خردخواهی و خودخوانی

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط

خردخواهی و خودخوانی

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط

سلام خوش آمدید

آیا تاکنون انسان را دیده ای؟

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۵۲ ق.ظ

 

انسان کیست؟ آیا انسانی وجود دارد؟

 

- پیدا نکردم. آه­! یافت نمی­ شود.

- چرا؟

- گشتم، نبود، نگرد، نیست! انسان را می­ گویم. تمام کوچه­ پس­ کوچه­ ها را گشتم، به خدا سوگند که نبود.

البته من او را از زمان تولد تاکنون ندیده­ ام اما با صفاتی که برای او ذکر کرده­ اند، گشتم. حتی نشانی­ های او را گفتم. همه می­ گفتند چنین موجودی با این صفات تا کنون ندیده ایم.

آخر مگر می­ شود چنین چیزی؟ انسان! کسی ندیده باشد؟ البته تا دلت بخواهد انسان ارسطویی می ­دیدم و می ­­بینم. حتی آدرس­ها را از خود انسان­­های ارسطویی می ­­پرسیدم. حتی خود تو هم، حتی من هم انسان ارسطویی هستیم.

انسان ارسطویی چیست و کیست؟ چه می­­ دانم، می ­­گویند در یونان باستان کسی به نام ارسطو بوده که خیلی ادعا داشته که همه چیز را می­ داند، هرچند به نظرم دیوانه ­­ایی بوده که تا دلت بخواهد سنگ در دل چاه انداخته است و تا حالا هزاران عاقل تلاش کرده ­اند سنگ­ هایش را در بیاورند اما نتوانسته ­اند. برای خودش خوب دیوانه ­ایی بوده است! حالا بگذریم.

این آقا در تعریف مفهوم انسان گفته است: "حیوان به اضافه ناطق". خلاصه ­اش یعنی یک موجود یک سر و دوپایی که بلد است مثل طوطی سخن بگوید، برای خودش وسیله اختراع ­کند و خلاصه کار خودش را یک جورایی راه بی ­اندازد. البته ارسطو فراموش کرده این را اضافه کند که آنقدر سرگرم اسباب بازی ­های ابداع دست خودش می ­شود که آخر سر اسباب­ بازیی اختراع می­ کند که همان، خودش را می­ بلعد یا له می ­کند یا به فنا می ­دهد به هر طریقی که بشود. 

بله! اینگونه موجودی را اگر انسان بدانی تا دلت بخواهد دیده­ ام. اما عزیز دلم مسئله اینجاست که این تعریف انسان نیست که ارسطو­خان گفته است. این تعریف حیوان دوپای عاقل یا حیوان پیشرفته ­­ی کنجکاو است. نه اینکه زورش از سایر حیوانات بیشتر باشد؛ چون زور فیل یا شیر یا پلنگ از او بیشتر است، بلکه فقط زیرکی و رندیش از بقیه بیشتر است. بلد است که به طور مثال فضاپیما اختراع کند و به جای تخریب یک سیاره مثل زمین، برود ده ها سیاره دیگر را هم خراب کند. وقتی به این موجود ارسطویی فکر می ­کنم یاد کودکی خودم می ­افتم که از سر کنجکاوی و البته کمی حسادت و بدجنسی اسباب­ بازی ­های خواهرم را می ­­شکستم که هم او را از آن اسباب بازی محروم کنم و هم بفهمم که چه چیزی در درون آن شی هست. هرچند آخرش می­دیدم که هیچ چیزی نبود جز چند قطعه­ ی خشک پلاستیکی و در نهایت چیزی جز پشیمانی، تنهایی و کتک­های مادرم نصیبم نمی ­شد!

فرق دیگری که این موجود با سایر حیوانات دارد، این است که یک بازیی به نام ماسک ­بازی بلد است! بله ماسک­ بازی. یعنی مثلا برای اینکه فضای بیشتری بین سایر حیوانات پیدا کند و دایره ­ی تیله بازیش را روی کره زمین بیشتر کند، ماسک تظاهر بر صورت خود می­­ زند و خود را پیشرفت می ­­دهد به همین راحتی. یا یک ماسک خیلی قشنگی دارد که وقتی آن را بر صورتش می ­زند خود­به ­خود، دیگران شانه هایشان را زیر پای او قرار می­ دهند و او مثل آب خوردن از این شانه­ ها بالا می ­­رود و می ­­تواند منظره­­ های بیشتری ببیند.

                                                       

به هر حال قدرت عجیبی در ماسک ­سازی و ماسک ­زنی دارد. البته اگر این موجود حمل بر توهین نکند، یک ذره­ کوچولو حماقت و خل­ بازی هم دارد و آن این است که وسیله هایی به نام تلفن و کامپیوتر و اینترنت اختراع می­ کند که خودش را از تنهایی درآورد و جامعه را به هم نزدیک­تر کند، اما به­ جایش تنهایی خود را بیشتر کرده است. فاصله­ های زمینی و فیزیکی و افقی و سطحی را کم کرده، اما به جایش فاصله ­های آسمانی، متافیزیکی و عمودی و عمقی را از بین برده است.

ملاک خوبِ تربیت فرزند چنین موجودی این شده است که فرزندی قدرتمند در آینده از نظر علمی و مالی بسازد که بتواند هم­ نوعان بیشتری از خود را در زیر استثمار و سلطه­ بگیرد. پس ملاک موفقیت در میان این موجودات، استثمار و سلطه­ ی بیشتر است. هرچه قدرت سلطه و نفوذ بیشتر باشد موجود موفق تری خواهی بود. حالا با همه­ ی این تفاسیر و تفاصیل من در عجبم که ارسطو­خان یونانی ­نسب، دردش  به کله ­ی من، چگونه و با چه توجیهی انسان را اینگونه تعریف کرده است.

- عزیزم، ارسطو انسان را تعریف نکرده بلکه یک حیوان پیشرفته را تعریف کرده است.

حالا بگذارید کمی هم از انسان سخن بگوییم؛ همو که هرچه می­ گردیم پیدایش نمی کنیم. البته فقط ما نبوده ­ایم که گشته ­ایم، خیلی­ ها قبل ما هم گشته ­اند و پیدایش نکرده ­اند؛ مثلا "دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست/ گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما/ گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست."

                                                            

اما چه کنم دلم برای انسان تنگ شده است. کارهای زیادی با او دارم، سوال های زیادی دارم که تنها او جوابشان را می­ داند. هرچند الان در حال حاضر بعد از تلاش­ های بسیار و انتشار در روزنامه­ ها، به حرف شیخ رسیدم که آقاجان یافت نمی ­شود که نمی ­شود که نمی ­شود که نمی ­شود. البته قبل اینکه ببینیم این انسان کیست، این را اضافه کنم که تا دلت بخواهد شبه­ انسان دیده ­ام؛ کاریکاتورهای انسان؛ انسان ­نما­ها؛ نیمچه ­انسان ­های کال، انسانی که جنین بود اما خودش به دست خودش، خودش را سقط کرد و نگذاشت که بشود به انسان و در وسط  انسان شدن ماند و متوقف شد. پس او نیز امیدم را ناامیدکرد و رهایش کردم. "زین همرهان سست عناصر دلم گرفت..."

طبق یک قاعده­ ی عقلی و منطقی، قبل از جست و جوی چیزی یا اثبات وجود چیزی، باید ماهیت و چیستی او را شناخت و سپس دست به اثبات وجودش یا عدمش زد. مثلا تا ما ندانیم خداوند چه صفات و ویژ­گی­ هایی دارد اثبات وجود او سالبه به انتفاء موضوع است؛ یا در یک کیسه به دنبال غذایی به نام شپنکا گشتن قبل از دانستن ویژگی ­های آن امری بیهوده و احمقانه است.

پس قبل از پیدا کردن حضرت انسان، باید بدانیم چه صفاتی دارد بعد ببینیم هست یا نیست. طالبان و جویندگانی چون بنده در تاریخ کم نبوده ­اند که ویژگی­ هایی ذکر کرده­ اند. ملای بلخی در جایی گفته است: "شیر خدا و رستم دستانم آرزوست،" یا در جای دیگری گفته: "نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست." پس صفات انسان را باید در زیست و شخصیت کسانی  چون محمد(ص) و علی(ع) و اسطوره ­هایی چون رستم دستان جست­ وجو کرد.

در قرآن، خطاب به پیامبر اسلام گفته می ­شود: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ»(۱) تو دارای اخلاق بزرگی هستی؛ تعریف افلاطون از اخلاق بزرگ را می­ پسندم که گفت کمال اخلاقی انسان وقتی است که دارای پنج ویژگی رفتاری باشد: (عقلانیت، عدالت، صداقت، عفت و شجاعت)؛ یا در آیه دیگری خدا به پیامبر می ­گوید: «پس به برکت رحمت الهى با آنان نرمخو و پرمهر شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مى ‏شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل ‏کنندگان را دوست مى دارد.» (۲) عدالت و سخاوت حضرت علی از ویژگی ­های برجسته اوست و آرزوی هر انسان آرمانی است. همچنین معرفت و علم او نسبت به راه­های اسمان که گفت «من راه های آسمان را از راه­ های زمین بهتر می ­شناسم.»(۳) از رستم نیز مبارزه با نفس و اخلاق پهلوانی زبان­زد است.

                                                        

با جمع این ویژگی­ ها و صفات،  قرن­ها به دنبال چنین انسانی بوده­ اند و مردمان کنونی و آینده نیز آرزوی دیدن چنین انسانی را در سر می­ پرورانند. اما هرچه گشتند و گشتیم نبود که نبود که نبود! کسی چه می­ داند، شاید مردمان برای آنکه دستشان به خرما نمی رسید و برای رهایی از یأس ناشی از این واقعیت که تنها هستند و چنین انسانی دیگر یافت نمی­ شود که تکیه بر او دهند، اسطوره ساختند و به امید پیدا کردنش به جنون رسیدند.

نمیدانم، من که گشتم نبود... اگر شما پیدا کردید مردمان را صدا کنید. البته چند ویژگی هم از من به یادگار داشته باشید: "او را اگر پیدا کردید بدانید به همه ­ی آدم­ها به یک چشم نگاه می ­کند؛ سایه مهرش شامل همه­ ی موجودات می ­شود؛ وعده دروغین نمی­دهد؛ بر سر تمام عهد­های خود می ­نشیند؛ هیچ­کاری نیست که از او برنیاید و هیچ سوالی نیست که بی­ پاسخی قانع کننده رها بگذارد."

دیروز که از پیدا کردن چنین انسانی عاجز شده بودم و هیچ شایسته­ ی درد و دلی پیدا نمی ­شد که سر بر سینه ­اش بگذارم و زار زار گریه کنم، تصمیم گرفتم که به گورستان بروم و با مردگان سخنی بگویم! گفتم شاید در میان این رفتگان کسی پیدا و دقایقی سنگ صبورم شود. همچنان که در کنار سنگ قبرها رد می­ شدم و نوشته­ های روی قبر­ها را می­ خواندم، ناگهان این نکته به ذهنم آمد که این­ ها نیز روزی مثل همین جماعتِ حاجب و ملول بوده­، مدتی زیست کرده و حالا نیز بدتر در خواب و حجاب فرو رفته ­اند. پس با که می خواهی سخن بگویی.

سر خود را کج کردم و به میان غریبستان تاریک زندگان برگشتم. چه روزگاری است که نه در شهر، نه در کوه، نه در جنگل، نه در بیابان و نه در گورستان انسانی پیدا نمی­ شود؟

انسانمان آرزوست...

 

نویسنده: حمید خسروانی

 

منابع:

۱. قرآن کریم سوره مبارکه قلم آیه۴

۲. قرآن کریم سوره مبارکه آل عمران ۱۵۹

۳. کشف الیقین56- نهج الحق، 240- نهج الحق، ص 346- نهج البلاغه، خطبه 189/5.

    مثنوی معنوی


 

نظرات (۲)

  • علی محمد حسن زید
  • ممنون از پاسختون
    در مورد تعریف انسان، باید بگم که نتیجه عرض من با فرمایش شما یکی هست.
    در تعریف منطقی انسان که از «حیوان ناطق» به «حی متأله» تغییر کرده، به واژه «متاله» وقتی با دقت فلسفی نگاه بشه، دقیقا به همین نکته می رسیم که انسان موجودی نامحدود هست و نمیشه ماهیت مشخصی براش تعریف کرد، چون اگر موجودی قابلیت تاله و الهی شدن داشته باشه تا سدره المنتهی پیش میره که مصداق بارزش وجود نازنین پیامبر هستن و شما هم اشاره کردین. پس نمیشه کمالات انسان رو محدود کرد و شناخت، چون باز هم بالاتر میره تا جاییکه فقط با واجب الوجود که مصداق تمام کمالات هست، به اندازه مخلوق بودن فاصله داره. خالق این بحث خاص رو به نوعی میتوان آیت الله جوادی آملی دانست که دقیقا همین بحث و نکته فلسفی رو از قرآن گرفتند.
    راستش نمی‌خواستم بحث اینقدر فلسفی بشه، اما نکاتی بودن که به نظرم بیانشون خالی از لطف نیست.

    پاسخ:
    ممنون از نکاتی که فرمودید.
  • علی محمد حسن زید
  • سلام
    متن جالبی بود و خیلی استفاده کردم. به عنوان یک فارغ التحصیل فلسفه میتونم بگم که دغدغه و زبان حال خیلی از آدمهایی هست که همچین گمشده¬ای دارند. در تکمله صحبتتون هم بگم که خیلی از فلاسفه معاصر و نوصدرائیان این تعریف از انسان رو نپذیرفتند و تعریف انسان از حیوان ناطق رو به «حیّ متأله» اصلاح کردند که شرح و تفسیر اون مقوله مفصلی هست.
    فقط یک سوالی ازتون داشتم که البته خیلی فلسفی نیست:
    نفس این دغدغه خیلی خوبه و محترم. اما با توجه به اینکه شما از طریق مثالهایی که زدید و گویا به جواب رسیدین و به نوعی به دغدغتون هم پاسخ دادین - و من هم کامل تایید میکنم- آیا بصورت عملی الگو برای خودتون قرار دادین و سعی کردین که شبیه به این الگوها و مثال ها بشید تا در مقام عمل هم به ماهیت حقیقی انسان رهیافت بشین؟ یا این سرگردانی و حیرانی فقط در مقام تصور و ذهن باقی مانده؟
    اگه اشکالی نداره ممنون میشم جواب بدین.
    پاسخ:
    با سلام. در مورد تعریف انسان که اشاره کرده اید باید عرض کنم من اساسا با مقوله تعریف مشکل دارم و معتقدم تعریف واقعی و حقیقی  هر چیزی حتی انسان هرگز میسر نیست.. به طریق اولی با تعریف ارسطو از انسان هم مخالفم. یعنی تعریف او  چون حقیقی نیست پس جامع و مانع هم نیست. 

    در مورد سوالتان، اولا اگر از جواب منظورتان این است که انسان را می شود پیدا کرد؟ یافتن انسان مد نظر من امکان وقوعی دارد اما از بس نایافتنی و کمیاب است که  آن را نزدیک به محال میدانم.  جز نمونه های انگشت شماری که در تاریخ ذکر شده اند. اما اگر منظورتان الگوهای تاریخی چون پیامبر اسلام و حضرت علی (ع) و رستم دستان است بله صددرصد بنده آنها را الگوی خودم قرارداده ام و تمام تلاش خودم را میکنم که ان شاالله هرروز که میگذرد حداقل یک اپسیلون هم که شده است به خصایص اخلاقی آنها نزدیک شوم. البته خداکند مثل آنهایی نباشم که فقط ماسک این بزرگواران را بر صورت زده اند و در صورت واقعی آنها همان انسانهای ارسطویی طغیان گر در شهوات و امیال و خودخواهی یافت میشود.  

    اما در مورد سرگردانی باید عرض کنم قطعا در مقام عمل است نه ذهن و همین دغدغه عملی باعث شده که درد دل خود را منتشر کنم. 

    سپاس از اینکه حوصله کرده و متن را مطالعه فرمودید. اگر نکته ایی احیانا ناگفته ماند دوباره بفرمایید تا شفاف سازی کنم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    خردخواهی و خودخوانی

    دکتر حمید خسروانی دانش‌آموخته حقوق و فلسفه
    آدرس وبسایت رسمی. از سال ۱۳۹۹ مطالب من در این وبسایت منتشر می‌شود:
    https://hamidkhosravani.ir/

    آخرین نظرات
    نویسندگان