خردخواهی و خودخوانی

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط

خردخواهی و خودخوانی

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط

سلام خوش آمدید

۱۳۴ مطلب توسط «حمید خسروانی» ثبت شده است

#فرق قضیه(theorem) با گزاره (proposition):

هر قضیه ایی گزاره است اما هر گزاره ایی قضیه نیست. بلکه بعضی گزاره ها قضیه اند و باید اثبات(proof) شوند. مثلا: مجموعه زوایای قائمه ۱۸۰ درجه است باید ثابت شود. بنابراین هم قضیه است هم گزاره .
و بعضی گزاره ها قضیه نیستند زیرا نیاز به اثبات ندارند مثلا حمید به بازار می رود که در اینجا گزاره مترادف با جمله( sentence) است وقضیه نیست .

 

#فرق جمله (sentnce) با گزاره(proposition):

درپیام قبلی با فرق قضیه (theorem) وگزاره آشنا شدید. اکنون فرق گزاره با جمله.
عبارت (برف سفید است)و(اثلج ابیض) و (snow is white)  از نظر شکلی باهم متفاوت هستند اما از نظر محتوا کاملا یکسان می باشند. 
از جهت تفاوت شکلی به آنها جمله (sentence) میگویند. واز جهت محتوای یکسان به هرکدام از آنها گزاره(proposition) میگوییم.

 

#نقش چند واژه در زبان منطقی:

در ادامه ی مباحث ذکر شده در مورد قضیه ،گزاره و جمله ،چند کلمه را نباید با هم خلط کرد .

واژه های (درست) و( نادرست) برای  جمله به کار می روند . یعنی آیا ساختار نحوی آن درست به کار رفته یا خیر.

واژه های (صادق) و(کاذب) برای گزاره به کار می رود . یعنی آیا گزاره مطابق با واقع می باشد یا خیر.

واژه های (معتبر) و (نامعتبر) برای استدلال به کار میرود. یعنی آیا ساختار منطقی آن به درستی به کار رفته یا خیر.

 

#فرق حقیقت با واقعیت:

بسیار دیده ایم که بدون توجه به این عبارات آنها را با هم خلط میکنند بدون اینکه به این مسئله توجه داشته باشند.

واقعیت، مربوط به عالم عین (objective) یا خارج است. مثلا برج میلاد واقعیت دارد.

حقیقت ،مربوط به عالم ذهن (subjective) است. مثلا صورتی که ما از برج میلاد در ذهن داریم به دلیل اینکه درخارج واقعیت دارد به آن حقیقت برج میلاد می گوییم.

 

#عالم خارج یعنی چه؟

البته نباید از نظر دور داشت که ظرف ثبوت بعضی وقایع فقط عالم طبیعت و بیرون از ذهن مانیست. 

به عبارت بهتر عالم خارج فقط طبیعت، نیست بلکه عالم خارج ممکن است ذهن باشد ، ممکن است عالم مجردات باشد (درفرض وجود آن)، و یا ممکن است عالم نفس الامر باشد که فلاسفه اسلامی به این عالم اعتقاد دارند و در تعریف آن به شدت اختلاف نظر دارند. 
به طور مثال علامه طباطبایی عالم نفس الامر را به تبع عالم های واقعی از جمله ذهن و طبیعت آن را دارای واقعیت می داند. مثلا علت و معلول حقیقتی است که از مقایسه دو واقعیت در عالم طبیعت به عاریه گرفته می شود و سپس به تبع آن (عدم علت ، علت است برای عدم معلول ) هرچند مستقیما ظرف ثبوت ندارد اما غیر مستقیم به یک واقعیت خارجی مربوط می شود. وظرف ثبوت آن را نفس الامر می خوانند.

 

نویسنده: حمید خسروانی

  • ۱ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۸
  • حمید خسروانی

CONCEPTION  : is the subjective point that the documents are not something else. Like the conception of the moon, the sun, etc., the inference is in formal logic versus BELIEF , which means the correct way of understanding and identifying the theorems

تصور: صورتی ذهنی است که اسناد چیزی به چیز دیگر نباشد.مانند تصور ماه، خورشید و ... .تصور، در منطق صوری در مقابل تصدیق قرار داردکه به معنای روش درست درک و شناسایی قضایا میباشد.

 

BELIEF: the state in which the mind attributes and decides something else: for example, the knowledge that the "fire is burning" is "Ali is human" or "mercury is metal." BELIEF is always expressed in the form of a news statement. It is in the opposite (CONCEPTION  ‎), which means the correct way of understanding and identifying concepts

 

 

تصدیق : حالتی‌اس که در آن ذهن چیزی را به چیز دیگر نسبت می‌دهد و حکم می‌کند؛ مثلا علم به این که «آتش سوزاننده است»، «علی انسان است» یا «جیوه فلز است.» تصدیق همواره در قالب یک جمله خبری بیان می‌شود.درمقابل (تصور)است.که به معنای روش درست درک و شناسایی مفاهیم میباشد.

 

توضیح مهم : در اصطلاح عرفی برای (تصور) کلمه (imagined) و برای تصدیق کلمه (Confirmation) به کار می رود . آنها را با هم خلط نکنید .

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۹
  • حمید خسروانی

 ۵۳اصطلاح پایه ایی زبان تخصصی فلسفه

از لینک زیر با پرداخت  آن را دانلود کنید 

  • ۱ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۶:۱۱
  • حمید خسروانی

تفاوت علت با دلیل

علت همواره در برابر معلول به کار می رود؛ به این معنا که مثلاً می گوییم آتش علت و حرارت معلول آن است . بنابراین، کلمه علت را درباره پدیده های عالم خارج به کار می بریم که در آنجا سخن از ایجاد، سببیت و تأثیر و تأثّر موجودات بر یکدیگر است.اما کلمه دلیل درباره مفاهیم ذهنی انسان استعمال می شود، چنانکه مثلاً می گوییم: برای اثبات فلان مدعا باید دلیل اقامه کرد.

مغالطه خلط علت و دلیل

یا در کجا باید گفت علت و در کجا باید گفت دلیل

در میان عامه مردم دو کلمه «علت و دلیل» معمولاً مترادف و هم معنا در نظر گرفته می شوند و توده مردم آنها را به جای یکدیگر به کار می برند. این امر علاوه بر خطا بودن، موجب برخی خطاها و مغالطات دیگر نیز می شود .

مغالطه خلط علت و دلیل هنگامی رخ می دهد که هر یک از این دو به جای دیگری به کار گرفته می شود. در این مغالطه منظور این نیست که چیزی را که علت است دلیل بنامیم یا برعکس، بلکه منظور این است که اگر در جایی در مقام بحث از پدیده های خارجی هستیم و در واقع، باید به تبیین روابط علّی و معلولی آنها بپردازیم،در عوض، به جنبه ذهنی و بحث از چگونگی حصول عقیده ای خاص مشغول شویم. همچنین اگر در جایی در مقام بحث از دلیل واستدلال برای یک مدعا هستیم؛ یعنی می خواهیم تبیین کنیم که اعتقاد به گزاره ای خاص چگونه و با چه مقدماتی برای ما حاصل شده، در اینجا نیز پرداختن به جنبه خارجی و بیان روابط علّی و معلولی مغالطه خواهد بود.

مثال اول :
گزاره زیر را در نظر می گیریم. «آهن در اثر حرارت منبسط می شود». درباره این گزاره دو نوع برخورد و سؤال وجود دارد. گاهی ممکن است از کسی بپرسیم که تو از کجا می دانی که آهن در اثر حرارت منبسط می شود و دلیل تو برای این مدعا چیست. آیا شخص در پاسخ می تواند بگوید که من شخصاً آزمایش کرده ام و دیده ام که آهن در اثر حرارت منبسط می شود. همچنین ممکن است به عنوان دلیل مدعای فوق بگوید من از فیزیکدانها شنیده ام که همه فلزات در اثر حرارت منبسط می شوند و چون می دانم که آهن نیز یک فلز است، نتیجه می گیریم که آهن در اثر حرارت منبسط می شود. اما برخورد دیگر با گزاره فوق این است که بپرسیم که آهن چرا و به چه علتی در اثر حرارت منبسط می شود؛ یعنی چه فعل و انفعالاتی ایجاد می شود که طی آن حرارت دادن آهن به انبساط منجر می گردد. در پاسخ به این سؤال که پرسش درباره جهان خارج است؛ مثلاً می توان گفت که حرارت موجب افزایش حرکت مولکولهای آهن می شود و این افزایش حرکت فضای بیشتری می طلبد که در نهایت، به افزایش حجم، یعنی انبساط آهن منجر می شود. چنانکه ذکر شد مغالطه خلط علت و دلیل وقتی اتفاق می افتد که هر یک از این دو به جای دیگری به کار گرفته شود.
مثال دوم:

مغالطه خلط علت و دلیل در مباحث فلسفی معمولاً به نام خلط مقام ثبوت و اثبات شناخته می شود. مقام ثبوت همان جنبه وجود پدیده ها در عالم خارج است، مانند رابطه علّی و معلولی پدیده ها و مقام اثبات جنبه ذهنی و روابط میان مفاهیم گزاره است؛ مانند رابطه مقدمات و نتیجه یک استدلال. در اینجا به دلیل پیچیدگی موضوعات فلسفی از ذکر مثال در این باب خودداری می کنیم، اما نکته ای را درباره تحلیل رفتار انسانی یادآور می شویم که اگر رفتار انسان بر پایه دلیل گرایی باشد ملازم با نظریه اختیار و آزادی است و اگر بر پایه علت گرایی باشد ملازم با نظریه جبر خواهد بود. برای نمونه، در اینجا می توان این رباعی منسوب به خیام را شاهد آورد که:
من مِیْ خورم و هر که چون من اهل بود
مِیْ خوردن من به نزد او سهل بود

مِیْ خوردن من حق ز ازل می دانست
گر مِیْ نخورم علم خدا جهل بود!
این رباعی را می توان مصداقی برای مغالطه خلط علت و دلیل دانست، زیرا به نظر می رسد که شاعر درصدد توجیه مِیْ خوردن خود و استدلال برای صحت و درستی آن است، اما در بیت دوم به جای استدلال و ارائه دلیل برای مدعای مورد نظر، به بیان علت می خوردن می پردازد. مغالطه یا غلط دیگری نیز در اینجا نهفته که در بیان علت نیز علت موهوم و نادرستی ذکر شده است، با این فرض که علم پیشینی خداوند به افعال ما موجب جبر و سلب اختیار از ما می شود. در حالی که در هر دو مورد خطا کرده و لذا بهترین پاسخ به او همان پاسخی است که آن شاعر گفته است که:
علم ازلی علت عصیان کردن
نزد عقلا ز غایت جهل بود!

برگرفته از کتاب مغالطات علی اصغر خندان 
 

  • ۹ نظر
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۴۴
  • حمید خسروانی

 

اُبژه : (Object) [فلسفه] ابژه در تعریف به معنی مفعول و شیئی است که فعل بر آن صورت می‌گیرد یا شناسایی می‌شود. بنا به همین مفهوم گاهی ابژه را «متعلقِ شناسایی» نیز ترجمه می‌کنند. ابژه هر آن چیزی است که حاصل ادراک است. بر اثر ادراک حصول معلوم می‌گردد و عینیت آن اعتبار می‌یابد. 

سوژه (subject): [فلسفه] این عبارت در مقابل ابژه قرار می‌گیرد و معنی لغوی آن «موضوع» است که گاه «فاعل شناسا» نیز ترجمه شده است. این واژه در قرون قبل مدرن به عنوان «موضوع ادراک» شناخته شده بود و در فلسفه مدرن، مفهوم آن عمدتاً با عنوان «کسی که فعل را مرتکب می‌شود» معرفی شد. در فلسفه اسلامی، سوژه و ابژه گاهی «دال و مدلول» نیز خوانده شده‌اند. 

به منظور درک بهتر این دو مفهوم اساسی باید فلسفه مدرن را جست‌وجو کرد.

عقل انسان از نظر دکارت قادر است به ماهیت همه موجودات پی برده و آنان را مورد شناسایی قرار دهد و در چنین حالتی، خرد انسان «فاعل شناسا» یا همان سوژه خوانده می‌شود و جهان پیرامون «شیء‌های مورد شناسایی» یا ابژه خوانده می‌شوند

البته این دو مفهوم در اواخر قرن هجدهم و توسط فلاسفه‌ای چون لاک و لایبنیتس متحمل بار معنایی جدید شدند و «کنش‌های فکری که قابل ادراک توسط چشم نیستند» هم به دایره ابژه‌ها اضافه شد و به عبارتی ابژه مفهوم «چیزی که درباره آن اندیشیده می‌شود» را پیدا کرد

سوبژکتیویسم (subjectivism): [فلسفه] سوبژکتیویسم یا اصالت سوژه که گاهی «ذهنیت گرایی» نیز ترجمه شده است را می‌توان طبق مفهوم رایج، اعتقاد به خصوصی بودن ذهن هر شخص دانست. به عبارت دیگر، هر فرد ذهنیات خاص خود را دارد که بر اساس علایق و سلایق وی بوده و همین مسئله وی را از سایر افراد متمایز می‌کند. هر شخص تجربیات ذهنی دارد که اساس همه قوانین و معیارهاست. سوبژکتیویسم تلاش دارد تا قواعدی را که به گونه‌ای مستقل از خواست فرد است، به شیوه‌ای ذهنی و مرتبط با فاعل شناسا (سوژه) تحلیل و توصیف کند. در این شیوه برداشت، همه احکام را نهایتاً به سلایق ذهنی افراد ربط می‌دهد. 

فیلسوفانی نظیر لاینیتس، اسپینوزا و دکارت را می‌توان سوبژکتیویست‌هایی دانست که با قائل شدن به اصالت فهم برای عقل ِ انسان با عنوان راسیونالیست یا عقلگرا نیز

 شناخته می‌شوند. 

اُبژکتیویسم (Objectivism):[فلسفه] رویکرد اصالت ابژه که گاهی در ترجمه فارسی «عینیت‌گرایی» نیز عنوان شده است، دقیقاً در نقطه مقابل اصالت سوژه قرار دارد. حامیان اصالت ابژه خلاف سوبژکتیویست‌ها که به ذهنیت اصالت می‌دهند به عینیت احکام و قواعد اعتقاد دارند و بر این باورند که مفاهیم بنیادین (اخلاقی، زیبایی شناختی و... ) که تعیین‌کننده ارزش‌ها و هنجارها هستند، وجود عینی و خارجی دارند و آنها را نمی‌توان صرفاً بر ساخته ذهنیات افراد دانست. 

به عبارت دیگر، این مفاهیم اموری هستند که می‌توان مستقل از عواطف، احساسات و سلایق درباره شان احکام صادر کرد و صدق و کذب آنها را نشان داد. متفکرانی چون «جان لاک» و «هیوم» را می‌توان فلاسفه معتقد به اصالت ابژه دانست که مبتنی بر عینیت‌گرایی، تجربه حسی را مقدم بر شناخت ذهنی دانسته و از این رو به آنان فلاسفه تجربه‌گرا (آمپریست) نیز اطلاق می‌شود. 

 

http://www.javanonline.ir/fa/news/890229

 

  • ۲ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۴۹
  • حمید خسروانی

privation : ( prʌɪˈveɪʃ(ə)n( ‎ In philosophy, privation may refer to the absence of a necessary quality in the universe. For example, as part of his theodicy, Augustine denied the existence of evil as its own entity; rather, he described evil as a privation

 

امر عدمی (فقدان /کمبود ) : امر عدمی در فلسفه ، به فقدان یک کیفیت ضروری در جهان اشاره دارد .  برای مثال ، اگوستین در قسمتی از تئودیسی خود ،وجود شر را به عنوان یک هویت مشخص انکار کرد.  به جای آن او شر را به عنوان یک امر عدمی توصیف می کند. 

 

توضیح : برای معنی تئودیسی به واژه ی 45 در قسمت 53 اصطلاح پایه ایی فلسفی در وبلاگ مراجعه شود.

 

ترجمه و توضیح : حمید خسروانی 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۱۱
  • حمید خسروانی

Determinism :  fidelity, determinism, is a philosophical issue according to which every event, such as human knowledge, behavior, decisions, and actions, is determined by means of a causal chain of preceding events. The determinism can also be defined in another way: the hypothesis according to which one and only one physical possibility is possible at any given moment. As a result of numerous historic controversies over the question of determinism, there are various philosophical views on this issue

 

The determinism is usually against free will and moral responsibility

 

 

جبرگرایی : تقدیرگرایی، دترمینیسم یا تعین‌گرایی یک موضوع فلسفی است که بر طبق آن هر رویدادی از جمله شناخت، رفتار، تصمیمات و کنش‌های آدمی به صورت عِلّی بدست زنجیرهٔ پیوسته‌ای از رخدادهای پیشین تعیین شده‌است. جبرگرایی را به شکل دیگری نیز می‌توان تعریف نمود: فرضیه‌ای که بر طبق آن در هر لحظه یک و تنها یک آیندهٔ فیزیکیِ ممکن و شدنی وجود دارد. در نتیجهٔ جدال‌های تاریخی بیشماری که بر سر مسئلهٔ جبرگرایی صورت گرفته‌است، دیدگاه‌های فلسفی گوناگونی در این باره وجود دارد.

 

جبرگرایی معمولاً در مقابل اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی قرار دارد.

 

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۱۵
  • حمید خسروانی

Analogy : Analogy is one of a kind of logical argument. An allegory is the propagation of a sentence of an affair to another because of a kind of similarity between them. The result of the allegorical argument, unlike the deductive reasoning, is uncertain; that is, if the preliminaries of the argument are true, the result of the argument must also be true; hence, in the allegorical argument, the result comes with the term "probably"

Extraction of partial propositions of one or, possibly, of several other partial propositions to the validity of the facets of those propositions is an analogy. For example, if we say that the lemon is round and contains only citrus, and the orange is round and contains citrus, then we conclude that the ball is round and it is not the citrus that is common to the result but the citrus of the ball is not necessarily correct, then the results of the allegorical reasoning are completely Not reliable

 


تمثیل یا آنالوژی (فرانسوی: ‏analogie‏) یکی از اقسام استدلال منطقی است. تمثیل عبارت است از سرایت دادن حکم یک امر به ‏امر دیگر به دلیل وجود نوعی از مشابهت میان آن‌ها. نتیجه استدلال تمثیلی، بر خلاف استدلال قیاسی از قطعیت برخوردار نیست؛ ‏یعنی چنان نیست که اگر مقدمات استدلال صادق باشند، نتیجه استدلال نیز حتماً صادق باشد؛ از این رو، در استدلال تمثیلی، نتیجه ‏همراه با واژهٔ «احتمالاً» آورده می‌شود.‏


استخراج گزاره‌ای جزئی از یک یا احیاناً چند گزارهٔ جزئی دیگر به اعتبار وجه یا وجه‌های مشترک آن گزاره‌ها، تمثیل است. مثلاً ‏اگر بگوییم لیمو گرد هست و جز مرکبات هست و پرتقال گرد هست و جز مرکبات هست و سپس نتیجه بگیریم توپ گرد هست و ‏جز مرکبات هست از اشتراک گرد بودن به نتیجه جز مرکبات بودن توپ می‌رسیم که لزوماً صحیح نیست، پس نتایج استدلال ‏تمثیلی کاملاً قابل اطمینان نیست.‏

 

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۱۰
  • حمید خسروانی

The analytic–synthetic distinction :anəˈlɪtɪk /sɪnˈθɛtɪk is a semantic distinction, used primarily in philosophy to distinguish propositions (in particular, statements that are affirmative subject–predicate judgments) into two   types: analytic propositions and synthetic propositions. Analytic propositions are A proposition that is predicated on the subject . For example : "This triangle consists of three sides" "Unmarried man is not married 

 synthetic propositions are : A proposition that its predicate is not enclosed with. For example "This triangle is beautiful" "Unmarried man is happy" . Beauty is not in the definition of a triangle, as happiness is not in single definition

 

تمایز تحلیلی ـ ترکیبی : یک تمایز معنایی است که عمدتا در فلسفه برای تمایز گزاره ها به کار می رود. ( به ویژه ،  جمله هایی که موضوع به وسیله ی محمول تصدیق می شود  ) به دو قسم تقسیم می شوند : گزاره های تحلیلی و گزاره های ترکیبی . گزاره های تحلیلی :گزاره‌ای که محمولِ آن در موضوع محصور باشد.  مثلا «این مثلث از سه ضلع تشکیل شده‌است» «انسانِ مجرد ازدواج نکرده است» . 

گزاره‌ای که محمولِ آن در موضوع محصور نباشد. مثال‌هایِ ممکن از گزارهٔ ترکیبی: (این مثلث زیبا است .) (انسانِ مجرد خوش‌بخت است . )  زیبایی در تعریفِ مثلث نیست، همان‌طور که خوش‌بختی در تعریفِ مجرد نیست.

 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۱۷
  • حمید خسروانی

Absolutism) : ˈabsəluːtɪz(ə)m  ( this term refer to philosophical stances which promote notions of absolute truth, involving contentions that in particular realms of thought, all statements in that domain are either absolutely true or absolutely false

 

 

مطلق گرایی : این اصطلاح به دیدگاه های فلسفی اشاره می کند که مفاهیم حقیقت مطلق را ترویج می دهند، شامل مواردی که که در حوزه های مختلف اندیشه، تمام اظهارات در آن حوزه، کاملا صادق یا کاملا کاذب است؛

 

 

توضیح : این واژه که معتقد است حقیقت مطلق وجود دارد و ما می توانیم به آن دست یابیم  در مقابل  واژه ی نسبی گرایی است که معتقد است باید در همه چیز به دیده ی شک و احتمال نگریست. که در حوزه های فلسفه های اخلاق و سیاست بسیار کاربرد دارند.

 

 

توضیح وترجمه : حمید خسروانی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۹
  • حمید خسروانی
خردخواهی و خودخوانی

دکتر حمید خسروانی دانش‌آموخته حقوق و فلسفه
آدرس وبسایت رسمی. از سال ۱۳۹۹ مطالب من در این وبسایت منتشر می‌شود:
https://hamidkhosravani.ir/

آخرین نظرات
نویسندگان