خردخواهی و خودخوانی

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط

خردخواهی و خودخوانی

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط

سلام خوش آمدید

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

#فرق قضیه(theorem) با گزاره (proposition):

هر قضیه ایی گزاره است اما هر گزاره ایی قضیه نیست. بلکه بعضی گزاره ها قضیه اند و باید اثبات(proof) شوند. مثلا: مجموعه زوایای قائمه ۱۸۰ درجه است باید ثابت شود. بنابراین هم قضیه است هم گزاره .
و بعضی گزاره ها قضیه نیستند زیرا نیاز به اثبات ندارند مثلا حمید به بازار می رود که در اینجا گزاره مترادف با جمله( sentence) است وقضیه نیست .

 

#فرق جمله (sentnce) با گزاره(proposition):

درپیام قبلی با فرق قضیه (theorem) وگزاره آشنا شدید. اکنون فرق گزاره با جمله.
عبارت (برف سفید است)و(اثلج ابیض) و (snow is white)  از نظر شکلی باهم متفاوت هستند اما از نظر محتوا کاملا یکسان می باشند. 
از جهت تفاوت شکلی به آنها جمله (sentence) میگویند. واز جهت محتوای یکسان به هرکدام از آنها گزاره(proposition) میگوییم.

 

#نقش چند واژه در زبان منطقی:

در ادامه ی مباحث ذکر شده در مورد قضیه ،گزاره و جمله ،چند کلمه را نباید با هم خلط کرد .

واژه های (درست) و( نادرست) برای  جمله به کار می روند . یعنی آیا ساختار نحوی آن درست به کار رفته یا خیر.

واژه های (صادق) و(کاذب) برای گزاره به کار می رود . یعنی آیا گزاره مطابق با واقع می باشد یا خیر.

واژه های (معتبر) و (نامعتبر) برای استدلال به کار میرود. یعنی آیا ساختار منطقی آن به درستی به کار رفته یا خیر.

 

#فرق حقیقت با واقعیت:

بسیار دیده ایم که بدون توجه به این عبارات آنها را با هم خلط میکنند بدون اینکه به این مسئله توجه داشته باشند.

واقعیت، مربوط به عالم عین (objective) یا خارج است. مثلا برج میلاد واقعیت دارد.

حقیقت ،مربوط به عالم ذهن (subjective) است. مثلا صورتی که ما از برج میلاد در ذهن داریم به دلیل اینکه درخارج واقعیت دارد به آن حقیقت برج میلاد می گوییم.

 

#عالم خارج یعنی چه؟

البته نباید از نظر دور داشت که ظرف ثبوت بعضی وقایع فقط عالم طبیعت و بیرون از ذهن مانیست. 

به عبارت بهتر عالم خارج فقط طبیعت، نیست بلکه عالم خارج ممکن است ذهن باشد ، ممکن است عالم مجردات باشد (درفرض وجود آن)، و یا ممکن است عالم نفس الامر باشد که فلاسفه اسلامی به این عالم اعتقاد دارند و در تعریف آن به شدت اختلاف نظر دارند. 
به طور مثال علامه طباطبایی عالم نفس الامر را به تبع عالم های واقعی از جمله ذهن و طبیعت آن را دارای واقعیت می داند. مثلا علت و معلول حقیقتی است که از مقایسه دو واقعیت در عالم طبیعت به عاریه گرفته می شود و سپس به تبع آن (عدم علت ، علت است برای عدم معلول ) هرچند مستقیما ظرف ثبوت ندارد اما غیر مستقیم به یک واقعیت خارجی مربوط می شود. وظرف ثبوت آن را نفس الامر می خوانند.

 

نویسنده: حمید خسروانی

  • ۱ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۸
  • حمید خسروانی

CONCEPTION  : is the subjective point that the documents are not something else. Like the conception of the moon, the sun, etc., the inference is in formal logic versus BELIEF , which means the correct way of understanding and identifying the theorems

تصور: صورتی ذهنی است که اسناد چیزی به چیز دیگر نباشد.مانند تصور ماه، خورشید و ... .تصور، در منطق صوری در مقابل تصدیق قرار داردکه به معنای روش درست درک و شناسایی قضایا میباشد.

 

BELIEF: the state in which the mind attributes and decides something else: for example, the knowledge that the "fire is burning" is "Ali is human" or "mercury is metal." BELIEF is always expressed in the form of a news statement. It is in the opposite (CONCEPTION  ‎), which means the correct way of understanding and identifying concepts

 

 

تصدیق : حالتی‌اس که در آن ذهن چیزی را به چیز دیگر نسبت می‌دهد و حکم می‌کند؛ مثلا علم به این که «آتش سوزاننده است»، «علی انسان است» یا «جیوه فلز است.» تصدیق همواره در قالب یک جمله خبری بیان می‌شود.درمقابل (تصور)است.که به معنای روش درست درک و شناسایی مفاهیم میباشد.

 

توضیح مهم : در اصطلاح عرفی برای (تصور) کلمه (imagined) و برای تصدیق کلمه (Confirmation) به کار می رود . آنها را با هم خلط نکنید .

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۹
  • حمید خسروانی

 ۵۳اصطلاح پایه ایی زبان تخصصی فلسفه

از لینک زیر با پرداخت  آن را دانلود کنید 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۶:۱۱
  • حمید خسروانی

تفاوت علت با دلیل

علت همواره در برابر معلول به کار می رود؛ به این معنا که مثلاً می گوییم آتش علت و حرارت معلول آن است . بنابراین، کلمه علت را درباره پدیده های عالم خارج به کار می بریم که در آنجا سخن از ایجاد، سببیت و تأثیر و تأثّر موجودات بر یکدیگر است.اما کلمه دلیل درباره مفاهیم ذهنی انسان استعمال می شود، چنانکه مثلاً می گوییم: برای اثبات فلان مدعا باید دلیل اقامه کرد.

مغالطه خلط علت و دلیل

یا در کجا باید گفت علت و در کجا باید گفت دلیل

در میان عامه مردم دو کلمه «علت و دلیل» معمولاً مترادف و هم معنا در نظر گرفته می شوند و توده مردم آنها را به جای یکدیگر به کار می برند. این امر علاوه بر خطا بودن، موجب برخی خطاها و مغالطات دیگر نیز می شود .

مغالطه خلط علت و دلیل هنگامی رخ می دهد که هر یک از این دو به جای دیگری به کار گرفته می شود. در این مغالطه منظور این نیست که چیزی را که علت است دلیل بنامیم یا برعکس، بلکه منظور این است که اگر در جایی در مقام بحث از پدیده های خارجی هستیم و در واقع، باید به تبیین روابط علّی و معلولی آنها بپردازیم،در عوض، به جنبه ذهنی و بحث از چگونگی حصول عقیده ای خاص مشغول شویم. همچنین اگر در جایی در مقام بحث از دلیل واستدلال برای یک مدعا هستیم؛ یعنی می خواهیم تبیین کنیم که اعتقاد به گزاره ای خاص چگونه و با چه مقدماتی برای ما حاصل شده، در اینجا نیز پرداختن به جنبه خارجی و بیان روابط علّی و معلولی مغالطه خواهد بود.

مثال اول :
گزاره زیر را در نظر می گیریم. «آهن در اثر حرارت منبسط می شود». درباره این گزاره دو نوع برخورد و سؤال وجود دارد. گاهی ممکن است از کسی بپرسیم که تو از کجا می دانی که آهن در اثر حرارت منبسط می شود و دلیل تو برای این مدعا چیست. آیا شخص در پاسخ می تواند بگوید که من شخصاً آزمایش کرده ام و دیده ام که آهن در اثر حرارت منبسط می شود. همچنین ممکن است به عنوان دلیل مدعای فوق بگوید من از فیزیکدانها شنیده ام که همه فلزات در اثر حرارت منبسط می شوند و چون می دانم که آهن نیز یک فلز است، نتیجه می گیریم که آهن در اثر حرارت منبسط می شود. اما برخورد دیگر با گزاره فوق این است که بپرسیم که آهن چرا و به چه علتی در اثر حرارت منبسط می شود؛ یعنی چه فعل و انفعالاتی ایجاد می شود که طی آن حرارت دادن آهن به انبساط منجر می گردد. در پاسخ به این سؤال که پرسش درباره جهان خارج است؛ مثلاً می توان گفت که حرارت موجب افزایش حرکت مولکولهای آهن می شود و این افزایش حرکت فضای بیشتری می طلبد که در نهایت، به افزایش حجم، یعنی انبساط آهن منجر می شود. چنانکه ذکر شد مغالطه خلط علت و دلیل وقتی اتفاق می افتد که هر یک از این دو به جای دیگری به کار گرفته شود.
مثال دوم:

مغالطه خلط علت و دلیل در مباحث فلسفی معمولاً به نام خلط مقام ثبوت و اثبات شناخته می شود. مقام ثبوت همان جنبه وجود پدیده ها در عالم خارج است، مانند رابطه علّی و معلولی پدیده ها و مقام اثبات جنبه ذهنی و روابط میان مفاهیم گزاره است؛ مانند رابطه مقدمات و نتیجه یک استدلال. در اینجا به دلیل پیچیدگی موضوعات فلسفی از ذکر مثال در این باب خودداری می کنیم، اما نکته ای را درباره تحلیل رفتار انسانی یادآور می شویم که اگر رفتار انسان بر پایه دلیل گرایی باشد ملازم با نظریه اختیار و آزادی است و اگر بر پایه علت گرایی باشد ملازم با نظریه جبر خواهد بود. برای نمونه، در اینجا می توان این رباعی منسوب به خیام را شاهد آورد که:
من مِیْ خورم و هر که چون من اهل بود
مِیْ خوردن من به نزد او سهل بود

مِیْ خوردن من حق ز ازل می دانست
گر مِیْ نخورم علم خدا جهل بود!
این رباعی را می توان مصداقی برای مغالطه خلط علت و دلیل دانست، زیرا به نظر می رسد که شاعر درصدد توجیه مِیْ خوردن خود و استدلال برای صحت و درستی آن است، اما در بیت دوم به جای استدلال و ارائه دلیل برای مدعای مورد نظر، به بیان علت می خوردن می پردازد. مغالطه یا غلط دیگری نیز در اینجا نهفته که در بیان علت نیز علت موهوم و نادرستی ذکر شده است، با این فرض که علم پیشینی خداوند به افعال ما موجب جبر و سلب اختیار از ما می شود. در حالی که در هر دو مورد خطا کرده و لذا بهترین پاسخ به او همان پاسخی است که آن شاعر گفته است که:
علم ازلی علت عصیان کردن
نزد عقلا ز غایت جهل بود!

برگرفته از کتاب مغالطات علی اصغر خندان 
 

  • ۹ نظر
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۴۴
  • حمید خسروانی
خردخواهی و خودخوانی

دکتر حمید خسروانی دانش‌آموخته حقوق و فلسفه
آدرس وبسایت رسمی. از سال ۱۳۹۹ مطالب من در این وبسایت منتشر می‌شود:
https://hamidkhosravani.ir/

آخرین نظرات
نویسندگان