تفاوت حسی موسیقی غربی با موسیقی سنتی ایرانی
فرق موسیقی سنتی با موسیقی غربی
با این که خودم همیشه هرنوع موسیقی رو گوش میدم از پاپ و راک و جاز و رپ و کلاسیک و بدون کلام و باکلام و فولکلور و محلی و ملل و سنتی و آواز، و بسته با حال و احوالاتم گوش به یکی از اونها فرا میدم و سرجاش واقعا لذت وافری میبرم اما هرموقع توجه کردم دیدم که موسیقی که از غرب نشأت گرفته از جمله راک و جاز و پاپ و حتی تا قسمتی کلاسیک، تخیلم رو پر مشغله میکنه، ضربان قلبمو بالا میبره، درونم دچار تشویش میشه و بعد از پایان شنیدنم دچار رخوت و افسردگی و گاها پوچی میشم.
البته اظهر من الشمسِ که من در مقام خوب یا بد جلوه دادن هیچ کدوم از سبکا نیستم چون همشون قسمتی از هنر هستن و هنر ذاتا خوب وبد بردار نیست و هر سبکی از هنر جلوه ایی از حقیقت رو برملا میکنه و ذاتا و فی نفسه ارزشمند هستن. اما خب یک اینجور حسی بهم دست میده، نمیدونم شاید فقط برای من اینجوری باشه اما تاجایی که میدونم و با دوستان صحبت کردم اوناهم با من هم رأی اند، البته من احتمال میدم این نشأت گرفته از روح شرقی و ایرانی من باشه با پشتوانه ی تربیتی و اسلامی و محیطی که در اون رشد کردم. از این طرف هرموقع موسیقی سنتی گوش میدم، مثلا دستگاهایی مثل سنتور و تار و تمبک و نی و کمانچه و دف و ... یا آواز سنتی، درطی شنیدن اون نه تنها تخیلم مشغول نمیشه و ضربان قلبم بالا نمیره بلکه به شدت آروم میشم و انگار تشتی از آب خنکرو، رو سرم خالی میکنن و دچار آرامش خاصی میشم و به شدت به تفکر و تأمل در باب انسان و خدا و زندگی بعد از مرگ و عشق و... وا داشته میشم. بعد از شنیدن هم که خود به خود یه سکوت خاصی منو فرا میگیره و سعی میکنم چند دیقه ایی اصلا حرف نزنم و میشینم و باخودم میگم تاحالا برای آخرتم، برای جبران فرصتایی که از دست دادم چکار کردم. شاید فک کنید که دارم اغراق میکنم اما واقعا در مورد من مشخصأ اینگونه است.
البته منکر ارزش های موسیقی از جمله راک و رپ و پاپ و جاز نمیشم چون موسیقی هایی که ذکر کردم آدم رو به تحرک و ورزش وا میداره و باعث تخلیه هیجانی مخاطب میشه و اگر در یک محیط باز که جای تحرک باشه، شنیده شن به شدت برای تخلیه هیجانی و یک رفرش دوباره برای انسان مفیدن و هم چنین گاهی یک شعری که در قالب رپ یا راک و ... خونده میشه دارای تاثیرات مفید اجتماعیه که با انتقاداتی که توشون صورت میگیره باعث رشد و آگاهی جامعه میشن. اما خب نمیدونم یه اینجور حسی من نسبت بهشون دارم. شایدم اگه به یه اروپایی اینا رو بگم اون بگه اتفاقا برعکس! اما استنباط من اینه که اگه یه آواز سنتی برای یه آمریکایی یا اروپایی بزاری همین حس منو داشته باشه و گفته ام رو تصدیق کنه.
احتمال میدم که ما ایرانی ها به دلیل اینکه فرهنگمون با عرفان و اسلام گره عجیب و سختی خورده اینجور هستیم، یعنی گام ها و دستگاه های موسیقی سنتی همیشه گرایشی به معنویات و روحیات و مسائل آسمانی و ملکوتی دارن و تصویرگر خروج از مادیات و مشغله های دنیوین و گرایش به عشق های آسمانی و ملکوتی دارن و این مسئله اونجایی پررنگ و درخشان میشه که همراه موسیقی، آوازی همراه میشه که داره اشعاری رو میخونه که یک سره و تام و تمام دم از معرفت و عشق و خدا و بهشت و کنار گلگشت مصلا و ملکوت و فرشته و مجردات و عرفان و پیر مغان و پیر طریقت و مرگ و اتحاد و وحدت وجود و تفکر و توکل و شاهد و ساقی و ... اینجور چیزا میزنه. ولی شما اگه موسیقی های که در سبک غربی هستن و حتی دستگاهای موسیقی و حتی آلات موسیقی مثل گیتار و گیتار برقی و فاگوت و ویولا و ویلنسل، کنترباس، فلوت، ترومپت و پیانو توجه کنید حس آرامش بخش عجیبی که موسیقی سنتی داره، ندارن.
نکته بسیار قابل توجهی که وجود داره اینه که وقتی با آلات غربی، دستگاه های ایرانی زده میشه همون حس آرامش بخش رو داره یعنی رنگ ایرانی بودن به خودشون میگیرن، مثال های بولد و درخشان اون استاد بزرگی مثل مرحوم جواد معروفیه که پیانوی سنتی اون الحق والانصاف عزیز و دلکش و ایرانیه، یا وقتی مرحوم استاد پرویز یاحقی موسیقی سنتی رو با ویولون میزنه آدم شک میکنه که این ساز غربی باشه. پس همه چی از دستگاه ها و گام های موسیقی سنتی ایرانی ناشی میشه و به نظر شخصی بنده این دستگاه ها و گام ها نیز نشأت گرفته از روحیه ی والا و بسی ارزشمند فرهنگ و تمدن ایرانیه که همیشه و از روزهای نخستین تمدن ایران، ایرانی ها مردمانی یکتاپرست و متمایل به ساده زیستی و خانواده و ترجیح رشد روحی ومعنوی و عقلانی به جای رشد مادی و فیزیکی هستن.
من بدون تعارف و بی تعصب میگم که اینها همه نظرات شخصی و ذوقی بنده هست که البته شاید برخی از شما دوستان لطف داشته باشید و برخی از اونا رو درست و مستدل بدونید. و اگر احیانا نظری در این مورد چه مخالف و چه موافق داشته باشید مطمئن باشید که با گوش جان پذیرا هستم.
کوچکترین شما حمید خسروانی
- ۹۷/۰۶/۰۸