کلیاتی درباره ی فلسفه اگزیستانسیالیست. (زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.)
یکی از دوستان خواست توضیحی درباره ی جمله معروف سقراط که به عنوان بنر بالای صفحه وبلاگ قرار دادم«زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.» توضیحی بدهم که این را بهانه ایی کردم که کلیاتی درباره ی فلسفه اگزیستانسیالسم هم بگویم و بنده هم بر پایه اطلاعات و درک خود توضیحاتی رو ارائه میدهم.
کلیاتی درباره ی فلسفه اگزیستانسیالیست. (زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.)
به طور مشخص مکتب اگزیستانسیالیست مکتبی است که تقریبا در دو قرن اخیر ایجاد شد و مبدع آن را کی یر کگور میدانند که در الهی بودن فلسفه او شکی نیست اما بعد از او این مکتب به شاخه های الحادی و غیر الحادی تقسیم شد. فلاسفه ایی همچون نیچه، هگل، آلبر کامو، سارترو... را فیلسوفان اگزیستانسیالیست میگویند. اما با مشخصاتی که برای این مکتب ذکر میشود دایره ی کسانی که میتوان لقب اگزیستانسیالیست به آنها داد به اندازه ی گستره تاریخ است. حتی میتوان خیام، مولوی، حافظ، شکسپیر، سقراط، شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخ زاد، قیصر امین پور و... را نیز اگزیستانسیالیست دانست. حتی شما بعد از فهمیدن شعارهای این مکتب (که در ذیل به تفصیل درباره ی آن سخن میگوییم) هرکسی و با هر عقیده ایی را که سخنانش بوی سخنان آنها را بدهد اتیکت اگزیستانسیالیست به او میزنید مثلا ممکن است آن شخص پدر شما، دوست شما، استاد یا حتی بقال سر کوچه تان باشد.
این مکتب و فیلسوفانش برخلاف فلاسفه ایی که دغدغه ی دو حوزه ی فلسفه یعنی مابعدالطبیعه و معرفت شناسی را دارند اینها فقط دغدغه ی خود انسان و سرنوشت و زیست او را دراین کره ی خاکی درسر دارند. آنها فلاسفه ایی همچون ارسطو یا ابن سینا یا دکارت یا کانت یا حتی برتراند راسل و ویتگنشتاین را به تمسخر میگیرند و معتقد اند آنها عمر و وقت خود را صرف مطالبی بیهوده کرده اند، مطالبی که هنوز که هنوز است نه تنها بر سر آنها اختلاف است و هیچ توافقی در بین فیلسوفان بر سر آنها موجود نیست بلکه گفت وگو درباره ی آن چیزی جز وقت تلف کردن نیست. مطالبی همچون وجود و ماهیت، جوهر و عرض، حس گرایی و عقل گرایی. به طور مثال آنها میگویند حالا ما بفهمیم که در عالم جوهری هست یا نه یا بدانیم جوهر بدون عوارض وجود ندارد یا میتوان جوهری یافت که بدون عوارض میتوان او را فهمید، چه سودی به حال من انسان دارد، من که معلوم نیست از کجا آمده ام، اینجا چه میکنم، به کجا خواهم رفت، یا من بی آن که کسی به من بگوید و بدون رضایت به این دنیا آمده ام، بعد بدون رضایت هم ازین دنیا میروم (به قول خیام: آورد به اِضطرارم اوّل به وجود، جز حیرتم از حیات چیزی نفزود، رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!) من که این همه شاهد رنج بشر هستم، از قتل و غارت و گرسنگی، بی عدالتی، ظلم و فساد و تبعیض و پوچی زندگی، پس دیگر وجود و ماهیت به چه دردم میخورد! جوهر و عرض به چه درم میخورد! دغدغه ی اصلی منِ انسان باید خودم و تنها خودم باشد، من که آخر سر قرار است با خاک یکسان شوم و بمیرم دیگر حس گرایی یا عقل گرایی، یا فلسفه ذهن و فلسفه زبان یا فلسفه تحلیلی به چه دردم میخورد، یا اینکه بدانم اصالت با ماهیت است یا وجود به چه دردم میخورد، وقتی میبینم تمام عزیزانم یکی یکی میمیرند و به عدم میروند، خودم پیر میشوم و رو به زوال میروم و تمام قوایم را ازدست میدهم و سپس میمیرم و فراموش میشوم، دیگر اینکه بدانم حرکت چیست و چند قسم است و اینکه در جوهر هم حرکت داریم یا خیر به چه دردم میخورد.
در ذیل به مختصری از شعارهای آنها اشاره میشود:
سقراط می گوید وقتی کاهنه ی معبد دلفی اعلام کرد که در این شهر از سقراط داناتر وجود ندارد هرچه با خودم فکر کردم دیدم که هرچه من میدانم بقیه ازمن و حتی برخی بیشتر از من میدانند پس چرا من داناترم؟ به این جواب رسیدم که من میدانم که نمبدانم اما بقیه نمیدانند که نمیداننند. بعد از آن تمام هم وغم خود را بر سر این گذاشتم که واقعیت ها را یاد بگیرم و دیدم تنها واقعیتی که ارزش دارد عمر خود را بر سر آن بگذارم فقط «منِ انسانی» است و سپس این شعار را گفت: « خودت را بشناس.» حالا فلاسفه اگزیستانسیالیست که پدر معنوی خود را سقراط میدانند این شعار را گرفتند و به چهار قسم تقسیم کردند. ۱. خودت باش. ۲. خود را باش. ۳. خودت را بشناس. ۴. خودت را بهبود ببخش. اولی یعنی فیلم بازی نکن، ادا درنیاور، ریاکاری نکن، هرچه هستی همان باش. به اصطلاح ظاهر و باطنت یکی باشد، رضای دیگران برایت مهم نباشد چون به دست آمدن رضایت همه محال و غیر ممکن است هر آنچه ندای قلبت میگوید انجام بده. اگر پدر ومادر میخواهند به زور تو را دکتر یا مهندس کنند اما تو دوست داری که آهنگساز شوی یا دوست داری نویسنده و کارگردان شوی به حرف علاقه ات و ندای درونت گوش کن و سخن پدرو مادر برایت مهم نباشد. پس به خودت دروغ نگو و خودت باش. دومی یعنی هی در کار دیگران دخالت نکن، در زنذگی دیگران سرک نکش ، در زندگی دیگران تجسس نکن، تنها خودت برای خودت مهم باشد. اینکه دیگری پول دار و معروف است تو خودت راحرص نده زیرا تو دارای محیط و تربیت و توانایی های بسیار متفاوت از دیگران هستی بنابراین برو و توانایی های خودت را بشناس و سرت در کار خودت باشد و چیزی جز رشد و تعالی خودت برایت مهم نباشد. سومی یعنی به جای اینکه وقتت را صرف علم و مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی کنی به جایش بنشین و در خودت تامل کن، نفس و جسمت را بشناس، توانایی ها و علایق خودت را بشناس و چهارمی همان خود سازی است. این نکته رانیز اضافه کنم که فلسفه اگزیستانسیالیست دارای شاخه ها و توضیحات بسیار مفصلی است که در این مجال نمیگنجد بنابراین برای اطلاعات بیشتر میتوانید به کتاب های مربوطه مراجعه کنید.
زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد
نیازموده یعنی اگر کسی بدون توجه به علایق، استعدادهای خود، محیط زندگی، و کاملا از سر تقلید و چشم و هم چشمی عملی یا تصمیمی یا کرداری را در زندگی انجام دهد زندگی وی نیازموده و آزمایش نشده است و ارزش زندگی کردن ندارد. هم چنین اگر کسی در مسیر زندگی خود مشغول اعمالی شود که متغیر و بی ثبات و بی ارزش در مقابل کارهای با ارزش و با ثبات و ماندگار باشد زندگی وی نیازموده است که ارزش زیستن ندارد.
حمید خسروانی
- ۹۷/۰۶/۲۰