- ۰ نظر
- ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۴۷
در علم کلام اعتقادات دینی به صورت تحلیلی و توصیفی مورد بحث قرار میگیرد؛ ولی این تحلیلها و توصیفها دارای تاریخچه و فرقههای خاصی است که علم کلام در بستر آنها شکل گرفته است. به علمی که به این تاریخچه و فرقهها میپردازد علم فرق و مذاهب کلامی اسلام میگویند.
روش علم فرق و مذاهب، نقلی و تاریخی سپس توصیفی است اما روش کلام عقلی و نقلی در استنباط عقاید اسلامی است. موضوع علم فرق، فرقههای اعتقادی است اما موضوع کلام اعتقادات دینی است. غایت علم فرق معرفی مکاتب اعتقادی و غایت علم کلام استنباط عقاید دینی اسلامی است.
این جزوه کاربردی فرق و مذاهب کلامی اسلامی از جمله فرقههای نخستین در صدر اسلام و تمامی فرقهها و انشعابات اهل تسنن و شیعه را بر پایه کتابهایی همچون کتاب «تاریخ فرق اسلامی» نوشته حسین صابری و کتاب «آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی» رضا برنجکار و چند کتاب دیگر تهیه و تدوین شده است. با خواندن این جزوه یک شَما و تصویر بسیار کلی از علم فرق و مذاهب اسلامی به دست میآید و فرد را برای ورود به مباحث تخصصیتر و کاملتر آماده میکند. همچنین این جزوه برای آزمونهای ارشد و دکتری رشتههای فلسفه و کلام و همچنین آزمونهای استخدامی مناسب است. به عبارت دیگر تمام نکات مهمی که فقط با خواندن و تسلط بر آنها میتوان بخش سوالاهای کلامی آزمون را پاسخ گفت در این جزوه بیان شده است. برای دسترسی به این جزوه از طریق آدرس وب سایت رسمی حمیدخسروانی اقدام کنید.
فِرَق یعنی گروهها و مذاهب یعنی آرا و عقاید.
ملل یعنی دین و شریعت و نحله یعنی ادعا که در مورد همه فرق و مذاهب دینی و غیردینی سخن میگویند.
یعنی آن فرقهها در فضای اسلام رشد یافته و آرای آنها غالباً با استناد به منابع اسلامی طرح شده است هرچند ممکن است در نحوه استناد و استنباط از متون دینی اشتباه و انحرافی رخ داده باشد.
پس از رحلت پیامبر اختلافات کلامی، عقلی، اخلاقی و عملی (احکامی عبادی و غیر عبادی) پیش امد. اختلافات کلامی یا اعتقادی در مورد توحید و صفات حق یا اصول دین و فروع دین باعث فرقههایی چند شد:
روش فرقه و مذاهب، نقلی و تاریخی سپس توصیفی است اما روش کلام عقلی و نقلی در استنباط عقاید اسلامی است.
موضوع علم فرق، فرقههای اعتقادی است اما موضوع کلام اعتقادات دینی است.
غایت علم فرق معرفی مکاتب اعتقادی و غایت علم کلام استنباط عقاید دینی اسلامی است.
علم کلام اسلامی که درباره اصول اعتقادی و به عبارت دیگر گزارههای صدق و کذببردار دین اسلام بحث میکند دارای سیر تاریخی و تحول خاصی بوده است که داشتن یک تصویر و دید کلی نسبت به آن، دانشجو را برای ورود به مباحث جزئیتر آن آماده میکند.
این جزوه خلاصه کاربردی علم کلام اسلامی میباشد. که بر پایه کتابهایی همچون کتاب «آموزش کلام اسلامی» نوشته محمد سعیدی مهر و کتاب «کلیات علوم اسلامی جلد دوم» شهید مطهری و چند کتاب دیگر تهیه و تدوین شده است. با خواندن این جزوه یک شَما و تصویر بسیار کلی از علم کلام اسلامی به دست میآید و فرد را برای ورود به مباحث تخصصیتر و کاملتر آماده میکند. همچنین این جزوه برای آزمونهای ارشد و دکتری رشتههای فلسفه و کلام و همچنین آزمونهای استخدامی مناسب است. به عبارت دیگر تمام نکات مهمی که فقط با خواندن و تسلط بر آنها میتوان بخش سوالاهای کلامی آزمون را پاسخ گفت در این جزوه 13 صفحهای بیان شده است. برای دسترسی به این جزوه از طریق آدرس وب سایت رسمی حمیدخسروانی اقدام کنید.
نکته 1: این سه علم همه آنچه در متون اسلامی (قرآن و روایات) است را توضیح میدهد. و منظور علوم اسلامی مثل ادبیات، فلسفه، منطق و ... نیست.
نکته 2: عقاید با عقل انسان، اخلاق با خلق و خوی انسان و فقه با عمل انسان کار دارد.
نیمه دوم قرن اول هجری پارهای مسائل کلامی مثل جبر و اختیار، عدل در درس حسن بصری شروع شد. اختیاریهایی مثل معبد جهنی و غیلان دمشقی را قدری میگفتند که بعدها معتزله راه آنها را ادامه دادند. جبریها را جبری میگفتند؛ که بعدها در اشاعره این کار دنبال شد.
این سخن نظر مستشرقین است اما در واقع علم کلام که استدلالی و عقلانی باشد از قرآن و تفسیرهای حضرت پیامبر (ص) و خطبههای حضرت علی (ع) شروع شد. پس سر رشته علم کلام عقلانی که خواجه نصیر میگفت در واقع از خود قرآن شروع شد؛ قرآن میخواهد که انسان با اندیشه به ایمان برسد. اصول دین را باید با منطق و تفکر ایمان آورد. پیوستن اقوام و ملل مختلف و افکار و فرهنگها و ادیان مختلف باعث شده که درگیریهای کلامی شکل بگیرد و کم کم از قرن دوم علم کلام شکل گرفت.
اولین بحث در کلام اختیار و جبر بود که در ارتباط با خدا بحث قضا و قدر را به میان کشید. و در رابطه با انسان بحث جبر و اختیار را به میان کشید. این خودش بحث عدل را به میان کشید که جبر را ظلم دانستند و اختیار را عدل میدانستند. بحث عدل بحث حسن و قبح ذاتی افعال را به میان میآورد و این به نوبه خود بحث عقل و مستقلات عقلیه را به میان آورد و این بحث نیز بحث حکمت یعنی غایتمند بودن ذات و افعال خداوند را به میان میکشید و کم کم بحث از چیستی توحید افعالی و صفاتی باز شد.
جبر و اختیار و قضا و قدر = عدل و ظلم = حسن و قبح ذاتی افعال = مستقلات عقلیه = حکمت خدا = توحید ذاتی و صفاتی خدا.
دانلود جزوه فلسفه علم
این جزوه که در حدود 17 صفحه تنظیم شده است خلاصه کاربردی کتابهای «فلسفه علم در قرن بیستم نوشته دانالد گلیس ترجمه دکتر حسین میانداری» و چند کتاب دیگر همچون «مقدمهای بر فلسفه علم (مبانی فلسفی فیزیک) رودلف کارناپ» است که حاصل نکتهبرداریها و خلاصههای نویسنده است. با خواندن این جزوه یک شَما و تصویر بسیار کلی از فلسفه علم به دست میآید و فرد را برای ورود به مباحث تخصصیتر و کاملتر فلسفه علم آماده میکند. برای دسترسی به این جزوه از طریق آدرس وب سایت رسمی حمیدخسروانی https://hamidkhosravani.ir/ اقدام کنید.
فهرست
مسئله: آیا علم بر پایه ی استقراء است؟
نقد دیدگاه استقراء در مقام توجیه
روش انقلابهای علمی توماس کوهن
مراحل تغییر نظریههای علمی در تاریخ علم
فلسفه چیست؟
پاسخ به این سوال خود بحثی فلسفی است. قبل از فهمیدن شنا باید در آب افتاد یعنی شنا را با شنا فهمید؛ پس فلسفه را باید با فلسفه ورزیدن و درگیر شدن با آن فهمید. به ازای هر پاسخی به این سوال یک مکتب فلسفی وجود دارد. تعریف یونانی فلسفه همان تعریف معروف «وجود به ما هو وجود» است که مشترکات متافیزیکی موجودات را بررسی میکند. این تعربف برای فلسفه علم زیاد کارآمد نیست. زیرا بیشتر تعریف مابعدطبیعی است. فلسفه موضوع واحدی ندارد. حتی روش واحدی هم ندارد.
تعریف موقتی: پرسشهایی که انسان با آن روبرو است بطور کلی به دو دسته تقسیم میشوند:
پرسشهای بسته: مثلا آیا در کرات دیگر حیات وجود دارد؟ ویژگی اینگونه سوالها این است که فعلا نمیدانیم پاسخ را اما روشها برای رسیدن به پاسخ مورد اجماع است.
پرسشهای باز: اصلا خود حیات چیست؟ بین فیلسوفان زیستشناسی اختلاف وجود دارد. یا آیا عدد در جهان خارج از ذهن وجود دارد؟ بین فیلسوفان ریاضی اختلاف وجود دارد. از کجا شروع کنیم؟ با چه روشی شروع کنیم؟ چه فرضیاتی را قبول کنیم؟ اختلاف وجود دارد.
حالا پرسش باز تعریف فلسفه است. حتی تعریف وجود نیز پرسش باز پیرامون فلسفه متافیزیک است که نمیدانیم برای جواب از کجا آغاز کنیم؟ فلسفه رشتهای با سوالات چندین هزارساله و پاسخهای متناسب با مکتب فلسفی فیلسوف و سایر اطلاعاتی که ما از جهان به دست آوردهایم. مثلا آیا اراده آزاد «اختیار» وجود دارد؟
علم چیست؟
باز این یک پرسش باز فلسفی است. یکی از پرسشهای فلسفه علم است که علم چیست؟ اختلاف در تعریف آن وجود دارد.
تعریف موقتی: نهادی اجتماعی است که در پی کشف حقیقت درباره جهان خارج یا ساخت نظریههایی به لحاظ تجربی و عملی و کارامد است.
صنف عالمان دانشگاهی در پی دو هدف هستند:
- پردهبرداری از اسرار جهان
- ساختن نظریههایی که از نظر تجربی و پیش بینی رویدادها به لحاظ ساخت ابزار کارامد باشد.
نکته: فیلسوفان علم بر سر اینکه هدف علم کشف حقیقت است یا تولید نظریههای کارامد اختلاف نظر دارند. طرفداران مورد اول را رئالیست میگویند و مورد دوم را ابزارگرا میگویند.
کندوکاو فلسفی درباره مبانی و نتایج علوم تجربی.
تعریف به مثال: یکی از اصلیترین سوالات فلسفه علم این است که ماهیت علم تجربی چیست؟ سه پاسخ به طور کلی وجود دارد:
این جزوه، خلاصه کاربردی کتاب عقل و اعتقاد دینی اثر مایکل پترسون است. 14 فصل این کتاب به نحوی خلاصه شده است که هم در آزمون دکتری رشته های الهیات، فلسفه و کلام، فلسفه غرب و سایر رشتهها و آزمونها کاربرد دارد و هم قواعد عقلی، منطقی و کلامی که از منظر فیلسوفان غربی در تحلیل مسائل دینی فراگرفتن آنها مهم است در این جزوه در قالب نکتهها مفصلا بیان شده است.
در این جزوه سعی شده تنها به خلاصهای که فقط آمادگی آزمونی ایجاد میکند بسنده نکند بلکه خلاصه طوری شفاف و موجز بیان گردد که در یادگیری و بالابردن دانش مخاطب هم موثر باشد.
به جرات این خلاصه به نحوی نوشته است که لب مطالب کتاب بیان شده و مخاطب را از مراجعه به کتاب کاملا مستغنی میکند.
این جزوه توسط حمید خسروانی تهیه شده و در وب سایت شخصی https://hamidkhosravani.ir/ قابل دسترسی است.
یکی از مباحث مهمی که در این جزوه با آن آشنا می شویم این است که: عقلگرایان حداکثری که همان قرینهگرایان حداکثری و بنیان انگاران حداکثری هستند قائلاند که وقتی یک گزاره صادق، معنادار و مقبول است که دو شرط داشته باشد:
نقدی که بر این نظر وارد است این است که اولا خود این نظر بدیهی نیست و خود ویرانگر است؛ ثانیاً تنها علمی که بر پایه بدیهیات است منطق است و هر علمی را به منطق تحلیل بردن روش درستی نیست. تنها علومی که بر پایه حواس ظاهری سوارند علوم تجربی هستند و این باعث میشود هیچ گزاره غیر تجربی مقبول نباشد.
در مقابل عقلگرایان انتقادی یا معرفتشناسی اصلاح شده میگویند بدیهی در گزاره های غیر منطقی و غیر تجربی شخصی است؛ زیرا اثبات منوط به معرفت است و معرفت نیز شخصی است و متکی به شخص است؛ پس میتوان گزاره «خدا وجود دارد» را معرفتی پایه و اثبات شده قرار داد و با آن گزاره های دیگر دینی را اثبات کرد.
این نکته را نیز اضافه کنیم که معرفت غیر منطقی و غیر تجربی حسی مثل تجربه دینی یا شهود قلبی یک معرفت شخصی و متکی به شخص است و این تجربه دینی میتواند برای هر شخصی بدیهی و پایه قرار بگیرد و با آن گزاره های نظری را اثبات کند. اقناع عقلی در صورتی حاصل میشود که معتقدان و نامعتقدان به گزاره های دینی مجموعه اعتقادات و پیشفرضهای مشترکی داشته باشند که حالا بتوانند مقدمه بر برهان خداشناسی معتبری واقع شوند اما این امر غیر ممکن است.
فصل های این کتاب:
ماهیت خداوند (قبل از اثبات وجودش)
براهین خداشناسی: ادله ای در تایید وجود خداوند
مسئله شر. (مسئله ای علیه وجود خدا)
شناخت خدا بدون توسل به برهان (آیا اعتقاد به خدا نیاز به مبنا دارد؟)
زبان دین (چگونه معنادار درباره خدا سخن بگوییم؟)
فصل 9
(آیا خدا در امور زمینی دخالت میکند؟)
حیات پس از مرگ: آیا دلیلی برای امیدواری وجود دارد؟
(علم و دین باهم ناسازگارند یا سازگار؟)
(چگونه تنوع ادیان را تبیین کرد؟)
برای دانلود این جزوه به این مسیر بروید: جزوه فلسفه دین (خلاصه کتاب عقل و اعتقاد دینی)
سالهاست که با زبان انگلیسی دست به یقهام و بعد از مطالعه بیش از صدها کتاب گوناگون انگلیسی در حوزه گرامر به این نتیجه رسیدم که برای شروع زبان انگلیسی و حتی در حد پیشرفته در حوزه ریدینگ و ترجمه (چه فارسی به انگلیسی و چه انگلیسی به فارسی) همچنین شرکت در آزمونهای بین المللی همچون تافل و آیلتس به طور جدی خیلی از مطالبی که در صددرصد کتابهای موجود در بازار آمده نه تنها مورد استفاده قرار نمیگیرند بلکه یادگیری آنها باعث گیج شدن مخاطب میشود.
کسانی که میخواهند در حوزه ترجمه متون تخصصی و غیرتخصصی کار جدی خود را شروع کنند و یا قصد شرکت در کنکورهای ارشد و دکتری را دارند به خصوص با تمرکز بر قسمت درک مطلب با خواندن کتابهایی که در بازار ریخته جز اینکه پولشان را در جوی آب بریزند و بدتر از آن مغز خود را با مطالب متشتت و زائد بیمار کنند چیز دیگری عائدشان نمیشود. ما در اینجا با زبان خیلی ساده و روان که حتی برای یک دانشآموز دبیرستانی قابل فهم باشد کاربردیترین مطالب را با نظم خاصی خدمت شما ارائه میدهیم.
این را فراموش نکنید که نامها و عناوین گرامر هیچ نوع کمکی به شما نمیکند و تنهای تنها کاربرد عملیشان برای شما مهم است. پس بدون اینکه درگیر جداول و عناوین خاص و اینها شوید گرامر را خیلی راحتالحلقوم یاد بگیرید.
یادگیری زبان انگلیسی با محوریت زمانها
زمانها مهمترین بخش از یادگیری زبان انگلیسی محسوب میگردند که با فراگیری آنها و متعلقات آن میتوان در هر چهار بخش شنیدن Listening/ خواندن Reading/ نوشتن Writing/ صحبت کردن Speaking تخصص پیدا کرد بدون اینکه نیاز به خواندن بیشمار کتابها و شنیدن فایلهای صوتی باشد. فقط با تکرار آنها به صورت نوشتن و خواندن و گفتن میتوان به این توانایی دست یافت.
در این جزوه روشی به کار گرفته می شود که تاکنون در هیچ کتاب و آموزشی دیده نشده است. در این روش تمام نکات مهم و کاربردی گرامر زبان انگلیسی در ضمن زمانها و مرتبط با آنها آموزش داده میشود که با یادگیری و تکرار آنها به راحتی میتوان توانایی صحبت کردن و خواندن انگلیسی را به حد پیشرفته رساند. روش این جزوه روش سنتی است نه دستور گشتاری. مهم از یادگیری گرامر زبان این است که ما بتوانیم در همه بخشها از آن استفاده کنیم بنابراین هرکدام از روشهای سنتی و گشتاری ویژگیهای خاص خود را دارند.
در این جزوه استفاده از واژهها و اصطلاحاتی که یادگیری زبان انگلیسی را همیشه برای نوآموزان سخت میکند و باعث زده شدن از گرامر میشود خودداری میشود و با زبانی کاملا ساده و خودمانی آموزش داده میشود.
تمام کسانی که این جزوه را خریداری میکنند در وبسایت رسمی حمید خسروانی https://hamidkhosravani.ir/ تا هر زمانی که بخواهند سوالاتی که ضمن خواندن این جزوه برای آنها به وجود می آید را بپرسند و جواب مفصل و روشن آن را دریافت کنند.
زمانها در انگلیسی زمانی که «فعل» مطمح نظر (مورد توجه) باشد به طور کلی 12 مورد هستند. چهارتا مربوط به زمان حال، چهارتا مربوط به زمان گذشته و چهارتا مربوط به زمان آینده. اصطلاحا به این زمانها زمانهای «معلوم» می گویند. زمانهای «مجهول» که «مفعول» در آن مورد نظر است کلا 8 مورد است. سه تا مربوط به زمان حال، سه تا مربوط به زمان گذشته و دو مورد مربوط به زمان آینده که در مجموع 20 زمان هستند و شما ناچار به یادگیری و حفظ این زمانها هستید. در مورد یادگیری زمانها شما باید بر چهار نوع جمله که از هر کدام از این 20 زمان استخراج میگردد مسلط شوید.
نوع اول: شکل ساده جمله
نوع دوم: شکل سوالی
نوع سوم: شکل پاسخ به سوال
و نوع چهارم: شکل منفی جمله
این نکته را مد نظر داشته باشید که تمام نکات گرامری که کاربردی هستند و در عمل به کار ما میآیند حول محور همین زمانها و چهار قسم جمله آنها به شما توضیح داده می شود که با یادگیری آنها به راحتی میتوان به زبان انگلیسی سخن گفت و خواند و گوش داد.
برای مشاهده و خرید این جزوه روی این لینک کلیک کنید. گرامر کاربردی زبان انگیسی به زبان ساده
از این به بعد نوشتهها و جزوه های من را در وب سایت زیر پیگیری کنید:
.
.
.
برخی از دوستان برایشان محل سوال است که چرا برخی پستها را انگلیسی یادداشت میکنم با اینکه ظاهرا مخاطب انگلیسی زبانی ندارم. به دلایل زیر برخی پستها را انگلیسی مینویسم:
1. تمرین و تقویت رایتینگ خودم که به تبع آن دوستانی که سری به این پست ها میزنند برای آنها نیز هم تمرین ریدینگ و هم تمرین رایتینگ محسوب میشود.
2. تلاشی برای تجمیع کلمات تخصصی زبان انگلیسی فلسفه و کلام و عرفان اسلامی و محلی برای رجوع به آن.
3. در ضمن که گفته من مخاطب انگلیسی ندارم؟ شاید دارم. وُلا
4. محلی یرای رفع و حل مشکلات چکیده نویسی.
نکته: آیا من خیلی به انگلیسی مسلطم؟ و قصد فخرفروشی دارم؟ پاسخ هردو سوال منفی است. اگر من برای هر کاری که میکنم بخواهم این را در نظر میگیرم که آیا مخاطب گمان میکند که من مثلا ریا یا فخرفروشی کرده ام باید میرفتم در غارهای سفیدکوه زندگی میکردم و هیچ فعالیت اجتماعی نداشتم درحالی که همانند حضرت علامه طباطبایی (ره) قائلم که انسان واقعا و ذاتا و طبعا اجتماعی است به این معنی که تمام رشد و کمال او در گرو زیست اجتماعی است. بنابراین به این مسئله هرگز توجه نکرده ام و نمیکنم. همچنین شاید تسلط کافی بر زبان انگلیسی نداشته باشم ولی این دلیلی نیست که دست از تلاش بردارم.
.
Hi everyone. I want to introduce one book that is very practical and important for every researcher and student of Islamic philosophy, theology, mythology, theosophy, and so on. Pay attention that every religious study on Christianity or Jewry also needs this book because all of the Abrahamic religions have one essence and substance: "monotheism." Well, it's called "the study Quran" written by Seyyed Hossein Naser and his research team. Whereas he is one of the most critical thinkers of perennial wisdom and someone that study in this school has to have domination over all of the religions, even eastern school, so he is professional at the correct translation of the Holy Quran. They have used the best literary and mystical equivalents versus Quran verses. So when we want to write one English essay on those subjects, we can reference this book and find the match of our intended word. E.g. the word "motahharoon" in verse 80, "al-wagi ah" what is its equivalent? In most of the Quran translations comes the verb of to clean or to clear while in this book comes to pure, see: "none touch it, save those made pure." Other than its good syntax.
Hamid khosravani
When our mind becomes empty of any image or concept, on the other hand, with an open mind, all feelings and emotions created in our soul or heart also become destroyed. We are, and we become one evacuated existence. We are = ourselves. Pure Being. My mean of being means to be. In other words, or the better words we become = pure awareness. Pure intuition. Pure see. Pure insight. Well, so, what is god? Where is god in this debate? God is this pure intuition that we are and other things and existences. To Islamic philosophy, say 'a reality' or in the arabic language, say ' wāqiʿyatun mā.' in the persian language 'chizi'. Truth is the perception of that Self of reality is the reality, not that it be false or dreams. The Self of reality is god, not this god itself is one thing. God is Self of existent and Self of Being. But the vital matter is that being and fact are pure mind concepts we extract from external existences. In other words, our minds created them. They are creatures made of our mind's hand. God provided comes to our home that we are cleared and washed up of concepts like being and reality. we Continue this problematic debate. Wait.
Yes, I know that my English writing is weak. So only pay attention to my mean.
Hamid khosravani
A few days ago, I published a one-note about a book about purity, clearing, and cleaning of imagination's power of humans from everything other than God. I understood that the Statements of this book are mainly like Buddhism's teachings about clearing the mind from everything. If the mind became vacant of any concept, then what will remain? Well, nothing. Yes? Or no? maybe God is not "thing." That's right? I don't know presently. If in its book spoken from the aim of its teachings is to come of God to our body and soul, unless, does Is God something that enters whitin us? Is God a thing, or is he nothing? Or, more challenging of that, is God one person? It seems that God is the same as nothing. But on the one hand, God is a thing when we speak of him, and he is nothing when we don't talk of him. It is one paradoxical proposition. But in fact, it isn't. because I think and in my epistemology, concepts like 'thing' and 'nothing' are actually and, in the truth, mental and subjective. In the real world, these concepts have no a factical being. Only and only God is pure intuition or, let me say, pure, absolute awareness. I will soon Continue this discussion inshallah. If you have something to say, say it below.
Hamid khosranvani
کتابی رو که سالها آرزوی خوندش رو داشتم و تازگی ها سعادتی پیدا شده و سر فرصت برگی ازش رو میخونم حیفم اومد به شما معرفی نکنم. کتابی است که از بس گنجها در خود دارد زبانم از توصیفش قاصر است و در این دوره ظلمانی روزنی به سوی روشنایی است. کتاب شرح مراتب طهارت حضرت علامه حسن زاده آملی با شرح آقای صمدی. تنها به یک نکته بسنده میکنم و اون اینکه نیمه شباهتی بین طهارت خیال در این کتاب با مطالبی که معارف شرقی مثل بودیسم و هندویسم درباره حضور در لحظه و ترک ذهن بیان میکنند وجود داره که تطبیق اونها خیلی جالب به نظر میرسه.
جشن هزاریمن روز تاسیس وبلاگ را به دوستان عزیزم و همچنین به بازدیدکنندگان و همراهان همیشگی وبلاگ و کانالم تبریک عرض میکنم. با اینکه رسم وبلاگ نویسی کم شده اما نمیدونم چرا همچنان عاشق وبلاگ نویسی هستم و فعلا به امید خدا قصد دست برداشتن ازش رو ندارم. خیلی ها با همین وبلاگ خداروشکر هرچند نصف و نیمه کارشون انشاالله راه افتاده و خیلی ها باهاش انگیزه پیدا کردن و حتی خودم خخخ. تعداد کل بازدیدکنندگان تو این هزار روز هم به تقریبا پنجاه هزار نفر رسیده بازم هزارمرتبه شکر.
آرزو میکنم شما آمین بگین:
انشاالله مطالبی هزاربرابر مفیدتر ازین چیزایی که تو این کیسه عطاری هست توش قرار بگیره و کار هزاران نفر راه بیافته. الهی آمیییییییین.
دریافت
حجم: 2.16 مگابایت
توضیحات:philosophy made simple
دو نکته:
1. ترجمه عنوان این کتاب را میتوان ساده ساز فلسفه نیز گذاشت.
2. متن انگلیسی ابن کتاب با نرم افزار ebook reeder باز میشود. برای دانلود این نرم افزار وارد شوید: https://download.icecreamapps.com/ebook_reader_setup.exe
دریافت ترجمه آن:
دریافت
حجم: 19.9 مگابایت
به دلیل درخواست های زیاد برخی از دوستان از جمله جناب فتحی پیرامون کتابی که در آن مثال نقض توضیح داده شده باشد کتاب اثبات و رد لاکاتوژ که به تفصیل در فصل یک آن به مثال نقض پرداخته شده برای دانلود در اینجا گذاشته میشود:
دریافت
حجم: 752 کیلوبایت
توضیحات: لاکاتوژ (رد و اثبات) مثال نقض
برای دانلود آزمونهای دکتری فلسفه اسلامی و غرب و دفترچه های زبان و استعداد تحصیلی از 90 تا 99 بر روی لینک های زیر کلیک کنید.
رمز: hkhosravani.blog.ir
دفترچه زبان و استعداد دکتری فلسفه اسلامی
حجم: 24.7 مگابایت
آزمونهای دکتری غرب از90تا97
حجم: 23.1 مگابایت
آزمون های دکتری فلسفه اسلامی از 91تا99 با پاسخنامه
حجم: 21.1 مگابایت
سلام خدمت دوستان گرامی. یکی از بازدیدکنندگان محترم وبلاگ به اسم ستاره سوالی در ذیل مطلب «فرق علت با دلیل در مباحث فلسفی» مطرح کرده اند که به خاطر مفید بودن مطلب بر آن دیدم که پاسخ سوال ایشان را برای شما نیز نشر دهم که انشاالله مفید واقع شود.
سوال ایشان:
جناب خسروانی ممکنه این سوال رو پاسخ بدین؟
کدام گزینه درست است؟
1 علت شکستن شیشه پنجره، سنگی بود که به آن برخورد کرد
2 دلیل جوش آمدن آب کتری، رسیدن آن به صد درجه حرارت است
3 علت پی بردن ما به شخص پشت در خانه، صدای زنگ آیفون است
4 دلیل موفق شدن دانش آموز، کوشش منظمی ست که انجام می دهد
پاسخ:
با سلام خدمت شما. ببینید ابتدا باید فرق علت با دلیل را دانست آنگاه خود به خود پاسخ این سوال هم روشن میگردد. علت مفهومی هستی شناسانه است به این معنی که در فضا و موطن خارج از ذهن انسان و در عالم خارج و واقع مصداق دارد. به اصطلاح مفهومی ثانیه فلسفی است. هنگامی که چیزی عامل ایجاد کننده چیز دیگر در خارج از ذهن باشد و ربطی به طبع و ذهن ما نداشته باشد بلکه در واقع و نفس الامر هم همینگونه باشد به آن علت می گویند. اما دلیل مفهومی معرفت شناسانه است و در فضای ذهن انسان مطرح است. یعنی چیزی عامل چیز دیگری شود که طبق طبع و ذهن انسان اینگونه است و ممکن است در خارج از ذهن و در عالم واقع اینگونه نباشد. فی الواقع و اصطلاحا علت در مقام ثبوت است و دلیل در مقام اثبات.
حال با این توضیح پاسخ سوال روشن میگردد. پاسخ صحیح گزینه اول است. زیرا در خارج از ذهن انسان برخورد سنگ علت و عامل اصلی و ثبوتی شکستن شیشه است. اما دلیل غلط بودن گزینه های بعدی این است که در گزینه دوم باید به جای دلیل، از مفهوم علت استفاده میشد زیرا در خارج از ذهن انسان وقتی آب در صددرجه سانتیگراد به جوش آید آب به جوش می آید. در گزینه چهار هم مثل گزینه دو باید از مفهوم علت استفاده میشد نه دلیل زیرا علت موفقیت کوشش کردن و درس خواندن است. اما در گزینه سوم باید به جای مفهوم علت از دلیل استفاده می کرد زیرا اینکه فهمیده ایم کسی پشت در است تفسیر ذهنی و طبعی ماست که زنگ زدن باعث شده بفهمیم کسی پشت در است زیرا ممکن است در واقع کسی پشت در نباشد بلکه یا زنگ به علت خرابی یا به هر علت دیگری به زنگ درآمده باشد. پس گزینه یک درست است.
با تشکر از شما که سوالتون در اینجا مطرح کردید که دیگران هم استفاده کنند.
مقاله و چلیپای جدید بنده را میتوانید در شماره116 هفته نامه ویرنامه مشاهده کنید:
دریافت
حجم: 6.07 مگابایت
هفته نامه ویرنامه
غالب فیلسوفان بزرگ اگزیستانسیالیسم چه شاخه الحادی آن مثل کامو، سارتر و داستایوسکی و چه شاخه الهی آن از جمله کگارد مطالب و تاملات فلسفی خود را با زبان ادبیات داستانی چه به صورت رمان و چه به صورت داستان کوتاه بیان کرده اند. اما پرسش این است که چرا؟ چرا اینها نیز همانند تجربه گراهای سلف انگلیس یعنی لاک، هیوم و بارکلی و یا همانند مکتب رقیب خود یعنی پوزیتویستهای منطقی از جمله اگوست کنت، راسل، ارنست ماخ، حلقه وین که سردمدار این حلقه ویتگنشتاین و کارل پوپر هستند حرفهای خود را به صورت تحلیلی، شفاف و ساده بیان نمی کنند؟ چرا مثلا نمی گویند این مدعای من است و این هم دلایل آن؟ یا الف ب است ب ج است پس الف ج است؟ ادعای من فلان است و بهمان است زیرا...؟ این پرسشی بنیادین است که اگر به آن پاسخ داده نشود ممکن است عوامانه و ژورنالیستی اگزیستانسها را یا یاوه سرا خطاب کنیم و یا یک ریشخند مغرورانه علمیِ آکادمیک بزنیم و مثلا بگوییم اصلا آنها فیلسوف نبودند آنها نمی دانستند فلسفه چیست و قس علی هذا. بنابراین تلاش می کنیم پاسخی حداقلی برای این پرسش بیابیم. اگر پاسخ را بیابیم بعید است که دیگر با اگزیستانسها درگیر شد و یا آنها را متهم به بیسوادی کرد بلکه شاید آنها را فیلسوف به معنای کلمه دانست.
سرنخ جواب به دغدغه های فلسفی و اساسا تعریف آنها از فلسفه بر می گردد. دغدغه های فلسفی در طول تاریخ فلسفه به طور کلی به دو دسته تقسیم می شده اند یک دسته متافیزیکی و معرفتشناسانه محض است که هنوز که هنوز است بر سر آنها بحث و جدل است. مثلا وجود و ماهیت، جوهر و عرض، تقدم معرفتشناسی بر وجودشناسی، مباحث زبانی، مباحث منطقی و... این دسته مباحثی درجه دوم محسوب میگردند به این معنی که هیچ دردی از انسان را درمان نمیکنند و فیلسوفان از روی کنجکاوی و ارضای حس وسواس گونه عقل جزئی استدلالگر به سراغ آنها رفته اند. اما دسته دوم مباحث مربوط به خود انسان و دردهایش و سوالهایی است که پاسخ آنها به اندازه زندگی برای فیلسوف مهم است. اینها دغدغه های درجه اول نامیده می شود به این معنی که انسان گویی هدفی جز آنها در زندگی ندارد. این دغدغه های وجودی سرانجام فیلسوف را به یکی از سه راه می کشاند. یا به جنون، یا به خودکشی با به ایمان. جنون را نیچه تجربه کرد، خودکشی را صادق هدایتها و ایمان را امثال کگارد.
باری بحث بر سر این است که چرا آنها برای دغدغه های دسته دوم ادبیات داستانی را انتخاب کردند؟ به طور کلی دو پاسخ می توان داد. یک پاسخ این است که انسان موجودی بسیار پیچیده است با دردها و سوالهای بی جواب؛ پس زبانی هم که م یخواهد با آن سخن بگوید زبانی پیچیده میطلبد. زبان داستان بالاخص زبان رمان در حالی که به ظاهر ساده و قابل فهم و شیرین است در عین حال زبانی به شدت پیچیده است. در یک رمان فلسفه، روانشانسی، کنایه، مثل، تمثیل، آموزش، تعلیم و تربیت، نقد جامعه روزگار، نقد هستی، به تمسخر کشیدن دنیا و هزاران مقوله انسانی نهفته شده است اما در ظاهر اصلا دیده نمی شوند. در سطح رویین داستان جز با دو سه تا کاراکتر اصلی و چند کاراکتر فرعی که با هم زنجیرهایی از روابط را تشکیل داده اند نمی بینیم. هر داستانی پروتاگونیست و آنتاگونیستی دارد و جدال بین آنها؛ اما در پس این چند کاراکتر و روابط ساده آنها اقیانوسی از احساسات، عواطف، عشق، مرگ، زندگی، پوچی، نهیلیزم، خودکشی، ایمان، نجات، رستگاری، دین، خدا، انکار خدا، خیانت فردی، خیانت جمعی، حسادت، رذایل اخلاقی، فضایل اخلاقی، درستی، نادرستی، غم وشادی، ناامیدی و هزاران ابعاد انسانی نهفته می بینیم. در یک دیالوگ ساده مثلا وقتی یک شوهر از زن خود می پرسد دیروز کجا بودی؟ این گزاره سه کلمه دارد. یک گزاره استفهامی است اما در پس این سه کلمه چندین درد و چندین دغدغه نهفته است که با تحلیل شخصیتها و روابطشان به دست می آید. مدعای فیلسوف مثلا این است که زندگی پوچ است اما به نظر شمای مخاطب چگونه این مسئله پیچیده را در قالب استدلالِ مثلا ضرب اول از شکل اول قیاس ارسطویی پیاده کند؟ یا آن را مثل پوزیتویستهای منطقی بیان کند که اگر p آنگاه q و اگر q آنگاه r پس p r. در فنداسیون و اسکلت زیرین هر داستان مدعایی وجودی و انسانی نهفته است که بر روی آن هزاران دیالوگ و مونولوگ و شخصیت سوار شده است. نویسنده تلاش می کند برای بیان مقصود فلسفی و وجودی خود یک زندگی را به ترسیم بکشد تا اینکه مثلا در یک جمله خود را خلاص کند که فلان است و بهمان زیرا بیسار... و خلاص.
پاسخ بعدی به پرسش این مقاله که کمی منطقی است ما را به مقصود نزدیکتر می کند؛ و آن این است که زبان داستان زبان تمثیل است و تمثیل در عرض قیاس و استقراء این مزیت را دارد که سعی نمیکند برای شخص مخاطب باور و عقیده ایجاد کند بلکه وضعیت موجود و مدعای خود را ترسیم میکند و به تصویر می کشد. به جای اینکه یک قانون کلی ارائه دهد و آن را در قالب قضیه کلیه ارائه دهد و مثلا بگوید هر الفی ب است پس هر ج د است مقصود و سخن و مدعای خود را در قالب گزاره های جزئیه و شخصیه بیان میکند. فیلسوف اگزیستانس داستانسرا از فیلسوف پوزیتویست منطقی باهوشتر است زیرا وقتی سخن خود را در قالب گزارههای جزئیه و شخصیه با زبان داستان بیان می کند مخاطب خود را در حالت طلق و آزادی قرار میدهد که خود را جای شخصیت های داستان بگذارد و مخاطب از خودش بپرسد که اگر من جای شخص A یا B بودم چه تصمیمی می گرفتم و یا شاید تسلیم تصمیم و اراده کاراکتر شود و شاید هم نشود. اما تاثیر روانی و تکوینی GENETIC خود را میگذارد به همین خاطر هم هست که زبان کتب مقدس مثل عهد قدیم و جدید و قرآن زبان تمثیل و داستان و قصه است. به دلیل ضیق و کمی فضای این مقاله مجبور به فشرده کردن و خلاصه کردن مطلب شدیم اما در مقالات دیگر تلاش میشود هرکدام از وجوه مذکور را با تفصیل بیشتری پی گرفت.
این مقاله بنده را همراه با سیاه مشق اینجانب میتوانید در صفحه 7 و 8 هفته نامه «ویرنامه» نیز مشاهده کنید.
دریافت
حجم: 5.64 مگابایت
توضیحات: هفته نامه ویرنامه
نزدیک ده سال از فیلم inception ساخته کریستوفر نولان می گذرد. دو سال پیش که این فیلم را دیدم گاهی سوالی که برای همه مخاطبین این فیلم پیش می آید برای بنده نیز سوال می شد که در پایان فیلم، شخصیت اول این فیم یعنی «دام کاب» که دی کاپریو نقش آن را بازی می کند به دنیای واقعی برگشت یا خیر؟ یا توتم و فرفره ایی که (در سطوح خواب ها برای یادآوری به خودشان که بدانند در خوابند و باید به سطح قبلی یعنی واقعیت برگردند) آن را به چرخش در می آورند و اگر نایستد یعنی هنوز در خواب به سر می برند، در سکانس آخر فیلم میبینیم که می چرخد و بدون ایستادن، فیلم به پایان میرسد. آیا در پایان فیلم نیز کاب در سطحی از خواب به سر می برد؟
اخیرا که این سوالها برایم جدی تر شد مصاحبه کارگردان این فیلم در دانشگاه پرینستون را مطالعه کردم و با سخنان جالبی مواجه شدم. در پاسخ به یک دانشجوی فلسفه که از او همین سوالها را میپرسد می گوید که آیا شما میتوانی ثابت کنی الان در خواب نیستی؟
Think about it this way: can you prove that you are not dreaming? No? You'll still keep living your life anyway. We don't have our own spinning tops, but we manage to deal with it. Maybe this means that all subjective levels of ؟reality are valid. What even is reality anyway, maaan
پاسخ نولان یادآور همان مسئله مهم سوفسطائیان است که «به غیر از خود من و تخیلات من واقعیتی وجود ندارد». زیرا هر سطحی از زندگی ما چه حالا که بیداریم و چه وقتی که در خوابیم همه و همه اندیشه های من است و هرکدام برای خودش واقعیت محسوب می گردد.
کریستوفر نولان در ادامه می گوید در هر سطحی که از زندگی به سر میبریم چه خواب چه بیداری چه خیال و... به عنوان سطحی از واقعیت معتبر محسوب می گردند. ایراد بزرگی که به سوفسطائیان گرفته میشود و برای اولین بار توسط جورج ادوارد مور در قرن نوزده بیان شد بر نولان هم وارد است؛ که آقای نولان شما که می گویی هر سطحی از زندگی واقعیت است و بر این پایه معتر نیز هست، ملاک شما از واقعیت چیست؟ سخن شما در ظاهر فلسفی و قشنگ است اما در پشت این سخن این ایراد بزرگ وارد است که تا ما ملاکی و تعریفی از واقعیت نداشته باشیم نمی دانیم که واقعیت چیست. پاسخ شما از دو حال خارج نخواهد بود که یا میگویید ملاک واقعیت «منم» که دوباره اشکال می شود منظور از من چیست؟ من که ملاک نشد، من فقط ثابت میکند که ورای «من» شبیه به من نیست نه اینکه ورای من واقعیتی ندارد. یعنی همه اش تکرار ادعا است نه استدلال. یا میگویید که ملاک واقعیت همین دنیای واقعی است که در آن زنگی می کنیم اشکال اساسی اینجا وارد است که همین سخن شما ادعای شما را نقض می کند. اینگونه که اگر ملاک واقعیت همین دنیاست پس ورای این دنیا واقعی نیست بلکه خواب و خیال است.
دوستان گرامی که کتاب (درآمدی بر آموزشگری) دکتر محمود مهرمحمدی را در هر رشته ایی میگذرانند خلاصه ی آن که توسط بنده و چند تن از دوستان که در نیمسال اول سال۹۷ با تدریس دکتر نعمت الله موسی پور (درس روش تدریس) در دانشگاه تربیت مدرس گذراندیم، تهیه شده است که برای استفاده شما در وبلاگ قرار می دهم. چون متن کتاب دارای ابهاماتی از جمله به کار رفتن بیش از حد ترجمه، آن هم ترجمه ی گاهأ سنگین و تحت اللفظی و عباراتی که مدلولات آنها مشخص نیست با دوستان بنا بر این گذاشتیم که برای فهم کتاب، آن را خلاصه کنیم. در ذیل می توانید دانلود کنید.
دریافت
حجم: 656 کیلوبایت
توضیحات: خلاصه کتاب (درآمدی بر آموزش گری آموزش عالی) دکتر محمود مهر محمدی
دفترچه و پاسخ نامه آزمون های کارشناسی ارشد فلسفه وکلام اسلامی از سال 86 تا 96
یک جا و زیپ شده
یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ سوال هایی را مطرح کردند که بار گذشته در مورد آزمایش ذهنی بود و برای شما نشر دادم که شاید درخور افتد این بار هم سوالاتی را پرسیدند که باز شایسته دیدم که برای استفاده شما عزیزان انتشار بدهم.
(سلام ممنون از پاسخ خوب و روان شما
متشکرم
من سوالای زیادی برام پیش میاد مخصوصا الان که این مباحث مطالعه میکنم
دو سوال دیگه برام پیش اومده
۱) تفاوت مثال نقض و برهان خلف
۲)تمثیل ارابه که تمثیلی از افلاطون هستش رو مطالعه کردم و میخواستم بپرسم آیا این تمثیل چطور میتونه یک استدلال باشه
ممنون میشم کمکم کنید برای بیشتر دانستن)
سوال اولتان: ابتدا یک مثال میزنم بعد مشخص می کنم که ویژگی های برهان خلف چه هستند و فرق آن با مثال نقض چیست.
فرض کنید شما یک کارشناس آب و هوا هستید و به من می گویید:
۱. اگر باران ده روز پشت سر هم در این منطقه ببارد آنگاه سیل جاری می شود.
۲. و اگر سیل جاری شود آنگاه پل های قدیمی تخریب می شوند.
نتیجه آنکه: اگر باران ده روز پشت سر هم در این منطقه ببارد آنگاه پل های قدیمی تخریب می شوند. (قیاس شکل اول ارسطویی)
حالا من یک شهروند هستم و با نتیجه ی استدلال شما مخالفم و حرفتان را قبول نمیکنم. شما برای اینکه ثابت کنید که حرفتان صحیح هست از برهان خلف استفاده می کنید و روش آن اینگونه است که به من میگویید که: اگر حرف من که کارشناس آب و هوا هستم اشتباه باشد باید نقیض نتیجه ام درست باشد. حالا نقیض نتیجه استدلال بالا این است که: (اگر باران ده روز پشت سر هم در این منطقه ببارد پل های قدیمی تخریب نمی شوند.) اما این نتیجه وقتی با یکی از مقدمه های استدلال بالا همراه می شود نتیجه ایی ظاهرالفاسد و ظاهرالباطل پدید میاورد. اینگونه که مقدمه یک را میاوریم و یک برهان از شکل سوم ارسطویی درست می کنیم:
۱. اگر باران ده روز پشت سر هم در این منطقه ببارد آنگاه سیل جاری میشود. (مقدمه یک استدلال که دو طرف قبول دارند.)
۲. اگر باران ده روز پشت سر هم در این منطقه ببارد پل های قدیمی تخریب نمی شوند. (نقیض نتیجه که من به شما می گفتم درست است.)
نتیجه: اگر سیل جاری شود آنگاه پل های قدیمی تخریب نمی شوند. (در تضاد با مقدمه دوم استدلال بالا که هردو قبول داریم.)
همانطور که می بینید نتیجه با مقدمه دوم استدلال بالا که هردو طرف توافق داشتیم که درست است در تضاد است و چون به تضاد رسیدیم پس مقدمه دوم من شهروند یا همان نقیض نتیجه استدلال شما که من میگفتم درست است، فهمیدیم که اشتباه است. اینگونه نتیجه میگیریم که نتیجه استدلال شما یعنی کارشناس آب و هوا صحیح است.
پس مادر برهان خلف بالا سه کار کردیم:
۱.فرض میکنیم نتیجه آن استدلال نادرست باشد.
۲. فرض نادرست بودن استدلال، به یک تناقض یا نتیجه غیرممکن میرسیم.
۳. از تناقض نتیجه میگیریم که فرض نادرست بودن حکم، اشتباه بوده و حکم اثبات میشود.
اگر تا اینجای کار مشکلی داشتید بفرمایید تا پاسخ دهم.
شباهت این برهان با برهان مثال نقض این است که در هردو ما با رسیدن به یک تناقض، معرفت مییابیم و فرق آنها این است که در مثال نقض ما یک برهان می آوریم که نتیجه را باطل کنیم اما در برهان خلف برعکس است یعنی یک مثال نقض می آوریم که ثابت کنیم که نتیجه درست است.
اما در مورد سوال دومتان باید عرض کنم که این تمثیل یک مثالی برای روشن کردن استدلال و ایضاح مطلب بیان میشود و خودش به تنهایی یک استدلال کامل نیست.
توضیح: حمید خسروانی
substance from AL-Farabi view
Hi, everyone. Before I talk with you, I must say that my English language is weak. Know this point in every post that I will put on my blog. If you see every kind of Language mistake in my writing, I have, please tell me. Thanks.
My Master's Thesis is on the subject of substance but from farabi view. Till now, I understand that this philosopher is significantly Affected by Aristotle's organon, special in this subject. I mean that Aristotle in his organon has trends to quiddity till being. He diagnosed two substances: primary Substance and Secondary substance. The substance of the first is the same external being, for example, "this human" or "this pen," but the substance of the second is the conception of that external thing or is quiddity. But Aristotle, in the metaphysical back of his idea and says that substance is one, and it is an external thing.
Now mister farabi is significantly trends to the first Aristotle idea. He divides existence into the section: Bing and quiddity. Then he divides quiddity into a section: substance and attribute. This was the abstract of my research till now.
Now the question is, Why does farabi put substance Of divisions of quiddity not being?
It is very problematic. Be wait till the Next results and say your idea, please. Thanks.
Hamid khosravani
یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ سوال خوبی درباره تفاوت آزمایش فکری و مثال نقض پرسیده بودند که لازم دیدم آن را برای مشاهده و استفاده شما عزیزان در اینجا نیز منتشر کنم.
سلام ممنون میشم اگه بگید تفاوت مثال نقض و آزمایش ذهنی چیست؟ اصلا شباهتی دارن یا کاملا دو چیز متفاوت هستند؟
ببینید بنده سعی میکنم با توضیح ساده و روان، آزمایش ذهنی را برای شما توضیح دهم و فرق آن با مثال نقض را بیان کنم آنگاه شما خود به خود پی به نسبت این دو عبارت می برید.
آزمایش فکری یا ذهنی (thought experiments) یک روش در علوم تجربی طبیعی و علوم تجربی انسانی و در کل در همه علوم است. غالبا و در اکثر اوقات این روش به صورت یک داستان خیلی کوتاه بیان میشود و گوینده با طرح این داستان قصد دارد که یک مدعای فلسفی یا دلایل فلسفی را بی اعتبار و اشتباه جلوه دهد و یا خیر بلکه آن را قوی تر نشان دهد. به طور مثال (مثال خیلی سطحی و پیش پا افتاده از بنده است) شما به من می گویید که «هرکسی در هوای طوفانی و برف و بوران از جاده زاغه ی شهر خرم آباد، در بهمن ماه رد شود حتما یا دچار سقوط در دره می شود و یا سنگلاخ از کوه ریزش میکند و بر روی خودروی او میریزد و جان او و سرنشینان در خطر می افتد.» سپس برای اینکه من ثابت کنم که سخن شما اشتباه است یک خاطره داستان از سال سفر خودم در بهمن ماه که از جاده زاغه رد شدده ام را برایتان تعریف میکنم و میگویم «اتفاقا من پارسال به همراه دوستم حتی با سرعت غیر مجاز از جاده زاغه خرم اباد رد می شدیم، برف هم به شدت میبارید و ما زنجیر چرخ هم نبسته بودیم حتی ده ها ماشین دیگر هم مشاهده کردیم که وضعشان مثل ما بود اما اصلا دچار سقوط از دره نشدیم و سنگلاخ هم از کوه نیامد.» بنده با این داستان سعی میکنم که سخن شما را ابطال کنم. اما در نظر داشته باشید که آزمایش فکری برخلاف مثال نقض یک داستان است حالا واقعی یا خیالی در حالی که مثال نقض لزوما داستان نیست بلکه فقط یک مثال است حتی در قالب یک جمله. هم چنین آزمایش فکری معمولا قدرت یک مقدمه استدلال را دارد نه یک استدلال کامل در حالی که مثال نقض قدرت یک استدلال کامل را دارد و شما با ذکر یک مثال نقض میتوانید ادعای طرف مقابل را باطل کنید. در مثال نقض همانگونه که از نامش پیداست ما برای رد و بطلان یک ادعا استفاده میکنیم اما در آزمایش فکری لزوما به این معنا نیست بلکه ممکن است برای تایید یک ادعا یا تئوری علمی از این روش یا داستان سرایی استفاده شود.
یکی دیگر از ویژگی های آزمایش فکری این است که داستانگویی باعث میشود تا درک برخی استدلالات پیچیده برای کسانی که فلسفه نخواندهاند میسر شود. در حالی که این ویژگی در مثال نقض نیست. در نهایت به نظر می رسد شباهت هایی بین مثالل نقض و آزمایش فکری وجود دارد اما باعث نمیشود که آن دو را یکی دانست.
توضیح و مثال از حمید خسروانی
انسان کیست؟ آیا انسانی وجود دارد؟
- پیدا نکردم. آه! یافت نمی شود.
- چرا؟
- گشتم، نبود، نگرد، نیست! انسان را می گویم. تمام کوچه پس کوچه ها را گشتم، به خدا سوگند که نبود.
البته من او را از زمان تولد تاکنون ندیده ام اما با صفاتی که برای او ذکر کرده اند، گشتم. حتی نشانی های او را گفتم. همه می گفتند چنین موجودی با این صفات تا کنون ندیده ایم.
آخر مگر می شود چنین چیزی؟ انسان! کسی ندیده باشد؟ البته تا دلت بخواهد انسان ارسطویی می دیدم و می بینم. حتی آدرسها را از خود انسانهای ارسطویی می پرسیدم. حتی خود تو هم، حتی من هم انسان ارسطویی هستیم.
انسان ارسطویی چیست و کیست؟ چه می دانم، می گویند در یونان باستان کسی به نام ارسطو بوده که خیلی ادعا داشته که همه چیز را می داند، هرچند به نظرم دیوانه ایی بوده که تا دلت بخواهد سنگ در دل چاه انداخته است و تا حالا هزاران عاقل تلاش کرده اند سنگ هایش را در بیاورند اما نتوانسته اند. برای خودش خوب دیوانه ایی بوده است! حالا بگذریم.
این آقا در تعریف مفهوم انسان گفته است: "حیوان به اضافه ناطق". خلاصه اش یعنی یک موجود یک سر و دوپایی که بلد است مثل طوطی سخن بگوید، برای خودش وسیله اختراع کند و خلاصه کار خودش را یک جورایی راه بی اندازد. البته ارسطو فراموش کرده این را اضافه کند که آنقدر سرگرم اسباب بازی های ابداع دست خودش می شود که آخر سر اسباب بازیی اختراع می کند که همان، خودش را می بلعد یا له می کند یا به فنا می دهد به هر طریقی که بشود.
بله! اینگونه موجودی را اگر انسان بدانی تا دلت بخواهد دیده ام. اما عزیز دلم مسئله اینجاست که این تعریف انسان نیست که ارسطوخان گفته است. این تعریف حیوان دوپای عاقل یا حیوان پیشرفته ی کنجکاو است. نه اینکه زورش از سایر حیوانات بیشتر باشد؛ چون زور فیل یا شیر یا پلنگ از او بیشتر است، بلکه فقط زیرکی و رندیش از بقیه بیشتر است. بلد است که به طور مثال فضاپیما اختراع کند و به جای تخریب یک سیاره مثل زمین، برود ده ها سیاره دیگر را هم خراب کند. وقتی به این موجود ارسطویی فکر می کنم یاد کودکی خودم می افتم که از سر کنجکاوی و البته کمی حسادت و بدجنسی اسباب بازی های خواهرم را می شکستم که هم او را از آن اسباب بازی محروم کنم و هم بفهمم که چه چیزی در درون آن شی هست. هرچند آخرش میدیدم که هیچ چیزی نبود جز چند قطعه ی خشک پلاستیکی و در نهایت چیزی جز پشیمانی، تنهایی و کتکهای مادرم نصیبم نمی شد!
فرق دیگری که این موجود با سایر حیوانات دارد، این است که یک بازیی به نام ماسک بازی بلد است! بله ماسک بازی. یعنی مثلا برای اینکه فضای بیشتری بین سایر حیوانات پیدا کند و دایره ی تیله بازیش را روی کره زمین بیشتر کند، ماسک تظاهر بر صورت خود می زند و خود را پیشرفت می دهد به همین راحتی. یا یک ماسک خیلی قشنگی دارد که وقتی آن را بر صورتش می زند خودبه خود، دیگران شانه هایشان را زیر پای او قرار می دهند و او مثل آب خوردن از این شانه ها بالا می رود و می تواند منظره های بیشتری ببیند.
به هر حال قدرت عجیبی در ماسک سازی و ماسک زنی دارد. البته اگر این موجود حمل بر توهین نکند، یک ذره کوچولو حماقت و خل بازی هم دارد و آن این است که وسیله هایی به نام تلفن و کامپیوتر و اینترنت اختراع می کند که خودش را از تنهایی درآورد و جامعه را به هم نزدیکتر کند، اما به جایش تنهایی خود را بیشتر کرده است. فاصله های زمینی و فیزیکی و افقی و سطحی را کم کرده، اما به جایش فاصله های آسمانی، متافیزیکی و عمودی و عمقی را از بین برده است.
ملاک خوبِ تربیت فرزند چنین موجودی این شده است که فرزندی قدرتمند در آینده از نظر علمی و مالی بسازد که بتواند هم نوعان بیشتری از خود را در زیر استثمار و سلطه بگیرد. پس ملاک موفقیت در میان این موجودات، استثمار و سلطه ی بیشتر است. هرچه قدرت سلطه و نفوذ بیشتر باشد موجود موفق تری خواهی بود. حالا با همه ی این تفاسیر و تفاصیل من در عجبم که ارسطوخان یونانی نسب، دردش به کله ی من، چگونه و با چه توجیهی انسان را اینگونه تعریف کرده است.
- عزیزم، ارسطو انسان را تعریف نکرده بلکه یک حیوان پیشرفته را تعریف کرده است.
حالا بگذارید کمی هم از انسان سخن بگوییم؛ همو که هرچه می گردیم پیدایش نمی کنیم. البته فقط ما نبوده ایم که گشته ایم، خیلی ها قبل ما هم گشته اند و پیدایش نکرده اند؛ مثلا "دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست/ گفتند یافت مینشود جستهایم ما/ گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست."
اما چه کنم دلم برای انسان تنگ شده است. کارهای زیادی با او دارم، سوال های زیادی دارم که تنها او جوابشان را می داند. هرچند الان در حال حاضر بعد از تلاش های بسیار و انتشار در روزنامه ها، به حرف شیخ رسیدم که آقاجان یافت نمی شود که نمی شود که نمی شود که نمی شود. البته قبل اینکه ببینیم این انسان کیست، این را اضافه کنم که تا دلت بخواهد شبه انسان دیده ام؛ کاریکاتورهای انسان؛ انسان نماها؛ نیمچه انسان های کال، انسانی که جنین بود اما خودش به دست خودش، خودش را سقط کرد و نگذاشت که بشود به انسان و در وسط انسان شدن ماند و متوقف شد. پس او نیز امیدم را ناامیدکرد و رهایش کردم. "زین همرهان سست عناصر دلم گرفت..."
طبق یک قاعده ی عقلی و منطقی، قبل از جست و جوی چیزی یا اثبات وجود چیزی، باید ماهیت و چیستی او را شناخت و سپس دست به اثبات وجودش یا عدمش زد. مثلا تا ما ندانیم خداوند چه صفات و ویژگی هایی دارد اثبات وجود او سالبه به انتفاء موضوع است؛ یا در یک کیسه به دنبال غذایی به نام شپنکا گشتن قبل از دانستن ویژگی های آن امری بیهوده و احمقانه است.
پس قبل از پیدا کردن حضرت انسان، باید بدانیم چه صفاتی دارد بعد ببینیم هست یا نیست. طالبان و جویندگانی چون بنده در تاریخ کم نبوده اند که ویژگی هایی ذکر کرده اند. ملای بلخی در جایی گفته است: "شیر خدا و رستم دستانم آرزوست،" یا در جای دیگری گفته: "نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست." پس صفات انسان را باید در زیست و شخصیت کسانی چون محمد(ص) و علی(ع) و اسطوره هایی چون رستم دستان جست وجو کرد.
در قرآن، خطاب به پیامبر اسلام گفته می شود: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ»(۱) تو دارای اخلاق بزرگی هستی؛ تعریف افلاطون از اخلاق بزرگ را می پسندم که گفت کمال اخلاقی انسان وقتی است که دارای پنج ویژگی رفتاری باشد: (عقلانیت، عدالت، صداقت، عفت و شجاعت)؛ یا در آیه دیگری خدا به پیامبر می گوید: «پس به برکت رحمت الهى با آنان نرمخو و پرمهر شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مى شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست مى دارد.» (۲) عدالت و سخاوت حضرت علی از ویژگی های برجسته اوست و آرزوی هر انسان آرمانی است. همچنین معرفت و علم او نسبت به راههای اسمان که گفت «من راه های آسمان را از راه های زمین بهتر می شناسم.»(۳) از رستم نیز مبارزه با نفس و اخلاق پهلوانی زبانزد است.
با جمع این ویژگی ها و صفات، قرنها به دنبال چنین انسانی بوده اند و مردمان کنونی و آینده نیز آرزوی دیدن چنین انسانی را در سر می پرورانند. اما هرچه گشتند و گشتیم نبود که نبود که نبود! کسی چه می داند، شاید مردمان برای آنکه دستشان به خرما نمی رسید و برای رهایی از یأس ناشی از این واقعیت که تنها هستند و چنین انسانی دیگر یافت نمی شود که تکیه بر او دهند، اسطوره ساختند و به امید پیدا کردنش به جنون رسیدند.
نمیدانم، من که گشتم نبود... اگر شما پیدا کردید مردمان را صدا کنید. البته چند ویژگی هم از من به یادگار داشته باشید: "او را اگر پیدا کردید بدانید به همه ی آدمها به یک چشم نگاه می کند؛ سایه مهرش شامل همه ی موجودات می شود؛ وعده دروغین نمیدهد؛ بر سر تمام عهدهای خود می نشیند؛ هیچکاری نیست که از او برنیاید و هیچ سوالی نیست که بی پاسخی قانع کننده رها بگذارد."
دیروز که از پیدا کردن چنین انسانی عاجز شده بودم و هیچ شایسته ی درد و دلی پیدا نمی شد که سر بر سینه اش بگذارم و زار زار گریه کنم، تصمیم گرفتم که به گورستان بروم و با مردگان سخنی بگویم! گفتم شاید در میان این رفتگان کسی پیدا و دقایقی سنگ صبورم شود. همچنان که در کنار سنگ قبرها رد می شدم و نوشته های روی قبرها را می خواندم، ناگهان این نکته به ذهنم آمد که این ها نیز روزی مثل همین جماعتِ حاجب و ملول بوده، مدتی زیست کرده و حالا نیز بدتر در خواب و حجاب فرو رفته اند. پس با که می خواهی سخن بگویی.
سر خود را کج کردم و به میان غریبستان تاریک زندگان برگشتم. چه روزگاری است که نه در شهر، نه در کوه، نه در جنگل، نه در بیابان و نه در گورستان انسانی پیدا نمی شود؟
انسانمان آرزوست...
نویسنده: حمید خسروانی
منابع:
۱. قرآن کریم سوره مبارکه قلم آیه۴
۲. قرآن کریم سوره مبارکه آل عمران ۱۵۹
۳. کشف الیقین56- نهج الحق، 240- نهج الحق، ص 346- نهج البلاغه، خطبه 189/5.
مثنوی معنوی
در این جزوه مطالبی از مقالات مختلف فراهم آمده که رئوس کلی تفاوت های منطق جدید با منطق قدیم را بیان می کند.
دریافت
حجم: 769 کیلوبای
سرکار خانم امینه جمالی که در کنکور ارشد سال۹۷ رتبه ۱۱ آورده اند و در دانشگاه شیراز در حال تحصیل هستند لطف کردند و در طی مصاحبه ایی تجارب خودشون رو در اختیار ما گذاشتند. با سپاس از ایشان.
در کنکور کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی ۹۷ رتبه یازده رو کسب کردم و الان هم بنا بر دلایل شخصی و خانوادگی شیراز رو انتخاب کردم و از اینکه در دانشگاه شیراز تحصیل می کنم بسیار راضی هستم. سعی میکنم روش موفقیتم رو در هر درس بگم.
فلسفه اسلامی: پایه فلسفه ام چندان خوب نبود و در دوره کارشناسی بدایه رو در حد امتحان خوانده بودم. شروع کردم با درس های استاد فیاضی نهایه رو خواندم که البته فرصت زیادی مطلبید و تا مرحله نهم نهایه رسیدم بخوانم برای کنکور. برای نهایه الحکمه شرح شیروانی رو اصلا توصیه نمیکنم. مگر اینکه قبلاً با یک استاد خوب درس رو کامل فهمیده باشید و بخواهید مرور کنید. یک نکته مهم که در رتبه خوب کنکورم نقش مهمی داشت این بود که درسها رو از روی متن عربی خواندم، نهایه رو از روی متن عربی خود علامه خواندم همراه با صوت اساتید نه ترجمه، همچنین منطق مظفر و کشف المراد رو، این باعث شد بدون زحمت اضافه درک مطلب عربی قوی بشه و الان هم در دوره ارشد همین طور میخوانم و مسلطم. غیر از نهایه برای فلسفه چیزی نخوندم و قبل از کنکور خلاصه های فارسی که در طول مدت درس خواندن نوشته بودم مرور کردم.
کلام: کشف المراد رو خواندم. البته قبلاً کتاب های علی ربانی گلپایگانی عقاید استدلالی یک و دو رو مطالعه کرده بودم که در فهم مطلب بسیار کمک کرد. حقیقتا برای کلام چندان وقت پیدا نکردم و مثل فلسفه مطالعه عمیق نداشتم.
منطق: در دوران کارشناسی منطق رو خیلی علاقه مند بودم و از قبل مسلط بودم. برای کنکور متن عربی رو خواندم و هر جا اشکال داشتم همراه با صوت تدریس استاد زنجیرزن حسینی مروری پیش میرفتم. بخش منطق ریاضی رو چون قبلاً خودم علاقه مند بودم مقدماتی در ذهن داشتم و با تکیه با همان معلومات قبلی که از کتاب و جزوه خاصی نبود و از دروس ریاضی گسسته و جبر دبیرستان تو ذهنم بود جواب دادم چند تا سوال و برای کنکور نخوانده بودم.
عربی: قسمت درک مطلب که چون متن دروس را عربی خوانده بودم مشکلی نداشتم و صرف و نحو هم خلاصه های کانال استاد رستمیانی رو خواندم در حد مرور. عربی رو خیلی راحت و بی دردسر جواب دادم.
زبان: کتاب هزار و صد لغت برای تافل رو طی یکی دو سال خوندم، هر جا متنی میدیدم میخواندم و سعی میکردم بفهمم. برای زبان جداگانه منحصر به کنکور درس نخواندم و نتیجه تقریبا خوبی گرفتم.
روش و توصیه: اساتیدی که الان باهاشون درس دارم در دوره ارشد در رشته فلسفه بر پایه فهم متن اصلی درس همراه با تدریس اساتید مطرح هست و از وقتی شروع کردم هیچ مشکلی ندارم و نیاز به هیچ کمک درسی یا کتاب شرحی نمیبینم. هیچی تستی هم نزدم و از روزی که قصد کردم کنکور بدهم و عمقی مطالب رو خوندم از خواندن فلسفه خیلی لذت میبرم. طبعا تجربه ای هم در مدل کنکوری و تستی خواندن ندارم. کانال های مفیدی مثل کانال استاد رستمیانی و آقای خسروانی بسیار انگیزه بخش بود برام و خیلی از مطالبشان استفاده کرده و میکنم. و همین جا تشکر میکنم ازشون که به پیشرفت بقیه خالصانه کمک میکنند و از خدا برایشان موفقیت و سلامت طلب میکنم.
آنچنان به او نزدیک شد که خود را گم کرد و او را خود پنداشت و خود را او... گفت: یک لحظه صبر کن، من توام یا تو من... مگر نه اینست که جمع نقیضین محال است؟ گفت: در اینجا جمع همه ی محال ها ممکن است...
نی من منم و نی تو تویی و نی تو منی
هم من منم و هم تو تویی و هم تو منی
من با تو چنانم ای نگار ختنی
کاندرغلطم که من تو ام یا تو منی
نحن اقرب الیه من حبل الورید
منابع کنکور دکتری فلسفه و کلام اسلامی / مصاحبه دکتری فلسفه و کلام اسلامی / شماره سه
با سلام خدمت دوستان محترم، یکی از خوهران محترم کانال (در پی اعلام بنده برای درمیان گذاشتن تجارب عزیزان در زمینه آزمون دکتری 97 فلسفه وکلام اسلامی) لطف فرمودند و مختصری از رزومه و تجارب خودشان را هم در مرحله کتبی و هم مصاحبه با ما در میان گذاشتند، با تشکر از ایشان. در ذیل متن را به صورت سوال و جواب مشاهده میکنید:
با سلام امسال دکتری قبول شدم، تجربه ام اینکه آموزش عالی قانون گذاشته که اگر تراز هر دانشگاهی رو بیاری حتی رتبه ۲۰۰ هم باشی به مصاحبه دعوت میشی احتمالا برای اینکه هزینه مصاحبه بالاست و منبع درآمد خوبی برای دانشگاه هاست، بعد در مرحله مصاحبه حتی اگر رتبه های خیلی خوب هم داشته باشی اما در مصاحبه موفق نشی اصلا شانس نداری و برعکس اگر رتبه بالا داشته باشی ولی در مصاحبه و رزومه خوب باشی کاملا شانس قبولی داری، بنابراین سواد علمی و رزومه علمی شامل مقاله علمی پژوهشی (حتما)، مقاله همایش، ترجمه، تالیف یا سابقه تدریس خیلی مهمه ، البته سوال های چالشی که در مصاحبه پرسیده میشه و متنی که باید بخوانی اینکه چطور از عهده بحث بربیای هم بسیار مهمه، به علاوه سطح قابل قبولی از نمره کنکور برای بدست آوردن تراز قبولی، که البته دانشگاه های رده بالا، تراز قبولی شون بالاتره.
سوال: رشته قبولی، رتبه و دانشگاه پذیرفته شده رو لطفا بفرمایید؟
جواب: رشته ام در کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی بود و در دانشگاه تهران تحصیل کرده ام. رتبه ۹۰ کنکور، رتبه ۱ در مصاحبه، رتبه اعلامی قبولی سازمان سنجش در دانشگاه خوارزمی: ۳، دانشگاه خوارزمی ، حکمت متعالیه.
سوال: مختصری از مصاحبه بگویید که دوستان چه نکاتی رو رعایت کنند؟
جواب: در مصاحبه قسمتی از متن شواهد باید خوانده شود و توضیح دهیم بعد سوال های چالشی در مورد آن می پرسند و همه اساتید سعی می کنند درگیر بحثتان کنند باید بتوانید از پس سوال ها و گیرهای بحثی شون بربیایید همینکه دلیل می آوردید حتی اگر اقناعی هم نباشد، می فهمند توان و سواد دارید. بعد پرسیدند اگر قبول شوی چه کار جدیدی در این رشته میخواهی انجام دهی؟ افراد باید موضوعات پیشنهادی جدید آماده داشته باشند. در مورد پایان نامه هم بحث های چالشی مطرح کردند که باید توان بحث و استدلال خوب داشته باشند. دانشگاه محل تحصیل ارشد و کارشناسی و استاد پایان نامه هم خیلی مهمه
من مصاحبه مطهری را هم رفته بودم اونجا رشته کلام بود خب، اشراق و کلام جدید هم پرسیدن، اما خوارزمی چون گرایش حکمت متعالیه بود فقط صدرا و شواهد پرسید. راستی تسلط به زبان انگلیسی هم خیلی مهم بود، من یک مقاله انگلیسی داشتم به همین دلیل اصلا سوال زبان از من نپرسیدن ولی ازبقیه پرسیده بودن.
سوال: مقاله شما در چه مجله بین المللی چاپ شده است؟
جواب: Transcendent philosophy
ادامه بدهید لطفا:
در کل توصیه ام اینه که سطح معلومات و سواد و ایده های جدید و بروز خیلی مهمه، البته در دانشگاه مطهری هم قبول شدم آنجا هم ایده های جدید نئو معتزلی مانند نصر حامد ابو زید یا شبهات فیلسوفان نورولوژی مانند سم هریس در مورد اختیار رو پرسیدن. به نظرم من اصلا عجله نکنید همه قبولی های امسال دانشگاه ما ۱۰ سال از ارشدشون گذشته با این حال من فکر میکنم باز هم جا داشت چون از ترم اول مثل یک نظریه پرداز برای هر درس ایده جدید و مقاله علمی پژوهشی ازمون میخوان.
سوال: مگر شما چند سال بعد از ارشد دکتری قبول شدید؟
جواب: ۱۰ سال. فکر کنم پختگی دانشجو هم در قبولی موثره۱۰ بار کنکور شرکت کردم، ولی در تمام این مدت رزومه ام را پر میکردم.
سوال: مبلغ برای رفتن به مصاحبه هردانشگاه چقدر است؟
جواب: ۱۰۰ هزار تومان
سوال: لطفا تراز و درصدهاتون رو هم بفرمایید؟
جواب: کارنامه
دروس تخصصی: ۶۹/۲۲
استعداد تحصیلی: ۵۶/۲۵
زبان انگلیسی: ۰۰/۲۰
نمره کل: ۳۴۰۲
معدل ارشد: ۹۱/۱۸
نمره حد نصاب دانشگاه هایی که برای مصاحبه دعوت شدم:
- فلسفه و کلام اسلامی دانشکده الهیات دانشگاه تهران، روزانه: ۳۷۱۶
- فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تربیت مدرس روزانه: ۴۵۲۴
-دانشگاه تربیت مدرس نوبت دوم:۳۶۹۷
- دانشگاه تهران نوبت دوم: ۲۷۵۷
- حکمت متعالیه، دانشگاه خوارزمی تهران، کرج، روزانه: ۳۲۳۷
- حکمت متعالیه ، دانشگاه خوارزمی، پردیس تهران: ۱۱۶۴
- فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران پردیس فارابی قم: ۲۳۲۶
- کلام اسلامی، دانشگاه مطهری، روزانه: ۲۰۰۰
- فلسفه و کلام اسلامی شهید رجایی روزانه: ۱۴۳۲
- شهید رجایی نوبت دوم: ۰۸۳۲
- فلسفه و کلام اسلامی امام صادق روزانه: ۲۰۰۰
در پایان اگر توصیه ایی دارید بفرمایید؟
اگر می خواهید شانس قبولی تون بالاتر بره گرایش مجموعه فلسفه شرکت نکنید، گرایش فلسفه و کلام شرکت کنید چون شرکت کنندگان کمتری داره و رقابت در اون آسون تره، امروز یکی از همکلاسی هامون میگفت در جلسه مصاحبه بهش گفتند تشکیک را ثابت کن بعد بهش اشکال گرفته بودند در دلایل اثبات تشکیک، استادمون میگفت اگر کسی به تشکیک نقد وارد میکرد بار ما مخالفش حرف میزدیم برامون مهم بود شم فلسفی و قدرت استدلال آوری تون رو بسنجیم، یکی دیگه از همکلاسی ها هم میگفت اتحاد عقل و عاقل و معقول رو گفتند اثبات کن، بحث وجود و ماهیت و حقیقت ماهیت چیست؟ و علم خداوند به جزئیات هم جز سوال های مصاحبه بوده. در جلسه مصاحبه هیچ کدوم نتونستیم اساتید رو قانع کنیم و فکر میکردیم خوب نبودیم اما بعد که قبول شدیم فهمیدیم قانع کردن براشون مهم نبوده، توانایی بحث براشون مهم بوده. اینکه سکوت نکنیم و جوابی داشته باشیم.
سپاس از وقتی که گذاشتید.
خواهش میکنم.
مصاحبه کننده: حمید خسروانی
منابع کنکور دکتری فلسفه و کلام اسلامی / مصاحبه فلسفه و کلام اسلامی / شماره دو
با سلام خدمت دوستان محترم. خواهر گرامی سرکار خانم قاطع که امسال (سال 97) در مقطع دکتری فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان پذیرفته شده اند در طی یک مصاحبه ایی که با ایشان داشتم مطالبی پیرامون منابع آزمون، مصاحبه و امتحان کتبی فرموده اند که الحق والنصاف با جرأت میتوانم ادعا کنم که تا کنون در هیچ سایت و کانالی اینچنین مطالب جامع و مانع و مفصلی پیرامون مبحث کنکور و مصاحبه دکتری مشاهده نمیکنید. با تشکر از ایشان و آرزوی توفیق روزافزون برای ایشان. در ذیل مطلب را مشاهده می فرمایید:
منابع دکترای مجموعه فلسفه و کلام اسلامی:
دروس تخصصی این رشته به چند دسته تقسیم میشود:
۱. فلسفه اسلامی : برای پاسخگویی به سوالات این درس، باید به تبحر در حیطه های مختلف تفکر فلاسفه مسلمان دست پیدا کرد. که عبارتست از: وجود شناسی، معرفت شناسی، خداشناسی.
این درس به سه دسته حکمت متعالیه، فلسفه اشراق و فلسفه مشاء تقسیم میشود و در کنکور دکترای تخصصی نظریات ملاصدرا و شیخ اشراق و ابن سینا به عنوان صاحب نظران این سه حوزه مورد سوال قرار میگیرد. طی سالهای اخیر طراحان سوال برای سوالات این سه حوزه عمدتا از کتابهای الشواهد الربوبیه و حکمه الاشراق و الااشارات و تتبیهات ابن سینا به طراحی سوال پرداخته اند. لذا تبحر در بخش های مختلف این کتابها لازم به نظر میرسد هم برای آمادگی کنکور و هم برای تسلط به سطح مصاحبه های وروردی دانشگاهها.
از کتاب شواهد الربوبیه عمدتا مشهد اول و دوم به جهت اهمیت و فراوانی مطالب مورد نظر طراحان محترم بوده است ولی این دلیلی بر اغماض از بقیه مطالب نیست چون از بخش معاد نیز سوال مطرح شده است.
از کتاب حکمه الاشراق مبحث نورشناسی و مراتب انوار نیز از مطالب پر سوال سالهای اخیر بوده است.
در فلسفه ابن سینا عموما از نمط ۴ و ۵ و ۶ سوال طرح میشود هرچند نمط ۷ نیز در سوالات مشاهده شده است.
۲. کلام:
این درس به دو دسته کلام قدیم و کلام جدید تقسیم میشود. که در هر دو درس آشنایی با نظریات متکلمان برجسته لازم و ضروری است. از درس کلام قدیم عموما از کتاب کشف المراد ب همراه متن عربی و اشنایی با فرق اسلامی سوال میشود. که برای آشنایی اجمالی با فرق اسلامی می توان از کتاب دکتر برنجکار استفاده کرد. هرچند میتوان از هرمنبع دیگری برای تسلط به فِرق اسلامی استفاده کرد. برای درس کلام جدید هم می توان از منابع مختلف استفاده کرد که عمدتا با تسلط نسبی بر کتاب عقل و اعتقاد دینی میتوان به سوالات این حوزه پاسخ داد.
۳. منطق:
این درس به دو دسته منطق قدیم و منطق جدید تقسیم میشود. برای درس منطق قدیم ،در سالهای اخیر از منابع متعددی سوال طرح شده است. منطق مظفر، جوهرالنضید، منطق اشارات و... اما طی سالهای اخیر تاحدودی در زمینه منطق به یک ثباتی دست پیدا کردند و عمدتا از منطق اشارات سوال مطرح میشود.
برای درس منطق جدید احتیاج به توانایی و تبحر در حل مساله است. ترجمه از زبان طبیعی به ساختار منطقی، از زبان منطقی به زبان طبیعی ، قضایا، آشنایی با قواعد استنتاج از مطالب مورد نظر برای حل سوالات منطق جدید است. برای پاسخگویی به این سوالات با هرکتابی از مولفان مختلف که فکر میکنید شما را به این هدف نزدیکتر میکند، میتوانید استفاده کنید. تصمیمگیری در این امر بستگی به میزان ارتباطگیری شما با مطالب و سبک قلم نویسنده است.سه کتاب مطرح و آکادمیک در این حوزه عبارتند از: کتاب اشنایی با مبانی منطق جدید کتاب ضیاءموحد کتاب پل تیدمن و هارواد کوهین ترجمه دکتر اکبری. که در سه جلد تهیه شده است اما جلد دوم و سوم برای کنکور مناسبتر است.
۴.عربی:
سوالات بخش عربی به چند دسته تقسیم می شوند:
الف: سوالات ترجمه از عربی به و سوالات تعریب از فارسی به عربی
:بسوالات اعراب و تحلیل صرفی
ج: سوالات قواعد و اسالیب
میزان فراوانی این سوالات ۳۰ سوال است که پاسخگویی به آنها میزان قابل توجهی از درصد سوالات اختصاصی را پوشش میدهد لذا درس عربی از دروس مهم کنکور دکتری است. به اضافه اینکه تسلط به درس عربی باعث میشود که به سوالات مصاحبه شفاهی که منطبق بر متن است ، بتوان پاسخ داد. و همینطور دروس رشته فلسفه و کلام اسلامی، قاعدتا مبتنی بر متن عربی است و در سوالات کنکور از متن عربی آنها سوال مطرح میشود لذا تسلط ب قواعد اعراب و تحلیل صرفی در سایر دروس تخصصی نیز قابل توجه است.
برای رسیدن به تسلط به درس عربی باید یک بازه زمانی ۳ تا ۶ ماهه را در نظر گرفت تا بتوان بر ۳ حوزه مذکور به تسلط رسید. منبع عمده سوالات از کتاب مبادی ۴ است. که تمامی بخشهای آن اعم از صرف و نحو مورد سوال واقع میشود. لذا دانستن استثنائات و حتی تبصره های این کتاب حائز اهمیت است. برای قسمت ترجمه بهترین روش ، روش تست خوانی است. اما کتابهایی مانند اقای آذرتاش آذرنوش و کتاب فن ترجمه یحیی معروف نیز حائز اهمیت است.
البته تسلط نسبی به منابع گفته شده کار چندان دشواری نیست و با یک برنامه ریزی مناسب مکتوب می توان به این تسلط دست یافت. توصیه اکید برای برنامه ریزی برای کنکور این است که:
اولا : حتما برنامه ریزی به صورت مکتوب باشد چون میزان پیشرفت خود را به صورت مشهود و عینی ملاحظه می کنید. این کار مزیتهای فراوانی دارد مانند اینکه در صورت استرس داوطلب با مشاهده روند پیشرفت کمک به کاهش استرش وی دارد و در صورت ضعف و نوسان در برنامه داوطلب می تواند تغییر برنامه خود را مدیرت کند.
ثانیا: این نحوه برنامه ریزی می تواند به این نحو باشد که دروس به همراه سرفصلهای آن به علاوه کتاب تست و جزواتی که برای کنکور باید مطالعه شود را به صورت طبقه بندی با جزییات سرفصلها ، به صورت مکتوب مشاهده شود و با مطالعه دروس خوانده شده بر روی آنها تیک زده شود.
ثالثا: علاوه بر برنامه ریزی کلی مکتوب لازم است که داوطلب یک برنامه ریزی جزیی تر مکتوب به صورت هفتگی مقابل خودش داشته باشد و روی آن ساعات و صفحات مطالعه شده را قید کند به صورت یک چک لیست. این کار باعث میشود که فرد را به صورت دقیقتر به هدف کلی اش نزدیک تر کند به علاوه اینکه، بعد از چند هفته با مشاهده ساعات مطالعه شده دروس می تواند یک نتیجه گیری داشته باشد. مثلا اینکه ممکن است برای یک درس وقت بیشتری بگذارد ولی درحالیکه به صورت ناخوداگاه از یک درس دیگر غافل مانده است.
نکات مصاحبه:
با تسلط بر منابع گفته شده می توان به سوالات شفاهی مصاحبه و آزمون کتبی دانشگاهها هم پاسخ داد ولی ساختار مصاحبه با ساختار کنکور تفاوت دارد:
اولا اینکه باید توجه داشت که در رشته فلسفه که رشته ای تحلیلی است فقط میزان معلومات درسی و تسلط در آن کفایت نمی کند. چون هدف اساسی اساتید از طرح سوالات شفاهی در مصاحبه قطعا چنین امری نخواهد بود و این هدف تا حدی در کنکور محقق شده است. هدف اساسی از طرح این سوالات پشت سرهم، به چالش کشیدن داوطلب و فهمیدن اینکه آیا این معلومات را حقیقتا دریافته است و یا فقط لفظا به آنها تسلط دارد.مهم دفاع از معلومات است و اینکه به اساتید دانشگاه مورد نظر ثابت کنید که توانایی پاسخگویی به چالش و کلنجارهای عقلی این رشته را در بالاترین سطح علمی دارید.
ثانیا برخی از دانشگاهها علاوه بر مصاحبه شفاهی یک آزمون کتبی تشریحی نیز دارند که این منابع ازسوی دانشگاهها مدتی قبل از آزمون اعلام می شود. اکثر این منابع همان منابعی هست که در حوزه کنکور مطرح شد اما در برخی از رشته ها مانند کلام اسلامی گاهی منابع به صورت خاص متمرکز بر یک منبع خاصی می شود که در کنکور خبری از آن نبوده ولی جای نگرانی ندارد چون این امر صد در صد در دست دانشگاههاست و منابع از سوی آنها مطرح می شود.
ثالثا تهیه رزومه علمی و پژوهشی و حتی شغلی که مرتبط به رشته تحصیلی باشد بسیار مهم است.
امتیازات دهی هم رزومه هم به صورت کامل مشخص نیست و بستگی به میزان تاثیر دهی اساتید دارد مثلا یک دانشگاه بر مساله پژوهش تاکید فراوانی دارد لذا امتیاز بیشتری را به پژوهش مقالات و کتب اختصاص می دهد. یا برای یک دانشگاه نمره زبان اهمیت زیادی دارد لذا ممکن است نمره ای که به آن اختصاص می دهد بیشتر از دانشگاههای دیگر باشد.
#توجه به این مطلب، حائز اهمیت است که منابع ذکر شده هم لازم است و هم لازم نیست. یعنی از طرفی برای پاسخگویی به سوالات تستی کنکور و آمادگی برای مصاحبه ها و آزمون کتبی دانشگاهها، دانستن و تسلط به مطالب ذکر شده؛ ضروری است و این توقع ایده آلی از مطالعه برای کنکور دکتراست.
اما ممکن است فردی بنا به هز دلیلی نتواند همه منابع را مطالعه کند در این صورت است که باید به مطالعه حداقلی روی بیاورد به این معنا که حداقل منابعی را که در فرصت باقی مانده تا کنکور میتواند مطالعه کند را دسته بندی کند و به مطالعه بپردازد چون قطعا قرار نیست که در کنکور به تمامی سوالات پاسخ داد.الیته این روش کمی ریسک به همراه دارد چون ممکن است منبعی را که داوطلب براس خودش حذف کرده است؛ در کنکور به نحو راحتی مورد سوال قرار بگیرد
اما به طور کلی می توان به جدول امتیاز دهی زیر توجه کرد.
مصاحبه شونده: رضوانه قاطع
مصاحبه کننده: حمید خسروانی
Analytic philosophy: goals and programmes
Analytic philosophy is an approach to philosophy that divides each philosophical problem into smaller ones and then, by making use of the achievements of formal and mathematical logic, .works towards systematic solutions to the main problems
The emphasis on the analytic aspect should not be seen as discontinuous with the history of philosophy—such a discontinuity is neither acceptable nor intelligible. The purpose of stressing the term analytic is only to distinguish this way of philosophizing from the so-called “European” or “continental” philosophy, which is less concerned with logical reasoning. Thus “classical philosophy”, “Western philosophy”, and “Islamic philosophy” are to be considered equally analytic, for the main criterion of categorizing a philosophical attitude as analytic is its commitment to the method of logical reasoning. From this point of view, contemporary analytic philosophy is the natural continuation of (Eastern as well as Western) philosophy.
By establishing the School of Analytic Philosophy at IPM, we hope to contribute to the flourishing of analytic philosophy in Iran and try to revive the magnificent philosophical tradition of our culture. We hope such efforts will culminate in world-class philosophical work by Iranian philosophers
Despite the organic relationship between pure sciences and humanities, there is a chasm between these two disciplines in the Iranian academic sphere. Compared to the international publications of Iranian authorship in the sciences (especially in physics and mathematics), the contribution of Iranian scholars in the field of humanities is negligible. The situation is even worse in the case of philosophy in particular: looking at prestigious international journals, one finds papers by Iranian philosophers rarely. Furthermore, those published by Iranian journals do not seem to have a great impact on either education or research
To set a higher standard for philosophy in Iran and to pave a path to join the international philosophical community, The School of Analytic Philosophy was founded in the spring of 2004 as a subdivision of the Institute for Research in Fundamental Sciences
فلسفه تحلیلی: اهداف و برنامه ها
فلسفه تحلیلی یک رویکرد در فلسفه است که هر مسئله فلسفی را به ابعاد کوچکتر تقسیم می کند و سپس با استفاده از دستاوردهای منطق نمادین و ریاضی، با راه حل های سیستماتیک برای حل مسائل اصلی به پیش میرود. تاکید بر جنبه تحلیلی نباید با تاریخ فلسفه متناظر باشد- چنین تناظری نه قابل قبول و نه قابل فهم است. هدف تاکید بر اصطلاح تحلیلی فقط این است که این روش فلسفیدن را از فلسفه به اصطلاح اروپایی یا قاره ای متمایز کند که کمتر با استدلال منطقی درگیر می شود. بنابراین فلسفه کلاسیک، فلسفه غرب و فلسفه اسلامی باید به طور مساوی تحلیلی به حساب آیند، زیرا معیار اصلی طبقه بندی نگرش فلسفی به عنوان تحلیلی، تعهد آن به روش استدلال منطقی است. از این نظرگاه، فلسفه تحلیلی معاصر ادامه طبیعی فلسفه (شرقی و غربی) است. با ایجاد مکتب فلسفه تحلیلی در IPM، ما امیدواریم که به شکوفایی فلسفه تحلیلی در ایران کمک کنیم و سنت فلسفی باشکوه فرهنگ مان را احیا کنیم. ما امیدواریم که چنین تلاش هایی توسط فیلسوفان ایرانی در سطح کارهای فلسفی جهانی به اوج برسد. علیرغم رابطه بنیادین میان علوم خالص و انسانی، بین این دو رشته در حوزه علم ایران شکاف وجود دارد. در مقایسه با نشریات بین المللی نویسندگی ایران در علوم (به خصوص در رشته های فیزیک و ریاضی)، مشارکت محققان ایرانی در زمینه علوم انسانی ناچیز است. این وضعیت به ویژه در مورد فلسفه بدتر است: با جست وجو در مجلات معتبر بین المللی، مقاله های فلاسفه ایرانی به ندرت پیدا می شود. علاوه بر این، به نظر می رسد که نشریات چاپ شده ایران در مجلات علمی یا پژوهشی تاثیر بزرگی نداشته اند. برای تعیین یک استاندارد بالاتری برای فلسفه در ایران و ایجاد راه برای پیوستن به جامعه فلسفی بین المللی، دانشکده فلسفه تحلیلی در بهار سال 2004 به عنوان زیربخش موسسه تحقیقات علوم بنیادی تاسیس شد.
در صفحه اول سایت دانشکده فلسفه تحلیلی mip این مطلب درباره فلسفه تحلیلی و موقعیت آن در ایران نوشته شده است که به نظرم جالب رسید که آن را برای شما ترجمه کنم.
http://philosophy.ipm.ac.ir/about.jsp
چند روزی است مسئله ایی به شدت من را به خودش مشغول کرده است، که من چرا ادامه تحصیل در رشته ی حقوق را رها کردم و سر از رشته ی فلسفه درآوردم، و پشت سر هم فلاش بک به گذشته ام میزنم، یعنی از روزی که کودک بودم و یادم میاید تا اکنون. با اینکه اگر حقوق را ادامه میدادم و حتی اگر همین الان هم شروع کنم میتوانستم و میتوانم بهترین موقعیت شغلی را برای خودم فراهم کنم. اما مسئله اینجاست که چرا دست به چنین کاری زدم. کاری که به نظر همه ی اعضای خانواده ام و حتی دوستانم و حتی شمایی که دارید این مطلب را میخوانید به غایت احمقانه و سفیهانه به نظر می آید. بله من به خانوده ام و شما حق میدهم که چنین فکری کنید، چون هر آدم مقتصد و آینده نگری حق دارد که من را سرزنش کند. اما مسئله به این سادگی ها هم که شما فکر میکنید نیست. حالا توضیح خواهم داد. برگردیم به اصل مطلب که من داشتم گذشته ام را مرور میکردم، یاد ایام آخر دبیرستان و اوایل دوره کارشناسیم افتادم که یک سره با این اندیشه درگیر بودم که آدمی بهترین کاری را که در این عمر کوتاه میتواند انجام دهد چیست؟ اگر به دنبال پول و ثروت بروم و روزی در پیری به این نتیجه برسم که راه را اشتباه آمده ام آنگاه چه خاکی و گلی بر سر بگیرم؟ زیرا عمر، گذشته و راه برگشت محال است. عمر آدم چون کوتاه است و یک بار بیشتر فرصت ندارم بنابراین باید قبل از دست زدن به هرکاری ببینم عقلانی است یا خیر. بنابراین با خودم این استدلال را چیدم که من چه ثروت مند ترین و معروف ترین آدم ها شوم و چه فقیر ترین آدم ها باشم، روزی با خاک یکسان میشوم و همخواب موران و سوسکان خواهم شد، بنابراین باید دست به کاری باثبات تر از این ها بزنم. بعد راه ادامه تحصیل و علم را انتخاب کردم، اما در این که چه رشته ایی را ادامه دهم به شدت و بسیار درگیری ذهنی داشتم، از یک طرف به برخی رشته ها علاقه داشتم و از طرفی حق انتخاب یک رشته بیشتر نیز نداشتم، این مسئله حتی تا اوایل خدمت سربازی نیز همراه من بود مثلا وقتی که در میدان صبحگاه پادگان رژه میرفتم به این مسئله فکر میکردم، اگر رشته ی کارشناسی ام یعنی حقوق را ادامه بدهم، چون موضوع اش را متغیر و اعتباری دیدم بلافاصله دست از آن برداشتم (منظور از متغیر یعنی حقوق در هر مملکتی و در هر دوره ایی دچار تغییر و تحول میشود زیرا تمام گزاره های آن ارزشی و باید و نباید است. و منظور از اعتباری یعنی برای مسائل آن مابه ازای عینی در خارج نیست) البته من بدون دانستن این موضوع و به صورت شهودی به این مسئله رسیدم.
سرتان را در نیاورم سایر رشته ها را نیز چون هرکدام به قسمی از وجود میپردازند یکی یکی از گزینه های انتخابم خارج کردم، و بدون هیچ پشتوانه ی علمی فلسفه، پی بردم که بهترین رشته ی علمی و تحصیلی که ارزش دارد عمر خود را صرف آن کنم فلسفه است. زیرا فلسفه درباره ی چیز و چیزهایی سخن میگوید که هیچ گاه شامل مرور زمان نمیشوند و همواره ثبات دارند و تا انسان انسان است و تا انسانی بر روی این کره ی خاکی زندگی میکند،حتی اگر انسانی هم نباشد فلسفه و مسائلش با ثبات و با قوام بر سر جای خود باقی هستند، بنابراین سرانجام کار به این نتیجه رسیدم که تمام هم و غم خود را در زندگی معطوف به فلسفه خواندن و فلسفه ورزیدن بکنم. با مرخصی که از پادگان گرفتم، منابع ارشد فلسفه را خریدم و شروع به خواندن کردم و الان هم که در مقطع ارشد فلسفه در حال تحصیل هستم.
بله دلیل من برای انتخاب فلسفه این است که آدمی چه بخواهد و چه نخواهد روزی سر در قبر فرو خواهد برد پس چه بهتر خود را مشغول کاری و عملی و علمی کند که ارزشش را داشته باشد. اگر آن دنیایی باشد، و بهشت و جهنمی راست باشد، و اگر خدایی و زندگی پس از مرگی باشد، که رد کردن آنها کاملا امری غیر منطقی و غیر عقلانی است و اما بر سر بودن و راست بودن آنها باید تحقیق و جست و جو کرد و تحقیقی منصفانه و به دور از عوام زدگی پس مارا و شما را و همه آدمیان را به سوی فلسفه خواندن. آه و اف بر آدمی که چونان اسب در اصطبل سر در آخور فرو کرده و دل به شهوات دنیایی داده، و دل به دنیایی داده است که بی ثباتی و پوچی آن امری بدیهی است. حالا وقتی به اینجای کار میرسیم متوجه میشوید که انتخاب من فلسفه را، آنقدر هم سفیهانه و احمقانه نبوده است و نخواهد بود.
حمید خسروانی
یکی از دوستان خواست توضیحی درباره ی جمله معروف سقراط که به عنوان بنر بالای صفحه وبلاگ قرار دادم«زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.» توضیحی بدهم که این را بهانه ایی کردم که کلیاتی درباره ی فلسفه اگزیستانسیالسم هم بگویم و بنده هم بر پایه اطلاعات و درک خود توضیحاتی رو ارائه میدهم.
کلیاتی درباره ی فلسفه اگزیستانسیالیست. (زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.)
به طور مشخص مکتب اگزیستانسیالیست مکتبی است که تقریبا در دو قرن اخیر ایجاد شد و مبدع آن را کی یر کگور میدانند که در الهی بودن فلسفه او شکی نیست اما بعد از او این مکتب به شاخه های الحادی و غیر الحادی تقسیم شد. فلاسفه ایی همچون نیچه، هگل، آلبر کامو، سارترو... را فیلسوفان اگزیستانسیالیست میگویند. اما با مشخصاتی که برای این مکتب ذکر میشود دایره ی کسانی که میتوان لقب اگزیستانسیالیست به آنها داد به اندازه ی گستره تاریخ است. حتی میتوان خیام، مولوی، حافظ، شکسپیر، سقراط، شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخ زاد، قیصر امین پور و... را نیز اگزیستانسیالیست دانست. حتی شما بعد از فهمیدن شعارهای این مکتب (که در ذیل به تفصیل درباره ی آن سخن میگوییم) هرکسی و با هر عقیده ایی را که سخنانش بوی سخنان آنها را بدهد اتیکت اگزیستانسیالیست به او میزنید مثلا ممکن است آن شخص پدر شما، دوست شما، استاد یا حتی بقال سر کوچه تان باشد.
این مکتب و فیلسوفانش برخلاف فلاسفه ایی که دغدغه ی دو حوزه ی فلسفه یعنی مابعدالطبیعه و معرفت شناسی را دارند اینها فقط دغدغه ی خود انسان و سرنوشت و زیست او را دراین کره ی خاکی درسر دارند. آنها فلاسفه ایی همچون ارسطو یا ابن سینا یا دکارت یا کانت یا حتی برتراند راسل و ویتگنشتاین را به تمسخر میگیرند و معتقد اند آنها عمر و وقت خود را صرف مطالبی بیهوده کرده اند، مطالبی که هنوز که هنوز است نه تنها بر سر آنها اختلاف است و هیچ توافقی در بین فیلسوفان بر سر آنها موجود نیست بلکه گفت وگو درباره ی آن چیزی جز وقت تلف کردن نیست. مطالبی همچون وجود و ماهیت، جوهر و عرض، حس گرایی و عقل گرایی. به طور مثال آنها میگویند حالا ما بفهمیم که در عالم جوهری هست یا نه یا بدانیم جوهر بدون عوارض وجود ندارد یا میتوان جوهری یافت که بدون عوارض میتوان او را فهمید، چه سودی به حال من انسان دارد، من که معلوم نیست از کجا آمده ام، اینجا چه میکنم، به کجا خواهم رفت، یا من بی آن که کسی به من بگوید و بدون رضایت به این دنیا آمده ام، بعد بدون رضایت هم ازین دنیا میروم (به قول خیام: آورد به اِضطرارم اوّل به وجود، جز حیرتم از حیات چیزی نفزود، رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!) من که این همه شاهد رنج بشر هستم، از قتل و غارت و گرسنگی، بی عدالتی، ظلم و فساد و تبعیض و پوچی زندگی، پس دیگر وجود و ماهیت به چه دردم میخورد! جوهر و عرض به چه درم میخورد! دغدغه ی اصلی منِ انسان باید خودم و تنها خودم باشد، من که آخر سر قرار است با خاک یکسان شوم و بمیرم دیگر حس گرایی یا عقل گرایی، یا فلسفه ذهن و فلسفه زبان یا فلسفه تحلیلی به چه دردم میخورد، یا اینکه بدانم اصالت با ماهیت است یا وجود به چه دردم میخورد، وقتی میبینم تمام عزیزانم یکی یکی میمیرند و به عدم میروند، خودم پیر میشوم و رو به زوال میروم و تمام قوایم را ازدست میدهم و سپس میمیرم و فراموش میشوم، دیگر اینکه بدانم حرکت چیست و چند قسم است و اینکه در جوهر هم حرکت داریم یا خیر به چه دردم میخورد.
در ذیل به مختصری از شعارهای آنها اشاره میشود:
سقراط می گوید وقتی کاهنه ی معبد دلفی اعلام کرد که در این شهر از سقراط داناتر وجود ندارد هرچه با خودم فکر کردم دیدم که هرچه من میدانم بقیه ازمن و حتی برخی بیشتر از من میدانند پس چرا من داناترم؟ به این جواب رسیدم که من میدانم که نمبدانم اما بقیه نمیدانند که نمیداننند. بعد از آن تمام هم وغم خود را بر سر این گذاشتم که واقعیت ها را یاد بگیرم و دیدم تنها واقعیتی که ارزش دارد عمر خود را بر سر آن بگذارم فقط «منِ انسانی» است و سپس این شعار را گفت: « خودت را بشناس.» حالا فلاسفه اگزیستانسیالیست که پدر معنوی خود را سقراط میدانند این شعار را گرفتند و به چهار قسم تقسیم کردند. ۱. خودت باش. ۲. خود را باش. ۳. خودت را بشناس. ۴. خودت را بهبود ببخش. اولی یعنی فیلم بازی نکن، ادا درنیاور، ریاکاری نکن، هرچه هستی همان باش. به اصطلاح ظاهر و باطنت یکی باشد، رضای دیگران برایت مهم نباشد چون به دست آمدن رضایت همه محال و غیر ممکن است هر آنچه ندای قلبت میگوید انجام بده. اگر پدر ومادر میخواهند به زور تو را دکتر یا مهندس کنند اما تو دوست داری که آهنگساز شوی یا دوست داری نویسنده و کارگردان شوی به حرف علاقه ات و ندای درونت گوش کن و سخن پدرو مادر برایت مهم نباشد. پس به خودت دروغ نگو و خودت باش. دومی یعنی هی در کار دیگران دخالت نکن، در زنذگی دیگران سرک نکش ، در زندگی دیگران تجسس نکن، تنها خودت برای خودت مهم باشد. اینکه دیگری پول دار و معروف است تو خودت راحرص نده زیرا تو دارای محیط و تربیت و توانایی های بسیار متفاوت از دیگران هستی بنابراین برو و توانایی های خودت را بشناس و سرت در کار خودت باشد و چیزی جز رشد و تعالی خودت برایت مهم نباشد. سومی یعنی به جای اینکه وقتت را صرف علم و مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی کنی به جایش بنشین و در خودت تامل کن، نفس و جسمت را بشناس، توانایی ها و علایق خودت را بشناس و چهارمی همان خود سازی است. این نکته رانیز اضافه کنم که فلسفه اگزیستانسیالیست دارای شاخه ها و توضیحات بسیار مفصلی است که در این مجال نمیگنجد بنابراین برای اطلاعات بیشتر میتوانید به کتاب های مربوطه مراجعه کنید.
زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد
نیازموده یعنی اگر کسی بدون توجه به علایق، استعدادهای خود، محیط زندگی، و کاملا از سر تقلید و چشم و هم چشمی عملی یا تصمیمی یا کرداری را در زندگی انجام دهد زندگی وی نیازموده و آزمایش نشده است و ارزش زندگی کردن ندارد. هم چنین اگر کسی در مسیر زندگی خود مشغول اعمالی شود که متغیر و بی ثبات و بی ارزش در مقابل کارهای با ارزش و با ثبات و ماندگار باشد زندگی وی نیازموده است که ارزش زیستن ندارد.
حمید خسروانی
فرق موسیقی سنتی با موسیقی غربی
با این که خودم همیشه هرنوع موسیقی رو گوش میدم از پاپ و راک و جاز و رپ و کلاسیک و بدون کلام و باکلام و فولکلور و محلی و ملل و سنتی و آواز، و بسته با حال و احوالاتم گوش به یکی از اونها فرا میدم و سرجاش واقعا لذت وافری میبرم اما هرموقع توجه کردم دیدم که موسیقی که از غرب نشأت گرفته از جمله راک و جاز و پاپ و حتی تا قسمتی کلاسیک، تخیلم رو پر مشغله میکنه، ضربان قلبمو بالا میبره، درونم دچار تشویش میشه و بعد از پایان شنیدنم دچار رخوت و افسردگی و گاها پوچی میشم.
البته اظهر من الشمسِ که من در مقام خوب یا بد جلوه دادن هیچ کدوم از سبکا نیستم چون همشون قسمتی از هنر هستن و هنر ذاتا خوب وبد بردار نیست و هر سبکی از هنر جلوه ایی از حقیقت رو برملا میکنه و ذاتا و فی نفسه ارزشمند هستن. اما خب یک اینجور حسی بهم دست میده، نمیدونم شاید فقط برای من اینجوری باشه اما تاجایی که میدونم و با دوستان صحبت کردم اوناهم با من هم رأی اند، البته من احتمال میدم این نشأت گرفته از روح شرقی و ایرانی من باشه با پشتوانه ی تربیتی و اسلامی و محیطی که در اون رشد کردم. از این طرف هرموقع موسیقی سنتی گوش میدم، مثلا دستگاهایی مثل سنتور و تار و تمبک و نی و کمانچه و دف و ... یا آواز سنتی، درطی شنیدن اون نه تنها تخیلم مشغول نمیشه و ضربان قلبم بالا نمیره بلکه به شدت آروم میشم و انگار تشتی از آب خنکرو، رو سرم خالی میکنن و دچار آرامش خاصی میشم و به شدت به تفکر و تأمل در باب انسان و خدا و زندگی بعد از مرگ و عشق و... وا داشته میشم. بعد از شنیدن هم که خود به خود یه سکوت خاصی منو فرا میگیره و سعی میکنم چند دیقه ایی اصلا حرف نزنم و میشینم و باخودم میگم تاحالا برای آخرتم، برای جبران فرصتایی که از دست دادم چکار کردم. شاید فک کنید که دارم اغراق میکنم اما واقعا در مورد من مشخصأ اینگونه است.
البته منکر ارزش های موسیقی از جمله راک و رپ و پاپ و جاز نمیشم چون موسیقی هایی که ذکر کردم آدم رو به تحرک و ورزش وا میداره و باعث تخلیه هیجانی مخاطب میشه و اگر در یک محیط باز که جای تحرک باشه، شنیده شن به شدت برای تخلیه هیجانی و یک رفرش دوباره برای انسان مفیدن و هم چنین گاهی یک شعری که در قالب رپ یا راک و ... خونده میشه دارای تاثیرات مفید اجتماعیه که با انتقاداتی که توشون صورت میگیره باعث رشد و آگاهی جامعه میشن. اما خب نمیدونم یه اینجور حسی من نسبت بهشون دارم. شایدم اگه به یه اروپایی اینا رو بگم اون بگه اتفاقا برعکس! اما استنباط من اینه که اگه یه آواز سنتی برای یه آمریکایی یا اروپایی بزاری همین حس منو داشته باشه و گفته ام رو تصدیق کنه.
احتمال میدم که ما ایرانی ها به دلیل اینکه فرهنگمون با عرفان و اسلام گره عجیب و سختی خورده اینجور هستیم، یعنی گام ها و دستگاه های موسیقی سنتی همیشه گرایشی به معنویات و روحیات و مسائل آسمانی و ملکوتی دارن و تصویرگر خروج از مادیات و مشغله های دنیوین و گرایش به عشق های آسمانی و ملکوتی دارن و این مسئله اونجایی پررنگ و درخشان میشه که همراه موسیقی، آوازی همراه میشه که داره اشعاری رو میخونه که یک سره و تام و تمام دم از معرفت و عشق و خدا و بهشت و کنار گلگشت مصلا و ملکوت و فرشته و مجردات و عرفان و پیر مغان و پیر طریقت و مرگ و اتحاد و وحدت وجود و تفکر و توکل و شاهد و ساقی و ... اینجور چیزا میزنه. ولی شما اگه موسیقی های که در سبک غربی هستن و حتی دستگاهای موسیقی و حتی آلات موسیقی مثل گیتار و گیتار برقی و فاگوت و ویولا و ویلنسل، کنترباس، فلوت، ترومپت و پیانو توجه کنید حس آرامش بخش عجیبی که موسیقی سنتی داره، ندارن.
نکته بسیار قابل توجهی که وجود داره اینه که وقتی با آلات غربی، دستگاه های ایرانی زده میشه همون حس آرامش بخش رو داره یعنی رنگ ایرانی بودن به خودشون میگیرن، مثال های بولد و درخشان اون استاد بزرگی مثل مرحوم جواد معروفیه که پیانوی سنتی اون الحق والانصاف عزیز و دلکش و ایرانیه، یا وقتی مرحوم استاد پرویز یاحقی موسیقی سنتی رو با ویولون میزنه آدم شک میکنه که این ساز غربی باشه. پس همه چی از دستگاه ها و گام های موسیقی سنتی ایرانی ناشی میشه و به نظر شخصی بنده این دستگاه ها و گام ها نیز نشأت گرفته از روحیه ی والا و بسی ارزشمند فرهنگ و تمدن ایرانیه که همیشه و از روزهای نخستین تمدن ایران، ایرانی ها مردمانی یکتاپرست و متمایل به ساده زیستی و خانواده و ترجیح رشد روحی ومعنوی و عقلانی به جای رشد مادی و فیزیکی هستن.
من بدون تعارف و بی تعصب میگم که اینها همه نظرات شخصی و ذوقی بنده هست که البته شاید برخی از شما دوستان لطف داشته باشید و برخی از اونا رو درست و مستدل بدونید. و اگر احیانا نظری در این مورد چه مخالف و چه موافق داشته باشید مطمئن باشید که با گوش جان پذیرا هستم.
کوچکترین شما حمید خسروانی
چرا صحبتکردن به زبان انگلیسی اینقدر مشکل است؟
شما بسیاری از کلمات را بلدید، حتی بارها آنها را شنیدهاید؛ با استفاده از تکنیکهای مختلف یادگیری این لغات را تمرین کردهاید؛ احتمالا میتوانید فکر کنید که چه میخواهید بگویید ولی لغات مورد نظر در دهانتان نمیچرخد؛ در این مقاله بررسی میکنیم که چرا این مهارتِ به ظاهر آسان، اینقدر مشکل ایجاد میکند؟ و راههایی برای یادگیری مکالمه زبان انگلیسی به شما معرفی میکنیم.
چرا یادگیری مکالمه زبان انگلیسی سخت است؟
برای پاسخدادن به این سؤال، باید بدانید که یادگیری زبان از دو بخش تشکیل شده: ورودی و خروجی.
ورودی یعنی گوش دادن و خواندن –همهی اطلاعاتی که به زبان انگلیسی جذب میکنید. خروجی یعنی نوشتن و صحبتکردن. بخش خروجی معمولا برای افراد سختتر است، بنابراین در این مقاله بیشتر در مورد این بخش صحبت خواهیم کرد.
وقتی نوبت صحبتکردن میرسد و برای برخی افراد نوبت نوشتن، قفلکردن ذهن باعث کندی در صحبتکردن میشود. شما جملهی سادهای در ذهن دارید، اما به دلیلی گفتن آن برایتان بسیار سخت میشود؛ گویا زبان اصلا برای گفتن آن نمیچرخد. حال ببینیم چرا این اتفاق میافتد:
چون بهاندازهی کافی ورودی واقعی ندارید
وقتی که در جایی هستید که به زبان انگلیسی خیلی صحبت نمیشود و شما میخواهید مکالمهی انگلیسی یاد بگیرید، ممکن است دریافت ورودی واقعی به زبان انگلیسی سخت باشد. پس چطور میتوانیم تقریبا مانند یک انگلیسیزبان صحبت کنیم؟
کتابهای درسی -به همراه سایر منابع آموزش زبان انگلیسی، برای کسانی که زبان اولشان انگلیسی نیست – کاری میکنند که مکالمه زبان انگلیسی سادهتر و روانتر بهنظر آید. در این منابع، اصطلاحات، زبان روزمره، لهجه، سرعت زیاد مکالمه و نکات غلط گرامری حذف میشوند، تا درک آسانتری از زبان انگلیسی برای شما ایجاد شود.
قبل از اینکه تمرین مکالمه را شروع کنید، باید تمرین درک زبان انگلیسی واقعی را شروع کنید.
خوشبختانه، FluentU برای همین هدف ساخته شده. FluentU ویدئوهای واقعی مانند مصاحبه، مکالمه، برنامههای خبری و سخرانیهای انگیزشی درست میکند و آنها را به درسهای زبان به صورت شخصیسازیشده در اختیارتان قرار میدهد. کافی است شما فقط راحت بنشینید و ویدئو را به همراه زیرنویس آن نگاه کنید.
همچنین شما میتوانید از ابزار یادگیری تعاملی مانند فلشکارتها و لیستهای لغت استفاده کنید. همه چیز شخصیشده تا با سبک یادگیری و سطح دانش زبان انگلیسیِ شما هماهنگ باشد. سطح دانش زبان انلگیسیِ شما از روی ویدئوهایی که تماشا کردهاید، تعیین میشود. این برنامه برای تمرین مکالمه زبان انگلیسی بسیار مناسب است.
مهارت مکالمه از همه کمتر تمرین میشود
شاید شما کمتر مکالمه تمرین میکنید و ترجیح میدهید موقع صحبتکردن، بیشتر ساکت باشید و گوش بدهید. دلیلش شاید این است که بهاندازهی کافی برای صحبتکردن اعتماد به نفس ندارید. یا شاید به این دلیل است که در خانه یا در کلاس زبان انگلیسی بیشتر زمان یادگیری شما برای خواندن، نوشتن و شنیدن صرف میشود. اگر یک همراه مکالمهی خوب نداشته باشید، یا اینکه در یک کشور انگلیسی زبان زندگی نکنید، تمرینکردن مکالمه زبان انگلیسی ممکن است خیلی سخت باشد.
برای همین است که عموما، این نوع از خروجی کمتر از همه تمرین میشود. ممکن است فکر کنید مکالمه با افراد خیلی آسان باشد، ولی بیشتر مواقع اینطور نیست.
مکالمه زبان انگلیسی ممکن است استرسآور باشد
خوب، حالا در جمعی قرار گرفتهاید که همه به زبان انگلیسی حرف میزنند. به حرفهای آنها گوش میدهید، میفهمید چه میگویند و دوست دارید با آنها وارد مکالمه شوید.
ولی وقتی باید صحبتکردن را شروع کنید، آنقدر عصبی میشوید که کف دستتان عرق میکند. اگر کلمهای را اشتباه بگویید یا غلط داشته باشید مردم چه فکری میکنند؟ اگر حرف شما را نفهمند چه؟ اگر باعث شوید مکالمهای که تا قبل از این برای افراد خوشایند بود سرد شود، چه میشود؟
همهی اینها نکات معمول و قابل درکی هستند که باعث میشوند موقع صحبتکردن نگران شوید. این موضوع است که باعث میشود صحبتکردن، سختترین بخش زبانآموزی باشد. پس ناراحت این مسئله نباشید، کاملا طبیعی است. کارهای زیادی هست که میتوانید برای غلبه به این مشکل انجام دهید.
شش راه برای تمرین مکالمه زبان انگلیسی در هر روز:
۱. از فناوری مورد علاقهی خود استفاده کنید
پیشرفت فناوری باعث شده زندگی ما آسانتر شود. کارها، مخصوصا یادگیری زبان انگلیسی با استفاده از فناوری، کارآمدتر انجام میشوند. مطمئنا میتوانید بدون استفاده از فناوری هر کدام از جنبههای زبان را تمرین کنید (خواندن، نوشتن، صحبتکردن و شنیدن). ولی رایانه، تلویزیون، گوشی هوشمند و تبلت به ما کمک میکنند تمرین یادگیری را سرعت ببخشیم و کارها را سریعتر و مؤثرتر انجام بدهیم.
حال چگونه میتوانید برای تمرین مکالمه زبان انگلیسی از فناوری کمک بگیرید؟
وقتی از گوگل استفاده میکنید، از گزینهی «صحبتکردن» استفاده کنید. اگر به همراه دستگاه خود میکروفون دارید، مثلا گوشی هوشمند یا کامپیوتر، خیلی راحت میتوانید از این مورد استفاده کنید. ببینید که گوگل حرف شما را متوجه میشود و کلمات درست را سر جای خود مینویسد یا نه.
کسی را پیدا کنید که با او بهصورت آنلاین انگلیسی صجبت کنید، وبسایتهایی مانند My Language Exchange برای این کار مناسب هستند.
در skype با دوستان و اعضایی از خانواده که میتوانند انگلیسی صحبت کنند، مکالمه کنید.
با استفاده از برنامههای پیامرسانی مانند WhatsApp چت کنید، و پیامهای صوتی کوتاهی را برای دوستان به انگلیسی ضبط کنید.
۲. از وبسایت Verbling Community استفاده کنید
وبسایت Verbling Community چند گروه چت با اندازههای متفاوت است. اندازهی گروهها به این بستگی دارد که سازندهی گروه اجازهی حضور چند عضو را بدهد. سازندهی گروه همچنین میتواند سطح تواناییها را تعیین کند؛ به این معنی که افراد میتوانند گروههایی بهوجود بیاورند که برای نیازهای زبانی خودشان مناسب است. میتوانند انتخاب کنند که دوست دارند با دو زبانآموز پیشرفته یا چهار زبانآموز مبتدی صحبت کنند.
میتوانید از این وبسایت بهطور رایگان برای صحبت با انگلیسیزبانان یا با زبانآموزان انگلیسی صحبت کنید. افراد اشتباهات شما را درست میکنند و کسی قضاوت منفی در مورد اشتباهات شما ندارد. همه زبانآموز هستند و شما را درک میکنند.
موضوع بحثها کاملا آزاد هستند؛ در مورد هر موضوعی که میخواهید، میتوانید حرف بزنید. سازندهی گروه نیز میتواند موضوع بحث را انتخاب کند.
معمولا همه با سلام و احوالپرسی شروع میکنند، برای همین، این بخش از مکالمهی انگلیسی خیلی برایتان آسان خواهد شد. احوالپرسیکردن با مردم به زبان انگلیسی برایتان مثل آب خوردن میشود!
به مرور زمان که بیشتر و بیشتر حرف میزنید (بدون اینکه از اشتباهات خود خجالت بکشید)، میبینید که مکالمه زبان انگلیسی شما خیلی پیشرفت کرده. پیشرفت در مکالمه، یعنی اینکه آماده هستید به مرحلهی بعدی بروید و مکالمات پیشرفتهتری را شروع کنید.
۳. از Hello Talk استفاده کنید
Hello Talk یک برنامهی متن-محور است که با استفاده از فرمت پیامرسانی، مکالمه زبان انگلیسی را به شما میآموزد. در این برنامه، شما با انگلیسیزبانانی آشنا میشوید که میتوانید با آنها بر اساس تواناییهای خود مکالمه داشته باشید.
هر زبانی را میتوانید برای این برنامه انتخاب کنید. خوشبختانه بیشتر افراد مثل شما این برنامه را برای تمرین زبان انگلیسی استفاده میکنند. بنابراین تعداد زیادی از افراد هستند که میتوانید با آنها تمرین کنید. ولی اگر خواستید فقط صحبتکردن انگلیسی را تمرین کنید، این برنامه چطور میتواند به شما کمک کند؟
یک گزینهی فوقالعاده روی کیبورد هست که به شما اجازه میدهد پیامهای صوتی برای دیگران بفرستید. آنها هم میتوانند با پیغام صوتی به شما پاسخ دهند، اما اگر طرف مقابل پاسخ را به صورت صوتی ارسال نکرد، خود برنامه میتواند این پیامها را برای شما بخواند. صدای برنامه خیلی واضح است و میتواند در تلفظ کلمات به شما کمک کند.
۴. برنامهی WordReference Dictionary را دانلود کنید
WordReference ابزاری مناسب برای زبانآموزان است. این برنامه فراتر از یک فرهنگ لغت است و فایدههای دیگری هم دارد. برای مثال هر جا بروید با شما میآید. دیگر لازم نیست یک کتاب سنگین را با خود حمل کنید و ساعتها وقت بگذارید تا به دنبال کلمات بگردید. WordReference از سایر برنامههای مشابه بهتر عمل میکند، چون دو ویژگی دارد که به شما مجال تمرین مکالمه میدهد:
اول اینکه این برنامه لغتها را برای شما میخواند. این امکان به تلفظ شما خیلی کمک میکند، اما برای استفادهی بهتر از این ابزار در جهت تقویت مهارت مکالمه، باید کلمه را دقیقا مانند تلفظ برنامه تکرار کنید. میتوانید لهجهی بریتانیایی یا آمریکایی را برای برنامه انتخاب کنید.
امکان دوم این است که میتوانید به آسانی لغات را جستوجو کنید و ببینید که در یک متن چطور از این کلمات استفاده میشود. هر زمانی که به دنبال کلمهای میگردید، برنامه هم معنی آن کلمه و هم یک جمله به عنوان نمونه به شما نمایش میدهد. این مثال فقط یک جمله اولیه نیست، بلکه جملههای واقعی از تمام جهان است که به شما نشان میدهد، این کلمه چطور مورد استفاده قرار میگیرد. به این ترتیب هرگز در مورد استفادهی درست از کلمه شک نمیکنید.
بهعلاوه، اتاقهای گفتوگویی هستند که در آن زبانآموزان میتوانند سؤالات خود را از هرکسی در دنیا بپرسند و افراد پاسخ آنها را میدهد! میتوانید به این اتاقهای گفتوگو سر بزنید تا توضیحات انگلیسیزبانان در مورد استفاده از کلمات انگلیسی را بخوانید. این امکان به شما کمک میکند، زمینههای فرهنگی در استفاده از کلمات را متوجه شوید.
همهی این امکانات برای تمرین صحبتکردن بسیار مناسب هستند چون میتوانید جمله را بلند برای خودتان تکرار کنید یا میتوانید زمانی را به یاد آورید که این جمله در جایی استفاده شده و شما متوجه نشدید که چرا این کلمه به کار رفته.
۵. روز خود را مانند یک برنامهی مستند تلویزیونی روایت کنید
گاهیاوقات میخواهیم از فناوریهای اطراف خود فرار کنیم! نگران نباشید، روشهای جالب و خلاقانهی زیادی برای تمرین مکالمه زبان انگلیسی، بدون استفاده از فناوری وجود دارد.
برای مثال، تا حالا فکر کردهاید که اگر زندگیتان یک برنامه مستند تلویزیونی بود، چه میشد؟
در طول روز، با توضیحدادن کارهایی که انجام میدهید، مردم و مشکلاتی که با آنها مواجه هستید، میتوانید مکالمهی انگلیسی را تمرین کنید. طوری با خود حرف بزنید که انگار میلیونها بیننده در مقابل شما هستند و دوست دارند در مورد زندگی شما بدانند. اگر چیزی در مورد بخشی از زندگی برایتان سخت بود، در مورد این حرف بزنید که چطور غلبه بر آن مانع، برای شما سخت یا آسان بود.
زمانی که آشپزی میکنید، توضیح دهید که چه میپزید و دستور پخت آن چیست. مرحلهبهمرحله پخت را توضیح دهید و بگویید چرا این غذا را دوست دارید. وقتی یک برنامه ورزشی نگاه میکنید، سعی کنید اتفاقات مسابقه را مانند یک گزارشگر واقعی توضیح دهید.
این تمرین مکالمه، هم جالب و هم مؤثر خواهد بود. میتوانید از آن برای موضوعات مهمی که در طول روز به آن فکر میکنید، استفاده کنید. میبینید که وقتی به کلمات نیاز دارید چه تعداد از آنها را میتوانید به خاطر بیاورید. میفهمید که کجا گیج میشوید و کدام نکات گرامری موقع صحبتکردن برای شما سختتر است.
وقتی مجبورید حرف خود را به این دلیل که لغتی را به یاد نمیآورید، قطع کنید؛ این کار را نکنید و به جای آن از جملهای برای توصیف آن مفهوم استفاده کنید. این به شما کمک میکند خلاقتر شوید. اگر احتمالا موقع حرفزدن قلم و کاغذ در دسترس دارید، کلمات و عبارتهایی را که فراموش کردهاید یادداشت کنید. بعدا میتوانید آنها را جستوجو کنید و در مکالمات آینده از آنها استفاده کنید.
فقط کافی است با لذت این تمرینها را انجام بدهید، آن وقت است که میبینید بدون اینکه خودتان متوجه باشید، صحبت کردنتان هم بهتر میشود.
۶. همه چیز را بدون فکرکردن ترجمه کنید
این تمرینی است که میتوانید در بخشهای مختلفی از زندگی روزمرهی خود از آن استفاده کنید، درست مانند تمرین مستند تلویزیونی. وقتی این کار را دائما انجام میدهید، برای شما عادت میشود. عادت خیلی خوبی است، نه؟ برای مثال دارید رانندگی میکنید و تابلوی تبلیغاتی را میبینید که جملهای جالب روی آن نوشته شده. ببینید که میتوانید آن را ترجمه کنید و جملهی انگلیسی خود را با تلفظ درست بلند بخوانید.
فراموش نکنید اگر کمک لازم داشتید از برنامههایی که به شما معرفی کردیم، استفاده کنید!
درست مانند قبل، این کار را میتوانید برای موقعیتهای مختلف انجام بدهید. ببینید که در طول روز چقدر میتوانید این تمرینها را انجام بدهید تا بالاخره موفق شوید مهارت مکالمه انگلیسی خود را تقویت کنید و در مسیر هرچه روانتر صحبت کردن گام بردارید.
روش هایی برای بهبود مکالمه زبان انگلیسی بدون پارتنر :
گاهی اقات صحبت کردن دربارهی یک موضوع به انگلیسی سخت نیست، بلکه مشکل در خصوص فکر کردن دربارهی آن است.
چنانچه به زبان مادری، فکر میکنید اما صحبت کردن شما به انگلیسی است مدام در ذهن خود مجبور به ترجمه هستید. البته که ترجمه کار سادهای نیست! حتی افرادی که به چند زبان مسلط هستند در هنگام تعویض زبان دچار مشکل میشوند.
راه حل این مشکل این است که به انگلیسی فکر کنید. شما میتوانید این کار را در هر مکان و در هر زمان انجام دهید. پس در تمام افکار روزمرهی خود، از سفارش غذا گرفته تا تصمیم گیریهای دیگری از انگلیسی فکرک ردن استفاده کنید. حتی سعی کنید برای پیدا کردن ترجمهی لغات از یک دیکشنری انگلیسی به انگلیسی استفاده کنید. استفاده از زبان مادری در ترجمهی لغات انگلیسی به هیچ عنوان پیشنهاد نمیشود. با انگلیسی فکرک ردن، پس از مدتی متوجه خواهید شد که زبان انگلیسی شما تا حد بهتر شده است.
هر زمان که در منزل بوده یا در محیط دیگری تنها هستید میتوانید با خودتان انگلیسی صحبت کنید.
اگر قبلا به زبان انگلیسی فکر کردهاید، این باز سعی کنید با صدای بلند همان افکار را بازگو کنید. انگلیسی صحبت کردن با صدای بلند، حتی اگر کسی نباشد که اشتباهات شما را اصلاح کند به شما کمک خواهد کرد که راحتتر انگلیسی صحبت کنید.
هر زمان که میتوانید، چند دقیقه در مقابل آینه بایستید و با خود صحبت کنید. به این منظور، موضوعی را انتخاب کرده و حدود ۲ تا ۳ دقیقه دربارهی آن صحبت کنید.
فایدهی تمرین کردن ان است که در هنگام صحبت کردن، دهان صورت و حرکات بدنی خود را تماشا میکنید. علاوه بر این، این کار باعث میشود که هنگام صحبت کردن با دیگران خبره و وارد به نظر بیایید!
۲ تا ۳ دقیقه بدون توقف صحبت کنید. چنانچه معادل انگلیسی کلمهای را نمیدانید، آن را به شیوهای دیگر بیان کنید. پس از پایان مکالمه ۲ تا ۳ دقیقهای خود میتوانید به دنبال معادل انگلیسی کلمهی مورد نظر بگردید. این تمرین به شما کمک خواهد کرد تا معنی کلماتی که نمیدانید را پیدا کنید.
معمولا هنگام صحبت کردن به زبان انگلیسی، چند بار متوقف میشوید؟
هر چه تعداد دفعات توقف شما بیشتر باشد، اعتماد به نفس و راحتی شما کمتر خواهد شد. پس هنگام تمرین مکالمه در آینه، بدون توقف و مکث بین کلمات، خود را به چالش بکشید.
ممکن است جملهبندیهای شما از نظر دستور زبان و گرامر کاملا درست نباشند اما عیبی ندارد. چنانچه به جای دستور زبان، بر روان بودن مکالمه تمرکز کنید، منظور شما بهتر درک خواهد شد. ضمن این که با ادامهی این تمرین میتوانید قوانین گرامر و واژگان را بهتر یاد بگیرید.
زبان پیچها مجموعهای از کلمات دشوار و شبیه هم هستند که به سرعت گفته میشوند. برای مثال، یک نمونهی زبان پیچ در انگلیسی این جمله است: The thirty-three thieves thought that they thrilled the throne throughout Thursdayسعی کنید آن را چند بار تکرار کنید! البته که کار آسانی نیست.
آیا برنامههای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی انگلیسی زبان را تماشا میکنید؟ از این ابزارها برای بهبود روان شدن مکالمهی خود استفاده کنید. قسمت کوچکی از یک نمایش را انتخاب کرده و خط به خط آن را تکرار کنید. سعی کنید لحن، سرعت و حتی لهجهی خود را مطابقت دهید. مهم نیست در این میان چند واژهای را هم از قلم بیاندازید بلکه مهم این است به گفتگو ادامه دهید. سعی کنید صدای شما مشابه گویندگان بومی باشد!
در زبان انگلیسی، بخشهایی از کلمات و جملات با فشار و تاکید بیشتری تلفظ میشوند.
برای شناسایی استرسهای کلمات به صحبت کردن گویندگان بومی توجه کنید و سعی کنید همانند آنها تکرار کنید.
این کار نه تنها به شما کمک میکند که به خوبی صحبت کنید بلکه سوء تفاهمهای زبانی را هم کاهش میدهد. گاهی اوقات قرار دادن استرس اشتباه بر روی یک هجا، معنی کل کلمه را تغییر میدهد.
خواندن آوازهای مورد علاقه در زبان انگلیسی کمک میکند که بیشتر مسلط بشوید. در ابتدا میتوانید از اهنگهای تیلور سویفت و جیسون مرز شروع کنید. چنانچه بخواهید خود را وارد چالش سختتری کنید، رپ را امتحان کنید!
رپ یک راه عالی برای تمرین انگلیسی است زیرا اغلب عبارات به صورت جملات منظم گفته میشوند. با این حال، ریتم آهنگهای رپ، قویتر و سریعتر است. در این میان برخی از کلمات ممکن است معنادار به نظر نرسند اما اگر همصدا با یک رپر ادامه دهید، میتوانید زبان انگلیسی خود را روانتر کنید.
با یاد گرفتن فرمهای مختلف هر کلمه، یادگیری انگلیسی را برای خود سادهتر کنید. این کار را به خصوص در زمانی انجام دهید که میخواهید واژگان جدیدی یاد بگیرید. به عنوان مثال، چنانچه کلمهی Write را یاد گرفتید در کنارش کلمات Wrote وWritten را هم بیاموزید.
قرار دادن شکل درست هر کلمه در جملات بسیار مهم است. این دانش به صحبت کردن شما بسیار کمک خواهد کرد.
ممکن است بخشی از زبان انگلیسی را با گرامر درست و واژگان صحیحش یاد گرفته باشید در حالی که یک انگلیسی زبان نیتیو یا بومی به این شکل صحبت نمیکند.
برای مثال شما میگویید: «how do you feel today» در حالی که یک انگلیسی زبان میگوید: «how’re you doing» یا «what’s up» یادگیری این اصطلاحات و عبارتها باعث میشوند که انگلیسی صحبت کردن شما طبیعیتر به نظر برسد.
در هنگام صحبت به زمان مادری خود از چه عبارتهایی بیشتر استفاده میکنید؟
در خصوص زبان انگلیسی هم سعی کنید تا از کلمات و عبارتهای رایجتر استفاده کنید. دانستن این کلمات در انگلیسی کمک خواهد کرد که انگلیسی را به خوبی زبان مادری خود صحبت کنید.
آیا به دلیل خاصی به دنبال یادگیری زبان انگلیسی هستید؟ برای مثال ممکن است هدف شما از یادگیری زبان انگلیسی کار کردن در یک شرکت انگلیسی زبان باشد. در این صورت، تمرین انگلیسی به شما کمک خواهد کرد تا مصاحبهی بهتری از خود ارائه دهید. آیا میخواهید برای دیدن دوستان خود به آمریکا سفر کنید؟ بنابراین نوع یادگیری انگلیسی شما با حالت قبل تفاوت خوهد داشت.
در یادگیری مکالمهی روان انگلیسی، میتوانید بهترین دوست یا بدترین دشمن خود باشید. میدانیم که سخت است اما هنگام انگلیسی صحبت کردن خود نباید نگران شوید. پس آرامش خود را حفظ کنید.
چنانچه در حین صحبت کردن گیج شدید یک نفس عمیق بکشید و ادامه دهید. اگر مجبور شدید، شمردهتر صحبت کنید. کمی به خود زمان بدهید و به جملهی بعد فکر کنید.
یک راهکار جالب برای یادگیری زبان انگلیسی این است که داستانی را که به خوبی میدانید، به زبان انگلیسی تعریف کنید. به یاد داشته باشید که هنگام بازگویی داستان، فکر کردنتان هم به زبان انگلیسی باشد. ضمن این که به جای دستور زبان صحیح به روان صحبت کردن خود توجه کنید. هر جمله از داستان را بلند برای خود بگویید.
در نهایت، حتی اگر هیچ کسی را ندارید که به زبان انگلیسی با شما صحبت کند، باز هم میتوانید با اعتماد به نفس و تمرین، مهارت مکالمهی انگلیسی خود را تقویت کنید.
در بعضی موارد، تمرین صحبت کردن با خودتان، فراگیری این مهارت را سادهتر هم میکند!
refrence: https://www.chetor.com/59653
https://www.724press.com/social/8053
#درد دل
#سوگند بنده: خدا گواه است که ذره ایی غرور در مورد دانش خود ندارم چون میدانم هنوز در الفبای کلاس اول هم مشکل دارم چه رسد به این که هنوز بدانم فلسفه اصلا چیست! بنابراین بعد از خواندن این دل نوشته عاجزانه خواهش دارم صادقانه قضاوت کنید.سپاسگذارم.
#شرح موضوع:
مدتی بود که به خاطر بحث در مورد یک سری مسائل فلسفی با یکی از دانشجویان دکتری دانشگاه، کاملا در اغما و افسردگی به سر میبردم.
میدانید چرا؟ چون ایشان قبل از اینکه بحثی بکنیم یا اگر من از او سوالی در جایگاه شاگرد و ایشان در جایگاه استاد! میپرسیدم قبل از دادن هر پاسخی مرا به دو چیز متهم میکرد: یکی اینکه تو هنوز مفاهیم اولیه خیلی ساده فلسفه را بلد نیستی و آنها را اشتباه فهمیده ایی. بنابراین مرا به کتاب هایی که بیش از پنج بار خوانده و با دوستانم مباحثه کرده بودم حواله میداد. و دوم اینکه تو عمر خودت را تلف کرده ایی هرچه یاد گرفته ایی بر باد فنا است. و سوالات مرا بی پاسخ رها میکرد.
بعد از این صحبت ها به خاطر اینکه به این بزرگوار اطمینان کرده بودم سخنانش در من اثر بسیار دلخراشی بر جا گذاشت و کلا از تمام تلاش های خود نا امید شده بودم. به دلیل حجم عظیمی از تعاریفی که از او در افواه دانشجو و استاد پیچیده است.
تا اینکه مطلع شدم با برخی از دوستان هم چنین برخوردی داشته است.
بنابراین تصمیم گرفتم (به جان خود و مادرم قسم که اصلا قصد سنجش علمی ایشان رانداشتم چون کاملا آگاه هستم که پرسش از کسی برای سنجش علمی او کاملا امری غیر شرعی و غیر اخلاقی است بلکه فقط و فقط برای اینکه ظن خود را در مورد دانش خود به یقین برسانم که آیا اگر ایشان راست میگوید زودتر برای این بلای خانمان سوزی که سرم آمده فکری بکنم و اگر خلاف آن ثابت شد به این مسیرم همچنان با توکل بر خدا با سرعت ادامه بدهم.) که از او دو سوال بسیار بسیار ساده، که حتی دانشجوی ترم دو فلسفه با کمی تفکر به آنها پاسخ میدهد و مطمئنما شما هم بعد از خواندن، آنها را پیش پا افتاده میدانید از او با ترفندی که پاسخ را از زیر زبانش بیرون بکشم پرسیدم.
اما سوال های من و پاسخ ایشان:
(نپرسید به چه نحوی پاسخ را از زیر زبانش بیرون کشیدم.)👇👇👇
سوال اول:
بنده: معقول ثانی فلسفی دارای مابه ازای عینی در خارجه؟ یا منشاء انتزاع داره؟
دکتر : خخخخ چه غلطا اول تو به من بگو معقول ثانی فلسفی چیه تا حالا ببینم اگه بلد بودی تا جوابتو بدم.
بنده: خیلی ساده و خلاصه بگم معقول ثانی فلسفی مفهومیه که از سنجش و مقایسه دو شی که وجود یکی از اونها به دیگری وابسته اس به دست میاد مثل علت و معلول.
(حالا جواب اوشون)
دکتر: 😳😳😳 صب کن ببینم. چی... یه بار دیگه بگو. خاک بر سر این دانشگاه بکنن که بودجه صرف تو و امثال تو میکنن. اوضات خرابه به خدا نه نه برو فلسفه رو از صفر شروع کن . وا مصیبتا.
بنده:😢😢😢 جدی میگی؟
ایشان: پ ن پ. من با استاد راهنمام هم شوخی نمیکنم تو که ...شم🙊 نیستی. اصلا صب کن تو یه جا بیار که این تعریف اورده باشه تا من اسم خودمو عوض کنم.( در پایان متن آورده شده.)
خب اما حالا یه رحمی بهت میکنم و جوابتو میدم هرچند جواب منو ندادی. معقول ثانی فلسفی دارای مابه ازاء عینیه.
بنده: (البته تو دلم😳-😝-😭 کلا گیرپاژ کردم خلاصه.)
سوال دوم:
بنده: خب اصلا اینو ولش کن. ممنون از پاسخ خوبت👍 حالا دکتر من مدتیه گیر کردم که مفهوم جوهر معقول ثانیه یا جز مفاهیم اولی؟ (دوستان در نظر داشته باشید که فلاسفه اسلامی جوهر رو به خاطر اینکه قائل به وجودش درخارج هستن و جزء مفاهیم اولیه است چون در خارج به قرار معلوم وجود و ما به ازای عینی داره اما ما حس جوهر یاب نداریم باید با عقل ثابت بشه. هرچند در میان همه ی فیلسوفان اسلامی بر سر این مسئله اختالاف وجود داره و هنوز به نتیجه قاطعی نرسیدند. حالا)
دکتر: خدایای من. آقای خسروانی من کار دارم. برم ببخشید.
بنده: صب کن یه ل... ن... واس...
دکتر: آقا شما مارو مسخره گیر اوردی. بدبخت من رساله ارشدم همش رو معقول ثانی فلسفی بوده. دو سال فقط رو تفسیر نظر فارابی رو موجود و معقول ثانی فلسفی کار کردم.
خیلی بی ادب و .... هستی.
من: (نزدیک میشوم دست در گردنش بیاندازم و به خاطر هیچ از او معذرت خواهی کنم و او میگوید نکن آق... نه ولم ...)
دکتر: خب باشه هرچند کلا تو فلسفه مسیرو اشتباه اومدی و همه رو چپکی یاد گرفتی اما صب کن بگم. اصلا اول نظر خودت چیه؟
بنده: (در نظر داشته باشید که من به جواب این سوال ساده کاملا واقفم اما قرار است که با امتحان دکترجان، ظنم را در مورد خودم به یقین تبدیل کنم. پس الان مجبورم پاسخ اشتباهی را بدهم که اگر او حرف مرا تایید کرد که فبها المقصود و به آرامش میرسم. و اگر جواب مرا رد کرد باید فکری به حال خودم بکنم.) خب دکتر جان به نظر من مفهوم جوهر معقول ثانی فلسفیه.
(خوب بریم سراغ جواب دکتر.)
دکتر: تو که جواب صحیحو میدونی مرض داری وقت منو میگیری! ها! اصلا چی باعث شده این سوال ساده رو از من بپرسی درحالی که خودت جوابشو میدونی.
بنده: واقعا دکتر راست میگی. ممنون از جواب عالیی که دادی.
(منظور از جواب در اینجا یعنی اینکه ظنم به یقین تبدیل شد و به خودم صد برابر امیدوار شدم که با عزمی راسخ به همین مسیر خودم ادامه بدم. و صد افسوس و ناراحتی از اینکه این آقا و امثال او که ساخت دست اساتیدی مثل خودشان هستند فردا پس فردا با پارتی و زبان بازی استاد میشوند و ذهن دانشجوی طالب علم دانشگاه های معتبری مثل تهران، علامه، بهشتی و ... را پر از اغلاط والفواحش میکند. و داوری مجلات را هم به اینها میدهند.)
#نکات اخلاقی و روانشناسانه این داستان واقعی که دو روز پیش درصحن دانشگاه برایم اتفاق افتاد:
۱.هرگز به قمپزهای پوشالین یک دانشجوی ارشد یا دکتری اهمیت ندهید.هرگز.
۲. اگر دانشجوی ارشد یا دکترایی را دیدید که مثلا در مورد اساتیدی مثل بزرگواران: دینانی، جوادی، مصباح، ملکیان و ... میگوید: اصلا اینا فیلسوف نیستن. اینا اگه من باهاشون بحث کنم شونصد ایراد ازشون میگیرم. کلا کم میارن در مقابلم.
در مقابلشان سکوت کنید و آنها را در جهل مرکبشان باقی بگذارید. زیرا وقتی آنها آن اساتید را قبول ندارند شما که بند کفششان هم محسوب نمیشیوید.
۳. اگر دانشجویی دیدید که میگوید: بابا فلسفه اسلامی کلا منسوخ شده الان فلسفه یعنی فلسفه تحلیلی.
بلافاصله بپرسید: اصلا شما به من بگو فلسفه تحلیلی چیه و چند قسم و یه مثال برای من بزن. راه قمپز او را سد کنید.زیرا فلسفه تحلیل دارای بیش از پنج شاخه است و هرکدام روش خاص خود را دارند.
۴.به خودتان و تلاشهایتان امیدوار باشید و با عزمی راسخ و مانع شکن به مسیرتان ادامه دهید و پا بر روی گنده دماغی های بیماران روحی وروانی مثل دکتر داستان ما بگذارید و رد شوید.
نویسنده: حمید خسروانی
یکی از دوستان کانال در مورد جمله ی ( پادشاه کنونی فرانسه طاس است) که اولین بار توسط راسل در مقاله ایی که جلوتر توضیح خواهم داد بیان شده است خواسته اند که در مورد جایگاه آن در منطق جدید توضیح بدهم. که بنده باذکر مقدمه ایی کوتاه و توضیح مختصر اما قابل فهم، آن را بیان میکنم و برای مطالعه ی تفصیلی شمارا به مقاله ایی که برای دانلود گذاشته ام ارجاع میدهم.
مقدمه:
برتراند راسل مقاله ایی را در سال 1905 به اسم (در باب دلالت/ On Denoting) انتشار میدهد. که بعد از صد و یازده سال برای اولین بار ترجمه ی آن توسط آقای رضا دهقان دانشجوی ارشد فلسفه ی منطق دانشگاه تربیت مدرس در مجله دانشگاه انتشار پیدا میکند.
توضیح:
بعضی از عبارات هستند که ما وقتی آن را تحلیل گرامری میکنیم دارای موضوع، محمول ورابطه اند. مثلا جمله (پادشاه فعلی فرانسه طاس است.) پادشاه کنونی فرانسه (موضوع) است و طاس است نیز (محمول). اما همه ما میدانیم که فرانسه اصلا پاشاهی ندارد که طاس نیز باشد اما از یک طرف این قضیه معنادار نیز هست درحالی که پادشاه فرانسه ایی نیز وجود ندارد. حال سوال میشود آیا این قضیه کاذب است یا صادق؟ اگر بگوییم صادق است که اصلا پادشاه کنونی فرانسه ایی وجود ندارد که طاس باشد. و اگر بگوییم کاذب است پس چرا معنی دارد و آن را می فهمیم؟ خب اینجا دچار تناقض میشویم که راه حل چیست؟
راسل برای حل چنین تناقضاتی نظریه (توصیفات) خودرا را ارائه داد و در آن بیان داشت که بعضی عبارات مانند (پادشاه کنونی فرانسه طاس است) از نظر منطقی موضوع و محمول ندارند و در واقع قضیه ی اتمی نیستند که دارای موضوع و محمول باشند. بلکه (پادشاه کنونی فرانسه) که ما به اشتباه موضوع میدانیم، محمول است و (طاس است) نیز یک عبارت توصیفی است که کمیت قضیه را مشخص میکند و دراینجا کمیت (حداقل وحداکثر یک چیزی وجود دارد) میباشد. و گفت این قضیه وقتی به صورت منطقی بیانش کنیم به سه گزاره تجزیه و تحلیل میشود.
اولا: حداقل یک کسی هست که پادشاه کنونی فرانسه است.
ثانیا: و حداکثر یک کسی هست که پادشاه کنونی فرانسه است.
ثالثا: و آن یک نفر طاس نیز میباشد.
شکل فرمولی آن این است: (Ex) (Ax ۸ Bx ۸ Cx) البته E را که علامت قضیه وجودیه است به صورت چپی فرض کنید چون شکل صحیح آنرا در صفحه کلید پیدانکردم.
سپس وقتی صدق و کذب قضیه اول را بررسی میکنیم می بینیم که کاذب است و نماد ریاضی آن (0) است زیرا پادشاه کنونی فرانسه ایی وجود ندارد و همه ما به این مسئه آگاهی داریم وشکی در آن نیست. و وقتی قضیه اول کاذب یا صفر است، و صفر ضرب در هر عددی شود مساوی با صفر است و اگر دوتا قضیه بعدی چه هردو کاذب(0) باشند و چه صادق باشند(1) و چه یکی کاذب و یکی صادق، صفر اولی ضرب در آنها میشود و کل سه قضیه را کاذب میکند. در نتیجه قضیه (پادشاه فرانسه طاس است) کاذب است. و اینگونه راسل تناقض اینگونه عبارات را حل میکند.
برای مطالعه تفصیلی به خود مقاله راسل که توسط آقای دهقان ترجمه شده و در ذیل برای دانلود گذاشته شده مراجعه شود.
دانلود مقالهدریافت
حجم: 2.85 مگابایت
توضیحات: مجله دانشگاه تربیت مدرس. همرا با ترجمه مقاله ی (درباب دلالت) برتراند راسل.
توضیح: حمید خسروانی
نفوذ خواسته هایمان بر باورهایمان یک مسئله ی مشترک فهم و مشاهده است، اما ماهیت این نفوذ عموما اشتباه تصور می شود. فرض بر این است که توده ی عظیمی از اعتقادات ما از برخی زمینه های منطقی به دست می آید و این میل فقط یک نیروی مزاحم گاه به گاه است. دقیقا مقابل این (نظر) نزدیکتر به حقیقت خواهد بود: توده های عظیمی از باورهایی که در زندگی روزانه مان ما را تسخیر کرده اند ، صرفا دنباله روی تمایلمان است، که توسط شوک بی ادبانه ی واقعیات در اینجا و آنجا، در نقاط جداگانه، اصلاح شده اند. انسان اساسا یک رویاپرداز است، بیداری (منظور آگاهی از واقعیت ها) گاهی اوقات به صورت جزئی، در جهان خارج یک عنصر مزاحم است، که دوباره به سرعت با شادی از خواب رویاها، سپری میشود.
برتراند راسل، "رویاها و واقعیات"، مقالات اسکپتیکال.
ترجمه: حمید خسروانی
زمانی که داری لذت میبری، زمان تلف نشده است. (برتراند راسل)
The secret to happiness is to face the fact that the world is horrible.
Bertrand Russell Television interview on his 92nd birthday, 1964))
راز خوشبختی این است که با این واقعیت مواجه شوید که جهان وحشتناک است.
برتراند راسل (مصاحبه تلویزیونی در روز تولد 92 سالگی، 1964)
توهم، یک واقعیت است نه خطا. آنچه خطاست قضاوتی است که بر پایه ی آن صورت میگیرد. (برتراند راسل)
ترجمه: حمید خسروانی
فرق ماهیت (quiddity) با هویت (entity):
«ماهیت» به معنای «چیستی» است که در مقابل «وجود» و «هستی» میآید. در کلمه «ماهیت»، «ما» را «ما» ی استفهامیه دانسته و میگویند «ما هی هی؟» یا «ما هو هو؟» فلان چیز چیست؟ و سپس از عبارت (ما هی هی؟) مصدر ساختهاند به این صورت که یک «تا» ی مصدری اضافه کرده و «ماهیت» ساخته شده است. بنابراین مقصود از ماهیت یا ذات ماهیت یک چیز، همان جنس و فصل، و ذات و ذاتیات یک چیز است.)مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۸، ص۱۴۷، تهران، صدرا.(
در انگلیسی معادل ماهیت quiddity یا essence می باشد.
«هویت» در واقع به معناى «هُو هُوَیت» یا «الذى به الشىء هو هو» است. مقصود از آن تشخص و تحقق است؛ یعنى آن چیزى که مناط تشخص و تحقق شیء است. در این صورت باید گفت؛ واژه هویت معنای وسیعتری دارد که شامل ماهیت نیز میشود؛ زیرا هنگامی که مناط تشخص و تحقق دانسته شد، ماهیت نیز به نوعی شناخته میشود. به بیان دیگر، «هویت» کلمه مبهمى است که با آن هم به وجود میتوان اشاره کرد و هم به ماهیت؛ زیرا هر هویتى تحلیل میشود به ماهیت و وجود، یعنى ذهن براى آن دو چیز تشخیص میدهد: ماهیت و وجود؛ با هویت میتوان به مجموعه وجود و ماهیت چیزی اشاره کرد.
البته گاهی این دو واژه به صورت مرادف کنار هم یا بهجای یکدیگر ذکر میشوند.)مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۰، ص۲۴/ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۱۲۲/ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، ص۷۳۰)
در انگلیسی معادل هویت entity است.
سیر مطالعاتی فلسفه:
همه ما با این عنوان آشنا هستیم. اکثر دانشجویاندر پی این هستند که جدا از تحصیلات آکادمیک سیر منظمی برای مطالعه فلسفهداشته باشند و اکثر اساتید هم چارتی از دروس معرفی می کنند و معتقد هستند با مطالعه منظم در عرض ۳ یا ۴ سال در زمینهفلسفه آن مقدار آگاهی که لازم است به دست می آورند. اما من مدتی به این برنامه فکر کردم و به یاد خاطره اولین مواجهه خودم با کتاب فلسفهافتادم. در سنی که حتی یک واژه فلسفی را فهم نکرده بودم با حجم وسیعی از واژه های نامانوس فلسفه برخورد کردم. ممکن است این تجربهدلزدگی برای هر نوآموز فلسفه اتفاق افتاده باشد از این رو من معتقدمبرای سیر مطالعاتی فلسفه باید دو گام مهم را مد نظر قرار دهیم:
✅ نخستین گامایجاد علاقه و تشنگی است تا زمانی که عطش باشد تلاش برای رفع آن هم ادامه دارد اما اگر کسی تشنه فهم نشود از همان ابتدای راه از خواندن فلسفه دلزده می شود. اما ممکن است سوال شود این حس عطش چگونه ایجاد می شود؟
با توجه به همان تجربه نخستین مواجهه با فلسفه به این نتیجه رسیدم برخورد با فلسفه باید با تجربه ای شیرین شروع شود تا نتیجه بخش باشد و بهترین و پسندیده ترین راه خواندن رمان است اما نه هر رمانی، در زمینه فلسفه چه بسیار رمانهای جذابی که تألیف شده اند که با خواندن یک یا چند از این کتاب ها دانشجو را مشتاق پیگیری مباحث فلسفی میکند.
من غیر از دنیای سوفی و محفل فیلسوفان خاموش رمانیمثل درخرابات مغان و کتاب های رواندرمانمعروف(اروین د یالوم) مثل وقتی نیچه گریست، روان درمانی اگزیستانسیالیست، درمان شوپنهاور را برای آشنایی با فلسفه مناسب میدانم. در هر کدام از این رمان ها هر فیلسوفی دست خیال خواننده را میگیرد و در خلال بحث به جای خود می نشاند و خواننده فارغ از هر پیش فرض و تعصبی با تمام اندیشه های نویسنده همراه می شود گویی که ذهن خود اوست که از این اندیشه ها باردار شده و واژه ها یکی پس از دیگری در ذهنش متولد می شوند.
✅گام دوم: بعد از آشنایی با اندیشه فلاسفه در خلال رمان و داستان آشنایی با علومی غیر از فلسفه است.فلسفه تنها رشته تحصیلی است که به جرأت می توانم آن را به دریایی بی کران تشبیه کنم و هر اندازه در این زمینه مطالعه شود فقط برداشتن مشتی از این دریای حجیم است. پس دانشجوی فلسفه نباید از سایر رشته های علوم انسانی به ویژه جامعه شناسی، تاریخ و روانشناسی بیگانه باشد هر اندازه در این زمینه ها مطالعه داشته باشد بیشتر به اندیشه های فلسفی خودش جهت می دهد و حضور فلسفه را در این علوم لمس می کند.
✅گامسوم: ارتباط تنگاتنگ فلسفه با فیزیک بر هیچکدام ما پوشیده نیست. به همین دلیل است که دانشجویان علوم پایه یا مهندسی بیش از دانشجویان علوم انسانی به خواندن فلسفه علاقه نشان می دهند. البته منظور من از فیزیک آشنایی با فورمول و مطالبی نیست که در حوزه ای آموزشی رواج دارند بلکه کتب فیزیک کوانتم هستند که به سؤالهای بزرگِ هستی شناختی، یزدان شناختی، و فلسفی پاسخ می دهند. بهترین کتاب در این زمینه جهان هلوگرافیک است که کتابی بی نظیر در زمینه فیزیک کوانتوم تالیف شده است.
معمولاً بهترین ایدهها حین مطالعه این نحو کتب به ذهن میرسند و کم کم دانشجو با تمام سوالات هستی شناسانانه و جهان شناسانه آشنا می شود و اکنون خود جوش سراغ خواندن مطالب فلسفی می رود که در محیط های آموزشی رواج دارند.
✅گام چهارم: بعد از همه این مراحل دیگر می توان به برنامه ای که اساتید فلسفه برای سیر مطالعه معرفی کردند مراجعه کرد.
با تشکر از خواهر گرامی سرکارخانم هاشم زاده (کارشناسی ارشد فلسفه دانشگاه شاهد)که این متن را در اختیار ما گذاشتند.
Logos: (ˈlɒɡɒs) is a term in Western philosophy, psychology, rhetoric, and religion derived from a Greek word variously meaning ground, plea , opinion, expectation ,word, speech, account, reason, proportion, and ,discourse
but it became a technical term in philosophy beginning with Heraclitus (c. 535 – c. 475 BC), who used the term for a principle of order and knowledge
/Logos tries to persuade an audience using /logical arguments and supportive evidence
In ancient Greek philosophy, the logos were at least until the mid-Platonic philosophical period, and more importantly until the period of Neoplatonic philosophy The first principle was considered. Heraclitus considered it as the centerpiece of the order of the universe and the rational principle governing the world. The material force that brings warmth everywhere. From the standpoint of the stoic philosophers (whose field of study was in one of the arches of Athens), Logos was the "whole intellect" and the cause of the creation of the system
لوگوس: واژه ایی در فلسفه ی غرب، روانشناسی، بیان و دین که از یک کلمه یونانی گرفته شده است به معنای "زمین"، "درخواست"، "نظر"، "انتظار"، "کلمه"، "سخنرانی"، "حساب" ، "دلیل"، "نسبت" و "گفتمان".
اما این اصطلاح فنی در فلسفه با هراکلیتوس آغاز شد (حدود سال 535 - 475 قبل از میلاد)، که اصطلاح را برای اصل نظم و شناخت استفاده کرد.
لوگوس تلاش میکنند مخاطبان را به استفاده از استدلالهای (منطقی و بدیهی با پشتوانه) تشویق کنند.
در فلسفهٔ یونان باستان، لوگوس حداقل تا زمان فلسفه افلاطونی میانه و مهمتر از آن تا دوره فلسفه نوافلاطونی اصل اول محسوب میشد. هراکلیتوس آن را محور نظم کائنات و اصل عقلانی حاکم بر جهان میدانست. نیرویی مادی که چون شعله آتش به همه جا گرمی و روشنی میبخشد. از دید فیلسوفان رواقی (که حوزه درسیشان در یکی از رواقهای آتن منعقد میشد) لوگوس «عقل کل» و علتالعلل نظام آفرینش بود.
ترجمه: حمید خسروانی
1- کلاس چندمی؟ کلاس چهارمم.
Which grade are you in? I’m in the fourth grade.
2- مدرکت چیه؟
What’s your degree?
3- سال چندمی؟ سال سومم.
What year are you in? I’m in the third year.
4- کدام مدرسه / دانشگاه میروی؟
Which school/ university do you go to?
5- من دانشجوی سال اول / سال دوم / سال سوم / سال چهارم هستم.
I’m a freshman / a sophomore / a junior / a senior.
6- هم اطاقیم سال دومی است.
My roommate is a sophomore.
7- می خواهم تحصیلاتم را در خارج از کشور ادامه بدم.
I want to continue my studies abroad.
8- هنوز درسم را تمام نکرده ام.
I haven’t completed / finished my studies yet.
9- رشته تحصیلی ات چیست؟ چه رشته می خونی؟
What’s your major (field of study)?
10- رشته ریاضی می خونم.
My major is math. / I’m majoring in math
11- قصد دارم رشته پزشکی را انتخاب کنم.
I’m going to take up medicine.
12- ناچار شدم کالج را رها کنم (ترک تحصیل کنم).
I had to drop out of college.
13- این ترم، 18 واحد برداشتم.
I’ve taken 18 units / credits / credit hours this semester.
14- یک سال تحصیل از دو ترم تشکیل شده است.
An academic year consists of two semesters.
15- تا حالا 60 واحد گذرانده ام.
I’ve passed 60 units so far.
16- برادرم ماه قبل از دانشگاه آزاد فارغ التحصیل شد.
My brother (was) graduated from Azad University last month.
17- برادرم فارغ التحصیل دانشگاه تهران است.
My brother is a graduate of Tehran University.
18- تحصیلات دوره لیسانس / تحصیلات دوره فوق لیسانس
Undergraduate studies / post graduate studies
19- پایان این دوره گواهینامه (از نوع مدرک) می گیری؟
Will you get a certificate at the end of this course?
20- دیپلم دبیرستان دارم.
I have a high school diploma.
21- مدرک دانشگاهی داری؟
Do you have a degree?
22- فوق دیپلم / لیسانس / فوق لیسانس / دکتری دارم.
I have an Associate’s Degree / a Bachelor’s Degree / a Master’s Degree / a Ph.D (Doctor of philosophy).
23- به مدرک لیسانس در رشته های علمی، فنی و علوم پایه B.Sو یا B.Scگفته می شود که مخفف عبارت Bachelor of Scienceمی باشد.
24- به مدرک لیسانس در رشته های انسانی و هنر B.Aگفته می شود که مخفف عبارت Bachelor of Arsمی باشد.
25- مدرک فوق لیسانس در رشته های علمی، فنی و علوم پایه
M.S. / M. Sc. = Master of Science
26- مدرک فوق لیسانس در رشته های انسانی و هنر
M.A. = Master of Arts
27- لیسانس فیزیک دارم.
I have a B.S. in physics.
28- سارا پارسال فوق لیسانس اقتصاد گرفت.
Sara got an M.A. in Economics last year.
29- دارم فوق لیسانس شیمی می خونم.
I’m studying for an MS (Degree) in Chemistry.
30 – مدرک زبان هم دارم.
I’ve got a degree in English too.
31- آیا واقعا مدرک معماری داری؟
Do you really hold a degree in architecture?
32- دانشگاه تهران به او دکترای افتخاری حقوق اهدا کرد.
Tehran University awarded him the honorary degree of Doctor of Laws.
33- من دانشجوی دانشگاه دولتی / آزاد هستم.
I study at a state university / an Azad University.
34- دانشکده هنر درس می خونم.
I go to Art college.
35- دانشجوی تمام وقت / پاره وقت دانشگاه دولتی هستم.
I study part time / full time at the state university.
www.irlanguage.com
اخیرا برخی از دوستان در مورد خواندن زبان انگلیسی از بنده مشاوره خواستند در اینجا سعی میکنم در حد توانم مطالبی را خدمتتان عرض کنم.
نکته ۱: برای یادگیری زبان آنقدر روش های زیادی وجود دارد که خود این مسئله تبدیل به یک معضل بزرگ شده است. دوستان عزیز شما باید ابتدا تکلیف خود را روشن کنید که از زبان چه میخواهید و بسته به نیازتان یک روش خوب پیدا کنید.
نکته ۲: همانطور که میدانید زبان دارای ۴ قسمت است. (مکالمه / خواندن / نوشتن/ شنیدن) کسانی که قصد مسافرت به هر دلیلی به خارج کشور دارند مجبورند که در هر ۴ قسمت قوی شوند. و حداقل برای اخذ مدرک تافل یا آیلس باید در کلاس زبان شرکت کنند. و دوره یا دوره هایی را طی کنند.
نکته ۳: اما کسانی که فعلا قصد سفر خارجی ندارند و هدفشان در یادگیری زبان فقط توانایی خواندن یا به اصطلاح ریدینگ می باشد یعنی هنگام شرکت در کنکور ارشد یا دکتری یا هنگام خواندن یک مقاله و کتاب تخصصی یا غیر تخصصی انگلیسی بتوانند آن مطلب را بخوانند و به سوالات آن پاسخ دهند یا حداقل به درکی از آن متن دست پیدا کنند در اینجا بنده سعی می کنم روش هایی که خودم به کار گرفته ام و نتیجه بخش بوده اند را خدمتتان عرض کنم.
کسانی که می خواهند از صفر شروع کنند:
کسانی که سنی از آنها گذشته و هنوز حتی معنی حروف اضافه انگلیسی مثل to/in/on… و یا کلمه ای مثل is/ or… رابلد نیستند بنده سه روش بسیار کاربردی و عالی را خدمتشان عرض می کنم که خود بنده چند سال پیش که دقیقا در چنین وضعیتی قرار داشتم بعد از شکست از روش های مختلف آخر سر این سه روش به دادم رسیدند. که به غیر از روش های اول و دوم که فقط سال اول درگیرشان بودم، هنوز که هنوز است پای بند به روش سوم هستم. و همچنان ادامه میدهم و بسیار بسیار بر روش سوم تاکید موکد دارم.
روش اول: دانشگاه آکسفورد سال ها پیش برای تدوین فرهنگ لغت انگلیسی تصمیم گرفت ۳ هزار لغت پایه ایی را معرفی و به وسیله آنها همه ی لغت ها را تعریف کند. به جرات میتوان گفت که با حفظ این سه هزار لغت نه تنها میتوان کل دیکشنری را مطالعه کرد بلکه وقتی به سراغ یک کتاب درسی یا غیر درسی میروید میتوانید درکی از آن داشته باشد. بنابراین روش اول برای شما حفظ این سه هزار لغت آکسفورد است.
اما آن سه هزار لغت را چگونه حفظ کنیم؟ روشی که من به کار گرفتم استفاده از نرم افزار نارسیس بود که از روش لایتنر ( لایتنر روشی است دارای پنج خانه است که برای یادگیری استفاده میشود. لایتنر در واقع روش علمی «به یاد سپردن» که بر مبنای آن آموختهها از حافظه کوتاهمدت به حافظه بلند مدت منتقل میشوند.) استفاده می کند و بعد از تقریبا سه ماه آن سه هزار لغت به حافظه سپرده میشوند. این نرم افزار به راحتی در بازار حتی از طریق اینترنت قابل خریداری است.
دانلود فایل پی دی اف سه هزار لغت آکسفورد.
دریافت
حجم: 1.14 مگابایت
روش دوم: بنده خودم در کنار حفظ آن سه هزار لغت این روش را استفاده کردم . اما توضیح این روش: ببینید درست است که اینجا میخواهم کتاب ۵۰۴ واژه را معرفی کنم اما چگونگی استفاده از آن کمی متفاوت است. ببینید شما باید این کتاب را بخرید و استفاده از پی دی اف آن در این روش اصلا به کار نمی آید زیرا توضیحی که من خواهم داد این را ثابت خواهد کرد.
همانطور که میدانید هر درس ۱۲ کلمه دارد و هر کلمه در قالب سه جمله بیان شده است. کار شما چیست؟ وقتی که شروع به خواندن جمله ها میکنید باید زیر هرکلمه که بلد نیستید خط بکشید و برای معنی آن به دیکشنری یا google translate مراجعه کنید. این کلمه ها ممکن است شامل ساده ترین و پیش پا افتاده ترین کلمات باشد ازجمله on/or/is/must/mybe/to/week/in/… که یک بچه مهدکودکی هم بلد است. اما چاره ایی نیست شما آنها را بلد نیستید و باید از جایی شروع کنید. درست است که سنی از شما گذشته اما برای یادگیری حتی ۷۰ سالگی هم دیر نیست.خب شما این کار را در هرجمله ایی انجام میدهید و بعد از خواندن هر جمله آن را با ترجمه ایی که روبه روی آن نوشته شده است تطبیق می دهید. و بعد از خواندن تقریبا چهار درس کم کم خیلی از لغات را بدون تلاش برای حفظ کردن یاد گرفته اید و دیگر نیازی به خط کشیدن زیر آنها نیست. و فقط به کلماتی که بلد نیستید بسنده می کنید. و این کار را تا پایان درس ۴۲ انجام میدهید که با حدودا روزی یک ساعت خواندن و بعد از شش ماه کل کتاب را تمام میکنید.
سوال مهم: چه بلایی سر گرامر بیاوریم؟ ببینید شما همین عملی که با کتاب ۵۰۴ واژه انجام میدهید به صورت طبیعی و اتوماتیک گرامر هم یاد میگیرید بدون اینکه خود، آگاه باشید. اما باید بدانید که در انگلیسی فقط زمان ها وافعال مجهول مهم هستند. ما در گرامر انگلیسی کلا ۴ زمان داریم: گذشته/ حال/آینده/ کامل که با خواندن کتاب گرامر عباس فرزام یا گرامر جامع انتشارات گاج این هدف مهیا می شود. بنابراین اصلا درگیر گرامر نباشید و فقط سعی کنید متن بخوانید و ترجمه کنید. و بدانید اول کار تا حدودا سه ماه بسیار سخت و فرسایشی بر شما میگذرد اما این یک مانع است که باید از آن بگذرید.
روش سوم:(بسیار مهم ). بعد از چند سال مطالعه ی زبان برمن ثابت شده که از این روش، بهتر برای یادگیری زبان وجود ندارد.
مثلا فرض کنید دانشجوی رشته فلسفه (یاهر رشته ی دیگر) هستید حالا در هر مقطعی که به سر میبرید. شما باید یک کتاب انگلیسی که مربوط به تاریخ فلسفه غرب و یک کتاب مربوط به تاریخ فلسفه اسلامی که در ایران دارای ترجمه باشند و هم متن انگلیسی و هم متن ترجمه آنها در اینترنت به صورت پی دی اف یافت شوند را بیابید و روزی چند صفحه از هرکدام از آنها را با ترجمشان برابری کنید . مثلا ابتدا یک خط ترجمه میخوانید بعد همان را به انگلیسی می خوانید. ودر کنار خود یک دفتر را قرار میدهید وبه هرکلمه ضروری تخصصی که رسیدید در دفتر درج میکنید و یک عمر از آن استفاده خواهید کرد و همین کار را تاجایی که برابری شما به هزار صفحه برسد انجام میدهید. اگر واقعا شما این کار را نجام دهید به شما قول شرف میدهم که به راحتی میتوانید کتاب تخصصی فلسفی به زبان انگلیسی ترحمه کنید. اما اگر انجام دهید.
نکته بسیار مهم: ای عزیزان من از شما خواهش عاجزانه دارم اگر قصد شما از یادگیری زبان فقط تسلط بر متن است پس وقت گران بها و عزیز خود را فعلا صرف کلاس رفتن و مکالمه نکنید. و فقط این روش هایی که گفتم را انجام دهید.
دیدن فیلم به زبان اصلی و شنیدن ترانه و رفتن به کلاس مکالمه و هزاران نرم فزار یادگیری زبان درست است که بسیار عالی است اما اینها برای کسی که قصد رفتن به خارج دارند یا نه بلکه حرف زدن انگلیسی در ایران به درد آنها میخورد و میخواهند به وسیله آن در ایران سخنرانی به زبان خارجی داشته باشند خوب است نه برای شما که فقط میخواهید درکنکور ارشد یا دکتری شرکت کنید یا فقط بر متن تسلط پیدا کنید.
حمید خسروانی
مثال نقض (counterexample) چیست ؟
مثالی که نشان می دهد یک حکم کلی یا یک ادعا نادرست است را مثال نقض می گوییم.
در منطق و به طور ویژه ریاضی و فلسفه، مثال نقض یا پادنمونه استثنایی است که در برابر یک حکم کلی عقلی قیاسی که مورد ادعای یک شخص می باشد بیان میشود. یعنی اگر کسی ادعای یک حکم عقلی را داشته باشد و فقط یک مثال نقض در مقابل آن آورده شود، آنگاه آن حکم دیگر حکم عقلی نیست و از ریشه باطل است. اما اگر در برابر یک حکم (استقرایی،احتمالی) مثال نقضی آورده شود، آن حکم از ریشه باطل نمی شود بلکه به اندازه ی مثال آوردن اعتبار آن حکم خدشه دار می گردد.
مثلا اگر رییس یک شرکت خودروسازی بگوید: تمام دوهزارخودروهای تولید خرداد سال ۹۷ کارخانه ما دارای اگزوز سالم هستند، وآنگاه کسی ثابت کند از میان همه ی آنها مثلا پنج عدد از آنها مشکل اگزوز دارند، سخن این مدیر کارخانه به اندازه ۵ خودرو دچار خدشه میشود اما اعتبار سخن مدیر در مورد هزار و نهصد و نود وپنج خودرو پابرجاست.
برای توضیحات تتمیمی به سه مطلب ذیل که در خود وبلاگ موجود است مراجعه کنید:
(بر روی هر گزینه کلیک کنید.)
2. دانلود کتاب لاکاتوژ (رد و اثبات) درباره مثال نقض
3. تفاوت مثال نقض و آزمایش ذهنی
توضیح: حمید خسروانی
منابع کنکور دکتری فلسفه و کلام اسلامی شماره یک
چند سالی است که دانشجویان فلسفه برای به دست آوردن منابع سردرگم اند. و این به خاطر ضعف وزارت علوم است که منابع خاصی را اعلام نمیکند. لیست دروسی که مصوب وزارت علوم می باشد و به دانشگاه ها ابلاغ کرده چک کردم و با سوالات کنکور سال ۹۶ و ۹۷ و بعضا سال های ۱۳۷۹ تا ۱۳۹۳ تطبیق دادم و دیدم طراحان سوال منابع اصلی مد نظرشان است چون اساتید از بین منابع مختلفی که وزارت علوم ابلاغ کرده بر اساس سلیقه یک منبع را تدریس میکنند و همین باعث میشود دانشجوها برای هر واحد درسی یک منبع متفاوت را خونده باشند و همین باعث میشود برای کنکور مشوش بشوند و در نتیجه نمیدانند کدام منبع مد نظر طراح سوال است.
بر اساس تجربه ای که داشتیم و همکاری دوستان، سوالات کنکور دکتری در سال های اخیر از این کتاب ها طراحی شده است:
۱_ الشواهدالربوبیه: بیشتر سوالات از مشهد ۱ و ۳ است اما از مشهد۴ و ۲ هم سالهای پیش سوال آمده است.بنابراین باید بر مشاهد یک تا چهار تسلط پیدا کرد.
۲_الاشارات و تنبیهات: نمط۴،۵،۶. توجهکنید اشارات حتما باید با شرح خواجه خونده بشود چون بیشتر طراحان از شرح سوال میدهند تا متن اصلی. شرح آقای بهشتی خیلی روان است و شرح آقای ملکشاهی به هیچ وجه توصیه نمیگردد زیرا فوق العاده دارای نثر مهجور و کهنه و سنگینی است و گاها غیر قابل فهم.
۳_ حکمت الاشراق: کتاب حکمت الاشراق آقای یزدان پناه برای جواب دادن به این بخش کافییست. کنکور امسال و سال۹۶ بیشتر از این دو جلد کتاب سوال داده بودند اما سوالهای قبل رو نگاه کردم از بخش منطق هم سوال بود اما به نظرم همون بخش الهیات مهمتر است.
۴_ کلام اسلامی: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ترجمه و شرح علی شیروانی، تاریخ فرق اسلامی حسین صابری و آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی رضا برنجکار: این سه منبع برای پاسخ دهی به سوالات کلام کافیست و تا حالا از منابع دیگر مثل شرح مواقف و... سوالی نداده اند.
۵_ کلام جدید: عقل و اعتقاد دینی(مایکل پترسون) و علم و دین ایانباربور دو منبعی میباشند که بهطور متوالی ازآنها سوال طرح شده، کنکور۹۷ اکثر سوالات از کتاب عقل و اعتقاد دینی بوده. اما از کتاب کلامجدید با رویکرد اسلامی دکتر خسروپناه ممکن است سوال بیاید.
۶_ منطق سوالات این قسمت دو بخش است؛ منطق قدیم که از منطق اشارات و تنبیهات و کتاب جوهر نضید سوال طرح میشود و منطق جدید هم کتاب مبانی منطق و روش شناسی آقای لطف الله نبوی کفایت میکند.
البته در صورت کم بودن فرصت با تسلط بر منطق مظفر میتوان ۵۰درصد سوالات مربوط به منطق سنتی را پاسخ داد. و اما گریزی از منطق جدید نیست.
نکته پایانی اینکه این منابع فعلا طی این دو آزمون ثبات پیدا کرده اند یعنی با توجه به اوضاع و احوال نا به سامان سیستم آموزشی کشور نمی تونیمبا قطعیت بگیم سال۹۸ هم همین منابع مواد امتحانی هستند.اما با همه این توضیحات من پیشنهاد میدهم ذهنتان درگیر منابعی که در سایت های مختلف است نکنیند با همین منابع میشود بهترین رتبه را در کنکور کسب کرد.
با تشکر از خواهر گرامی خانم هاشم زاده (ارشد فلسفه اسلامی دانشگاه شاهد) که اصل مطلب رادر اختیارمان گذاشتند.
#فرق قضیه(theorem) با گزاره (proposition):
هر قضیه ایی گزاره است اما هر گزاره ایی قضیه نیست. بلکه بعضی گزاره ها قضیه اند و باید اثبات(proof) شوند. مثلا: مجموعه زوایای قائمه ۱۸۰ درجه است باید ثابت شود. بنابراین هم قضیه است هم گزاره .
و بعضی گزاره ها قضیه نیستند زیرا نیاز به اثبات ندارند مثلا حمید به بازار می رود که در اینجا گزاره مترادف با جمله( sentence) است وقضیه نیست .
#فرق جمله (sentnce) با گزاره(proposition):
درپیام قبلی با فرق قضیه (theorem) وگزاره آشنا شدید. اکنون فرق گزاره با جمله.
عبارت (برف سفید است)و(اثلج ابیض) و (snow is white) از نظر شکلی باهم متفاوت هستند اما از نظر محتوا کاملا یکسان می باشند.
از جهت تفاوت شکلی به آنها جمله (sentence) میگویند. واز جهت محتوای یکسان به هرکدام از آنها گزاره(proposition) میگوییم.
#نقش چند واژه در زبان منطقی:
در ادامه ی مباحث ذکر شده در مورد قضیه ،گزاره و جمله ،چند کلمه را نباید با هم خلط کرد .
واژه های (درست) و( نادرست) برای جمله به کار می روند . یعنی آیا ساختار نحوی آن درست به کار رفته یا خیر.
واژه های (صادق) و(کاذب) برای گزاره به کار می رود . یعنی آیا گزاره مطابق با واقع می باشد یا خیر.
واژه های (معتبر) و (نامعتبر) برای استدلال به کار میرود. یعنی آیا ساختار منطقی آن به درستی به کار رفته یا خیر.
#فرق حقیقت با واقعیت:
بسیار دیده ایم که بدون توجه به این عبارات آنها را با هم خلط میکنند بدون اینکه به این مسئله توجه داشته باشند.
واقعیت، مربوط به عالم عین (objective) یا خارج است. مثلا برج میلاد واقعیت دارد.
حقیقت ،مربوط به عالم ذهن (subjective) است. مثلا صورتی که ما از برج میلاد در ذهن داریم به دلیل اینکه درخارج واقعیت دارد به آن حقیقت برج میلاد می گوییم.
#عالم خارج یعنی چه؟
البته نباید از نظر دور داشت که ظرف ثبوت بعضی وقایع فقط عالم طبیعت و بیرون از ذهن مانیست.
به عبارت بهتر عالم خارج فقط طبیعت، نیست بلکه عالم خارج ممکن است ذهن باشد ، ممکن است عالم مجردات باشد (درفرض وجود آن)، و یا ممکن است عالم نفس الامر باشد که فلاسفه اسلامی به این عالم اعتقاد دارند و در تعریف آن به شدت اختلاف نظر دارند.
به طور مثال علامه طباطبایی عالم نفس الامر را به تبع عالم های واقعی از جمله ذهن و طبیعت آن را دارای واقعیت می داند. مثلا علت و معلول حقیقتی است که از مقایسه دو واقعیت در عالم طبیعت به عاریه گرفته می شود و سپس به تبع آن (عدم علت ، علت است برای عدم معلول ) هرچند مستقیما ظرف ثبوت ندارد اما غیر مستقیم به یک واقعیت خارجی مربوط می شود. وظرف ثبوت آن را نفس الامر می خوانند.
نویسنده: حمید خسروانی
CONCEPTION : is the subjective point that the documents are not something else. Like the conception of the moon, the sun, etc., the inference is in formal logic versus BELIEF , which means the correct way of understanding and identifying the theorems
تصور: صورتی ذهنی است که اسناد چیزی به چیز دیگر نباشد.مانند تصور ماه، خورشید و ... .تصور، در منطق صوری در مقابل تصدیق قرار داردکه به معنای روش درست درک و شناسایی قضایا میباشد.
BELIEF: the state in which the mind attributes and decides something else: for example, the knowledge that the "fire is burning" is "Ali is human" or "mercury is metal." BELIEF is always expressed in the form of a news statement. It is in the opposite (CONCEPTION ), which means the correct way of understanding and identifying concepts
تصدیق : حالتیاس که در آن ذهن چیزی را به چیز دیگر نسبت میدهد و حکم میکند؛ مثلا علم به این که «آتش سوزاننده است»، «علی انسان است» یا «جیوه فلز است.» تصدیق همواره در قالب یک جمله خبری بیان میشود.درمقابل (تصور)است.که به معنای روش درست درک و شناسایی مفاهیم میباشد.
توضیح مهم : در اصطلاح عرفی برای (تصور) کلمه (imagined) و برای تصدیق کلمه (Confirmation) به کار می رود . آنها را با هم خلط نکنید .
تفاوت علت با دلیل
علت همواره در برابر معلول به کار می رود؛ به این معنا که مثلاً می گوییم آتش علت و حرارت معلول آن است . بنابراین، کلمه علت را درباره پدیده های عالم خارج به کار می بریم که در آنجا سخن از ایجاد، سببیت و تأثیر و تأثّر موجودات بر یکدیگر است.اما کلمه دلیل درباره مفاهیم ذهنی انسان استعمال می شود، چنانکه مثلاً می گوییم: برای اثبات فلان مدعا باید دلیل اقامه کرد.
مغالطه خلط علت و دلیل
یا در کجا باید گفت علت و در کجا باید گفت دلیل
در میان عامه مردم دو کلمه «علت و دلیل» معمولاً مترادف و هم معنا در نظر گرفته می شوند و توده مردم آنها را به جای یکدیگر به کار می برند. این امر علاوه بر خطا بودن، موجب برخی خطاها و مغالطات دیگر نیز می شود .
مغالطه خلط علت و دلیل هنگامی رخ می دهد که هر یک از این دو به جای دیگری به کار گرفته می شود. در این مغالطه منظور این نیست که چیزی را که علت است دلیل بنامیم یا برعکس، بلکه منظور این است که اگر در جایی در مقام بحث از پدیده های خارجی هستیم و در واقع، باید به تبیین روابط علّی و معلولی آنها بپردازیم،در عوض، به جنبه ذهنی و بحث از چگونگی حصول عقیده ای خاص مشغول شویم. همچنین اگر در جایی در مقام بحث از دلیل واستدلال برای یک مدعا هستیم؛ یعنی می خواهیم تبیین کنیم که اعتقاد به گزاره ای خاص چگونه و با چه مقدماتی برای ما حاصل شده، در اینجا نیز پرداختن به جنبه خارجی و بیان روابط علّی و معلولی مغالطه خواهد بود.
مثال اول :
گزاره زیر را در نظر می گیریم. «آهن در اثر حرارت منبسط می شود». درباره این گزاره دو نوع برخورد و سؤال وجود دارد. گاهی ممکن است از کسی بپرسیم که تو از کجا می دانی که آهن در اثر حرارت منبسط می شود و دلیل تو برای این مدعا چیست. آیا شخص در پاسخ می تواند بگوید که من شخصاً آزمایش کرده ام و دیده ام که آهن در اثر حرارت منبسط می شود. همچنین ممکن است به عنوان دلیل مدعای فوق بگوید من از فیزیکدانها شنیده ام که همه فلزات در اثر حرارت منبسط می شوند و چون می دانم که آهن نیز یک فلز است، نتیجه می گیریم که آهن در اثر حرارت منبسط می شود. اما برخورد دیگر با گزاره فوق این است که بپرسیم که آهن چرا و به چه علتی در اثر حرارت منبسط می شود؛ یعنی چه فعل و انفعالاتی ایجاد می شود که طی آن حرارت دادن آهن به انبساط منجر می گردد. در پاسخ به این سؤال که پرسش درباره جهان خارج است؛ مثلاً می توان گفت که حرارت موجب افزایش حرکت مولکولهای آهن می شود و این افزایش حرکت فضای بیشتری می طلبد که در نهایت، به افزایش حجم، یعنی انبساط آهن منجر می شود. چنانکه ذکر شد مغالطه خلط علت و دلیل وقتی اتفاق می افتد که هر یک از این دو به جای دیگری به کار گرفته شود.
مثال دوم:
مغالطه خلط علت و دلیل در مباحث فلسفی معمولاً به نام خلط مقام ثبوت و اثبات شناخته می شود. مقام ثبوت همان جنبه وجود پدیده ها در عالم خارج است، مانند رابطه علّی و معلولی پدیده ها و مقام اثبات جنبه ذهنی و روابط میان مفاهیم گزاره است؛ مانند رابطه مقدمات و نتیجه یک استدلال. در اینجا به دلیل پیچیدگی موضوعات فلسفی از ذکر مثال در این باب خودداری می کنیم، اما نکته ای را درباره تحلیل رفتار انسانی یادآور می شویم که اگر رفتار انسان بر پایه دلیل گرایی باشد ملازم با نظریه اختیار و آزادی است و اگر بر پایه علت گرایی باشد ملازم با نظریه جبر خواهد بود. برای نمونه، در اینجا می توان این رباعی منسوب به خیام را شاهد آورد که:
من مِیْ خورم و هر که چون من اهل بود
مِیْ خوردن من به نزد او سهل بود
مِیْ خوردن من حق ز ازل می دانست
گر مِیْ نخورم علم خدا جهل بود!
این رباعی را می توان مصداقی برای مغالطه خلط علت و دلیل دانست، زیرا به نظر می رسد که شاعر درصدد توجیه مِیْ خوردن خود و استدلال برای صحت و درستی آن است، اما در بیت دوم به جای استدلال و ارائه دلیل برای مدعای مورد نظر، به بیان علت می خوردن می پردازد. مغالطه یا غلط دیگری نیز در اینجا نهفته که در بیان علت نیز علت موهوم و نادرستی ذکر شده است، با این فرض که علم پیشینی خداوند به افعال ما موجب جبر و سلب اختیار از ما می شود. در حالی که در هر دو مورد خطا کرده و لذا بهترین پاسخ به او همان پاسخی است که آن شاعر گفته است که:
علم ازلی علت عصیان کردن
نزد عقلا ز غایت جهل بود!
برگرفته از کتاب مغالطات علی اصغر خندان
اُبژه : (Object) [فلسفه] ابژه در تعریف به معنی مفعول و شیئی است که فعل بر آن صورت میگیرد یا شناسایی میشود. بنا به همین مفهوم گاهی ابژه را «متعلقِ شناسایی» نیز ترجمه میکنند. ابژه هر آن چیزی است که حاصل ادراک است. بر اثر ادراک حصول معلوم میگردد و عینیت آن اعتبار مییابد.
سوژه (subject): [فلسفه] این عبارت در مقابل ابژه قرار میگیرد و معنی لغوی آن «موضوع» است که گاه «فاعل شناسا» نیز ترجمه شده است. این واژه در قرون قبل مدرن به عنوان «موضوع ادراک» شناخته شده بود و در فلسفه مدرن، مفهوم آن عمدتاً با عنوان «کسی که فعل را مرتکب میشود» معرفی شد. در فلسفه اسلامی، سوژه و ابژه گاهی «دال و مدلول» نیز خوانده شدهاند.
به منظور درک بهتر این دو مفهوم اساسی باید فلسفه مدرن را جستوجو کرد.
عقل انسان از نظر دکارت قادر است به ماهیت همه موجودات پی برده و آنان را مورد شناسایی قرار دهد و در چنین حالتی، خرد انسان «فاعل شناسا» یا همان سوژه خوانده میشود و جهان پیرامون «شیءهای مورد شناسایی» یا ابژه خوانده میشوند.
البته این دو مفهوم در اواخر قرن هجدهم و توسط فلاسفهای چون لاک و لایبنیتس متحمل بار معنایی جدید شدند و «کنشهای فکری که قابل ادراک توسط چشم نیستند» هم به دایره ابژهها اضافه شد و به عبارتی ابژه مفهوم «چیزی که درباره آن اندیشیده میشود» را پیدا کرد.
سوبژکتیویسم (subjectivism): [فلسفه] سوبژکتیویسم یا اصالت سوژه که گاهی «ذهنیت گرایی» نیز ترجمه شده است را میتوان طبق مفهوم رایج، اعتقاد به خصوصی بودن ذهن هر شخص دانست. به عبارت دیگر، هر فرد ذهنیات خاص خود را دارد که بر اساس علایق و سلایق وی بوده و همین مسئله وی را از سایر افراد متمایز میکند. هر شخص تجربیات ذهنی دارد که اساس همه قوانین و معیارهاست. سوبژکتیویسم تلاش دارد تا قواعدی را که به گونهای مستقل از خواست فرد است، به شیوهای ذهنی و مرتبط با فاعل شناسا (سوژه) تحلیل و توصیف کند. در این شیوه برداشت، همه احکام را نهایتاً به سلایق ذهنی افراد ربط میدهد.
فیلسوفانی نظیر لاینیتس، اسپینوزا و دکارت را میتوان سوبژکتیویستهایی دانست که با قائل شدن به اصالت فهم برای عقل ِ انسان با عنوان راسیونالیست یا عقلگرا نیز
شناخته میشوند.
اُبژکتیویسم (Objectivism):[فلسفه] رویکرد اصالت ابژه که گاهی در ترجمه فارسی «عینیتگرایی» نیز عنوان شده است، دقیقاً در نقطه مقابل اصالت سوژه قرار دارد. حامیان اصالت ابژه خلاف سوبژکتیویستها که به ذهنیت اصالت میدهند به عینیت احکام و قواعد اعتقاد دارند و بر این باورند که مفاهیم بنیادین (اخلاقی، زیبایی شناختی و... ) که تعیینکننده ارزشها و هنجارها هستند، وجود عینی و خارجی دارند و آنها را نمیتوان صرفاً بر ساخته ذهنیات افراد دانست.
به عبارت دیگر، این مفاهیم اموری هستند که میتوان مستقل از عواطف، احساسات و سلایق درباره شان احکام صادر کرد و صدق و کذب آنها را نشان داد. متفکرانی چون «جان لاک» و «هیوم» را میتوان فلاسفه معتقد به اصالت ابژه دانست که مبتنی بر عینیتگرایی، تجربه حسی را مقدم بر شناخت ذهنی دانسته و از این رو به آنان فلاسفه تجربهگرا (آمپریست) نیز اطلاق میشود.
http://www.javanonline.ir/fa/news/890229
privation : ( prʌɪˈveɪʃ(ə)n( In philosophy, privation may refer to the absence of a necessary quality in the universe. For example, as part of his theodicy, Augustine denied the existence of evil as its own entity; rather, he described evil as a privation
امر عدمی (فقدان /کمبود ) : امر عدمی در فلسفه ، به فقدان یک کیفیت ضروری در جهان اشاره دارد . برای مثال ، اگوستین در قسمتی از تئودیسی خود ،وجود شر را به عنوان یک هویت مشخص انکار کرد. به جای آن او شر را به عنوان یک امر عدمی توصیف می کند.
توضیح : برای معنی تئودیسی به واژه ی 45 در قسمت 53 اصطلاح پایه ایی فلسفی در وبلاگ مراجعه شود.
ترجمه و توضیح : حمید خسروانی
Determinism : fidelity, determinism, is a philosophical issue according to which every event, such as human knowledge, behavior, decisions, and actions, is determined by means of a causal chain of preceding events. The determinism can also be defined in another way: the hypothesis according to which one and only one physical possibility is possible at any given moment. As a result of numerous historic controversies over the question of determinism, there are various philosophical views on this issue
The determinism is usually against free will and moral responsibility
جبرگرایی : تقدیرگرایی، دترمینیسم یا تعینگرایی یک موضوع فلسفی است که بر طبق آن هر رویدادی از جمله شناخت، رفتار، تصمیمات و کنشهای آدمی به صورت عِلّی بدست زنجیرهٔ پیوستهای از رخدادهای پیشین تعیین شدهاست. جبرگرایی را به شکل دیگری نیز میتوان تعریف نمود: فرضیهای که بر طبق آن در هر لحظه یک و تنها یک آیندهٔ فیزیکیِ ممکن و شدنی وجود دارد. در نتیجهٔ جدالهای تاریخی بیشماری که بر سر مسئلهٔ جبرگرایی صورت گرفتهاست، دیدگاههای فلسفی گوناگونی در این باره وجود دارد.
جبرگرایی معمولاً در مقابل اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی قرار دارد.
Analogy : Analogy is one of a kind of logical argument. An allegory is the propagation of a sentence of an affair to another because of a kind of similarity between them. The result of the allegorical argument, unlike the deductive reasoning, is uncertain; that is, if the preliminaries of the argument are true, the result of the argument must also be true; hence, in the allegorical argument, the result comes with the term "probably"
Extraction of partial propositions of one or, possibly, of several other partial propositions to the validity of the facets of those propositions is an analogy. For example, if we say that the lemon is round and contains only citrus, and the orange is round and contains citrus, then we conclude that the ball is round and it is not the citrus that is common to the result but the citrus of the ball is not necessarily correct, then the results of the allegorical reasoning are completely Not reliable
تمثیل یا آنالوژی (فرانسوی: analogie) یکی از اقسام استدلال منطقی است. تمثیل عبارت است از سرایت دادن حکم یک امر به امر دیگر به دلیل وجود نوعی از مشابهت میان آنها. نتیجه استدلال تمثیلی، بر خلاف استدلال قیاسی از قطعیت برخوردار نیست؛ یعنی چنان نیست که اگر مقدمات استدلال صادق باشند، نتیجه استدلال نیز حتماً صادق باشد؛ از این رو، در استدلال تمثیلی، نتیجه همراه با واژهٔ «احتمالاً» آورده میشود.
استخراج گزارهای جزئی از یک یا احیاناً چند گزارهٔ جزئی دیگر به اعتبار وجه یا وجههای مشترک آن گزارهها، تمثیل است. مثلاً اگر بگوییم لیمو گرد هست و جز مرکبات هست و پرتقال گرد هست و جز مرکبات هست و سپس نتیجه بگیریم توپ گرد هست و جز مرکبات هست از اشتراک گرد بودن به نتیجه جز مرکبات بودن توپ میرسیم که لزوماً صحیح نیست، پس نتایج استدلال تمثیلی کاملاً قابل اطمینان نیست.
The analytic–synthetic distinction :anəˈlɪtɪk /sɪnˈθɛtɪk is a semantic distinction, used primarily in philosophy to distinguish propositions (in particular, statements that are affirmative subject–predicate judgments) into two types: analytic propositions and synthetic propositions. Analytic propositions are A proposition that is predicated on the subject . For example : "This triangle consists of three sides" "Unmarried man is not married
synthetic propositions are : A proposition that its predicate is not enclosed with. For example "This triangle is beautiful" "Unmarried man is happy" . Beauty is not in the definition of a triangle, as happiness is not in single definition
تمایز تحلیلی ـ ترکیبی : یک تمایز معنایی است که عمدتا در فلسفه برای تمایز گزاره ها به کار می رود. ( به ویژه ، جمله هایی که موضوع به وسیله ی محمول تصدیق می شود ) به دو قسم تقسیم می شوند : گزاره های تحلیلی و گزاره های ترکیبی . گزاره های تحلیلی :گزارهای که محمولِ آن در موضوع محصور باشد. مثلا «این مثلث از سه ضلع تشکیل شدهاست» «انسانِ مجرد ازدواج نکرده است» .
گزارهای که محمولِ آن در موضوع محصور نباشد. مثالهایِ ممکن از گزارهٔ ترکیبی: (این مثلث زیبا است .) (انسانِ مجرد خوشبخت است . ) زیبایی در تعریفِ مثلث نیست، همانطور که خوشبختی در تعریفِ مجرد نیست.
Absolutism) : ˈabsəluːtɪz(ə)m ( this term refer to philosophical stances which promote notions of absolute truth, involving contentions that in particular realms of thought, all statements in that domain are either absolutely true or absolutely false
مطلق گرایی : این اصطلاح به دیدگاه های فلسفی اشاره می کند که مفاهیم حقیقت مطلق را ترویج می دهند، شامل مواردی که که در حوزه های مختلف اندیشه، تمام اظهارات در آن حوزه، کاملا صادق یا کاملا کاذب است؛
توضیح : این واژه که معتقد است حقیقت مطلق وجود دارد و ما می توانیم به آن دست یابیم در مقابل واژه ی نسبی گرایی است که معتقد است باید در همه چیز به دیده ی شک و احتمال نگریست. که در حوزه های فلسفه های اخلاق و سیاست بسیار کاربرد دارند.
توضیح وترجمه : حمید خسروانی
essence or quiddity : ( ˈɛs(ə)ns) (kwɪdɪti) In philosophy, essence is the property or set of properties that make an entity or substance what it fundamentally is, and which it has by necessity, and without which it loses its identity
ذاتی : در فلسفه ، ذاتی ، ویژگی یا ویژگی هایی است که هویت یا جوهر (آن چیزی که ذاتا هست) را می سازد. و برای آن شی وجوب دارد و بدون آن ، شئ هویت خود را از دست میدهد .
accident : Essence is contrasted with accident . a property that the entity or substance has contingently, without which the substance can still retain its identity
عرضی : ذاتی در مقابل عرضی است. ویژگی که در هویت یا جوهر شئ به طور احتمالی وجود دارد ، بدون آن تشخص جوهر سرجایش است.
توضیح بسیار مهم : خدمت دوستان عرض کنم که یکی از اشتباهات رایج بین نه تنها دانشجویان بلکه اساتید فلسفه خلط ذات با ذاتی و عرض با عرضی است که من این را طی مدتی که فلسفه میخوانم متوجه شدم .
ذاتی و عرضی : باید دانست که ذاتی همان است که در کلیات خمس مطرح می شود اصطلاحا ذاتی باب ایساغوجی می گویند ، که حقیقتِ ماهیت شی را تشکیل میدهد . مثلا حقیقت ماهیت انسان : حیوانیت و ناطقیت است.
و در مقابل آن عرضی می باشد که ویژگی بیرونی ماهیت شی را تشکیل میدهد نه هویت آن را . مثل خنده یا نویسندگی برای انسان .
معادل و توضیحات انگلیسی آنها در این بخش آمده است.
ذات (جوهر ) و عرض : ذات یا همان جوهر جنس الاجناس است (لا جنس فوقه ) مثل عقل یا نفس و ... در تعریف آن گفته اند : ماهیتی که برای تحققش نیاز به موضوع ندارد. ( زیرا خودش نقش موضوع را بازی می کند. در انگلیسی معادل آن substance است . و ارتباط بین ذات با ذاتی که در بالا مطرح کردیم لازم وملزوم است . یعنی ذات دارای ذاتی است و ذاتی برای ذات است .
و در مقابل ذات ، عرض وجود دارد، آن چیزی است که به آن جنس عالیه می گویند و در تعریف آن می گویند ماهیتی است که در تحقق خود نیاز به موضوع (جوهر ) دارد . مثل کم یا کیف یا ... در انگلیسی معادل آن همانند عرضی accident است.
توضیح و ترجمه : حمید خسروانی
Qualia : (kweɪli) refers to qualitative or emotional qualities of the state of mind. For example, the direct experience of colors, pain, smell, anger are examples of mental qualities
کیفیات ذهنی : رجوع به ویژگیهای کیفی یا احساسی وضعیت ذهن . به عنوان مثال تجربهی مستقیم رنگها، درد، بو، خشم مثالهایی از کیفیات ذهنی میباشند.
Tabula Rasa: (ˌtabjʊlə ˈrɑːzə) the epistemological idea، that individual human beings are born with no innate mental content, but their knowledge is built up gradually from their experiences and sensory perceptions of the outside world literally, "blank slate
لوح سفید : نظریه ی معرفت شناختی،که می گوید افراد انسان بدون هیچ نوع مفهومِ ذهنی ِ فطری متولد می شوند ، بلکه ادراکات او معمولا از تجربه و ادراک حسی خارجی ساخته می گردند. اصطلاحا : لوح سفید.
توضیح : در تاریخ فلسفه در مورد چگونگی ایجاد تصورات در ذهن سه نظریه مطرح است . 1. حسیون : که همین نظریه لوح سفید را دارند . ازجمله جان لاک 2. عقلیون : که قائل اند برخی از تصورات انسان فطری می باشند و با انسان متولد می شوند . دکارت و کانت و پیروان این دو تابع این نظریه می باشند . 3. حکمای اسلامی که مخالف دو نظریه اول هستند و قائل هستند تصورات انسان ها ابتدا توسط حواس دریافت می شوند و سپس بدیهی و عقلی می شوند .
برای تفصیل این بحث به مقاله پنجم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی و پاورقی های شهید مطهری مراجعه شود .
توضیح و ترجمه : حمید خسروانی
(."Zeitgeist: (ˈzʌɪtɡʌɪst) the intellectual and cultural climate of an era (literally, "the spirit of the age
روح دوران : فضای فرهنگی وعقلی زمانه {اصطلاحا روح دوران ( عصر)} .
Universal: a property of an object, which can exist in more than one place at the same time (e.g. the quality of "redness
مفهوم کلی : ویژگی شی ، که می تواند در یک زمان در چند مکان وجود داشته باشد . مثل کیفیت قرمزی.
Virtue:(ˈvəːtʃuː,ˈvəːtjuː/)the moral excellence of a person, or any trait valued as being good
فضیلت: برتری اخلاقی یک شخص، یا هر رفتار با ارزشی که نیک محسوب می شود.
Theodicy: an attempt to reconcile the existence of evil or suffering in the world with the belief in an omniscient, omnipotent and benevolent God
فونتیک :θɪˈɒdɪsi
تئودیسی ( توجیه خدا) : تلاش برای هماهنگ کردن وجود شر یا رنج در جهان با اعتقاد به خدای خیرخواه مطلق و قادر مطلق و عالم مطلق .
توضیح : Gottfried Leibniz coined the term "theodicy" in an attempt to justify God's existence in light of the apparent imperfections of the world.
گوتفرید لایب نیتز برای اولین بار اصطلاح تئودیسی را در تلاش برای توجیه وجود خدا به سبب ظهور ناهنجاری های جهان وضع کرد .
تئو به معنی خدا و دیسی به معنای توجیه میباشد.
ترجمه : حمید خسروانی
Social Contract: that idea people give up some rights to a government and/or other authority in forming nations in order to jointly preserve or maintain social order and security
قرارداد اجتماعی : نظریه ایی که مردم برخی از حقوق خود را به دولت یا سایر مقامات درتشکیل دادن دولت ، برای حفظ اتحاد یا نگهداری امنیت و نظم اجتماعی ، تفویض میکنند.
ترجمه : حمید خسروانی
Syllogism: a logical argument in which one proposition (the conclusion) is inferred from two others (the premises) of a certain form
قیاس : یک استدلال منطقی که یکی از گزاره های آن (نتیجه گیری ) از دو گزاره دیگر ( مقدمات ) گرفته شده است . با صورت وشکل مشخص.
Scientific Method: the collection of data through observation and experimentation, and the formulation and testing of hypotheses
روش علمی: جمع آوری داده ها از طریق مشاهده و آزمایش، و فرموله کردن (صورت بندی ) و تست فرضیه ها.
hypothese : فرضیه
توضیح : این روش در علم تجربی به کار میرود . در مقابل روش فلسفی philosophy method که روشی عقلانی است. و ابزار روش علمی آزمایشگاه است اما روش عقلی تحلیلات عقلانی است.
Proposition: (prɒpəˈzɪʃ(ə)n) the content or meaning of an assertion or declarative sentence, which is capable of being either true or false
گزاره : مفهوم یا معنی یک عبارت یا جمله ی اخباری ، که میتواند هم درست باشد وهم غلط باشد .
توضیح : دوستان عزیز نسبت بین جمله sentence , و گزاره proposition عم وخص مطلق است . یعنی هر گزاره ایی جمله است ولی هر جمله ای گزاره نیست . ممکن است جمله به جای گزاره که اخباری است ، انشائی باشد .
ترجمه :حمید خسروانی
Property: an attribute or abstraction characterizing an object, but distinct from the object which possesses it.
فونتیک : (prɒpəti)
صفت : کیفیت یا ویژگی انتزاعی یک شیء . اما از خود شئی که دارای آن ویژگی است متمایز است .
Premise : (prɛmɪs ) one of the propositions in a deductive argument. Essentially, it is a claim that is a reason for, or objection against, some other claim
مقدمه (ی استدلال قیاسی ) : یکی از گزاره ها ( مقدمه ها )در استدلال قیاسی است . اساسا ادعا یا دلیلی است در برابر ادعا های دیگر.
ترجمه حمید خسروانی
Predicate:( prɛdɪkət )that which is affirmed or denied concerning the subject of a proposition (i.e. how we describe the subject of a proposition). The predicate is one of the two main constituents of a sentence (the other being the subject), containing the verb and its complements
محمول : آنچه که در حمل بر موضوع گزاره تایید یا رد می شود . (یعنی ما چگونه موضوع گزاره را توصیف می کنیم ). محمول یکی از دو پایه ی اساسی جمله است (دیگری موضوع است ) ، شامل فعل و مکمل های آن .
Natural Language: a language that is spoken, written, or signed by humans for general-purpose communication ، ordinary language as opposed to formal or constructed languages
زبان مادری ( زبان طبیعی ) : زبانی که به وسیله ی انسان ها،صحبت ، نوشته ، یا طراحی شده است . برای استفاده های عمومی مانند ارتباطات ، زبان عادی در مقابل زبان رسمی (زبان قراردادی ).
ترجمه :حمید خسروانی
normative :(ˈnɔːmətɪv) In philosophy, normative statements make claims about how things should or ought to be, how to value them, which things are good or bad, and which actions are right or wrong
دستوری (هنجاری) : در فلسفه سخن دستوری که ادعا می کند چیزها چگونه باید یا نباید انجام شوند، چگونگی ارزش دادن به آنها، اینکه چه چیز خوب است یا بد است، و چه اقداماتی درست است یا غلط است.
ترجمه : حمید خسروانی
Paradox: (parədɒks) a statement or sentiment that is seemingly contradictory or opposed to common sense, and yet is perhaps true in fact, or a statement that is actually self-contradictory (and therefore false) even though it appears true
پارادوکس (متناقض نما) : سخن یا احساسی که ظاهرا متناقض و متضاد با عقل سلیم است و در عین حال ممکن است در واقع درست باشد. ، یا سخنی که در واقع خود متناقض (وبنابراین غلط است) است ولی در ظاهر صحیح می باشد.
ترجمه : حمید خسروانی
.Particular:(pəˈtɪkjʊlə) a concrete individual object which cannot be copied without introducing new distinct particulars
Socrates is a particular there's only one Socrates-the-teacher-of-Plato and one cannot make copies of him without introducing new, distinct particulars
خاص (جزئی ) :یک چیز خاص محسوس ، که بدون معرفی ویژگی های متمایز جدید ، نمیتواند بدل سازی شود.
مثلا : سقراط یک چیز خاص است که تنها (یک سقراط معلم افلاطون ) وجود دارد ، و نمیتوان او را بدون معرفی ویژگی های مخصوص و متمایز جدید بدل سازی کرد.
نمونه این اصطلاح وتعریف در فلسفه اسلامی هم مطرح میباشد. از دیدگاه فلاسفه محال است که دوچیز به طور مطلق مثل هم باشند. البته ممکن است دو چیز در ظاهر مثل هم باشند، اما نه به طور مطلق؛ مثلاً در دو زمان مختلف یا در دو مکان مختلف که همین اختلاف در مکان و زمان باعث میشود که این دو چیز به طور مطلق مثل هم نبوده، بلکه دو چیز متفاوت باشند؛ از همین روی گفتهاند که اجتماع مثلین عقلاً محال است.
.Ontology:( ɒnˈtɒlədʒi) the study of conceptions of reality, existence and the nature of bein
وجودشناسی : مطالعه ی ( مفاهیم واقعیت ، وجود ) و چیستی هستی .
نکته ی عجیب و جالب توجه در این تعریف ، عبارت nature of being میباشد که به معنای چیستی وجود است .یعنی با مای شرح الاسمی میخواهیم هل بسیط را بشناسیم !
being و existence با هم مترادف میباشند به معنای وجود .
و nature به معنای چیستی و مسامحتا مترادف با essence و quiddity میباشد
Object :(ɒbdʒɪkt) a thing, an entity or a being, that can have properties and bear relations to other objects. They are usually types of particulars, but there can also be abstract objects
شیء: یک چیز، یک هویت یا یک موجود ، که می تواند ویژگی هایی داشته باشد و روابطش را با سایر اجسام حفظ کند. آنها معمولا نوع خاصی هستند، اما اینجا منظور میتواند اشیاء انتزاعی باشد .
Noumenon:(nuːmənɒn) the intellectual conception of a thing as it is in itself, not as it is known through perception .c.f. Phenomenon
نومن (بود / شی فی نفسه ) : مفهوم عقلی یک چیز فی ذاته (در ذات خودش) نه آن چیزی که ما از راه ادراک (حسی ) میفهمیم .( در مقایسه با فنومن /پدیدار )
Phenomenon:(fəˈnɒmɪnən) a thing as it appears to be, as constructed by the mind and perceived by the senses ، c.f. Noumenon
فنومن ( نمود / پدیدار) : چیزی که در ظاهر میباشد ، به گونه ایی که به وسیله ی ذهن ساخته میشود و به وسیله ی حواس فهمیده میشود. (در مقایسه با نومن )
نکته : در تصویر زیر شمع به عنوان فنومن و علامت سوال به عنوان نومن است و چشم هم به عنوان ادراک کننده .
Monad:(mɒnad) an unextended, indivisible and indestructible entity that is the basic constituent of physical reality
موناد ( جوهردر تعریف لایب نیتز ) : یک ذات فنا ناپذیر و تقسیم ناپذیر (لایتجزی) و بی امتداد ، که اساس تشکیل دهنده ی واقعیت خارجی (فیزیکی) است .
indestructible : فناناپذیر
indivisible : تقسیم ناپذیر (لایتجزی)
unextended : بی امتداد
entity: هویت . چیز
دوستان عزیز این لغت ابتدا توسط لایب نیتز وارد فلسفه شد . که تفسیر او از جوهر است .
ترجمه : حمید خسروانی
.Instantiation:(ɪnˈstanʃɪeɪt) the representation of an idea in the form of an instance or example of it
مصداق یافتن: بیان یک نظریه در قالب نمونه یا مثال آن.
گفت وگو با خدا به همراه فیلم
Interview With God
I dreamed I had an interview with God
"So, you would like to interview me?" God asked
"If you have the time," I said
? God smiled. "My time is eternity; what questions do you have in mind to ask me
? "What surprises you most about humankind
: God answered
"That they get bored with childhood -- they rush to grow up and then long to be children again
That they lose their health to make money and then lose their money to restore their health
That by thinking anxiously about the future, they forget the present, such that they live neither or the present nor the future
That they live as if they will never die, and they die as if they had never lived
God's hands took mine and we were silent for while and then I asked... "As a parent, what are some of life's lessons you want your children to learn
God replied with a smile
"To learn that they cannot make anyone love them. What they can do is to let themselves be loved
To learn that it is not good to compare themselves to others
To learn that a rich person is not the one who has the most, but is one who needs the least
To learn that it only takes a few seconds to open profound wounds in persons one loves, and that it may take many years to heal them
To learn to forgive by practicing forgiveness
To learn that there are persons who love them dearly, but simply do not know how to express or show their feelings
To learn that two people can look at the same thing and see it very differently
To learn that it is not always enough that they be forgiven by others, but that they must also forgive themselves
And to learn that I am here -- always
گفت وگو با خدا
در رویای خود با خدا گفت وگویی داشتم.
خدا پرسید : دوست داری بامن حرف بزنی.
من گفتم: اگر شما وقتشو داشته باشید .
خدا خندید وگفت وقت من بی نهایته.
خدا :چه سوالی توی ذهنت داری که از من بپرسی.
من: چه چیزی از بشرشما رو شگفت زده میکنه؟
خدا جواب داد : اونها از بچگیشون خسته میشن و بعد که بزرگ میشن دوست دارن دوباره بچه بشن!
و اینکه اونها سلامتیشونو برای پول از دست میدن و بعد پولشونو برای حفظ سلامتیشون از دست میدن!
واینکه درباره آیندشون مضطرب اند و حال رو از دست میدن ، بنابراین نه در حال زندگی میکنن ونه در آینده !
واینکه اونها طوری زندگی میکنن که انگار هیچ وقت نمیخوان بمیرن ولی میمیرن بدون اینکه زندگی کرده باشن!
خدا دستان منو گرفت وما برای چند لحظه ساکت بودیم.
و سپس من پرسیدم :
چند درس زندگی که شما بخواهی به فرزندانت یاد بدی چیه ؟
۱.یاد بگیر اونها نمیتونن به زور کسی رو عاشق خودشون بکنن ،
وهمه ی آن چیزی که میتونن انجام بدن اینه که خودشون عاشق خودشون باشن.
۲. یاد بگیر که مقایسه کردن خودت با دیگران اصلا درست نیست.
۳. یاد بگیر فراموش کنی ، با تمرین بخشیدن .
۴. یاد بگیر زخم های عمیقی رو که در چند لحظه در کسانی که دوستشون داری ایجاد میکنی سالها طول میکشه که اون زخم هارو درمان کنی.
۵. یاد بگیر که فرد ثروتمند اون کسی نیست که پول زیاد داره، بلکه کسی است که نیاز کمتری داره.
۶. یادبگیر که افراد زیادی وجود دارن که عمیقا دوستشون داری اما هنوز نمیدونی چطور احساست رو به سادگی به اونها بگی.
۷.یادبگیر که دو آدم به یک چیز نگاه میکنن اما اون رو مختلف میبینن.
۸.یاد بگیر که بخشیدن دیگران کافی نیست بلکه باید خودت رو هم ببخشی.
من متواضعانه گفتم ممنون از وقتی که گذاشتید. حالا درس دیگه ایی باقی مونده که به بچته هاتون بگید؟
خدا خندید و گفت : فقط بدون من اینجام ، برای همیشه.
ترجمه : حمید خسروانی
دریافت
حجم: 5.6 مگابایت
.Theorem: a statement which has been proven to be true by a rigorous argument
قضیه :گزاره ایست که توسط استدلال دقیق ثابت شده است.
Infinite Regress: (ˈɪnfɪnɪt/rɪˈɡrɛs (:a sequence of reasoning or justification which can never come to an end
تسلسل : توالی استدلال یا توجیهی که هرگز نمی تواند پایان یابد.
Identity: whatever makes an entity definable and recognizable, in terms of possessing a set of qualities or characteristics that distinguish it from entities of a different type ، essentially, whatever makes something the same or different
تشخص (این همانی): هرچیزی که هویت یک موجود را قابل تعریف و قابل تشخیص کند. از جهت مجموعه ایی از کیفیات و ویژگی هایی که آن را از موجود های دیگر متمایز میکند. (اساسا ، هرچه که ، چیزی را یکسان یا متمایز نشان میدهد. )
Inductive Reasoning: reasoning that proceeds from particular information to derive general principles . arriving at a reliable generalization from observations
استدلال استقرایی: استدلالی که از اطلاعات خاص ، برای رسیدن به اصول عمومی به دست می آید. (به دست آوردن تعریف قابل اعتماد از مشاهدات(.
Hylomorphism :(hʌɪlə(ʊ)ˈmɔːfɪz(ə)m) , (from Greek hylē, “matter”; morphē, “form”), in philosophy, metaphysical view according to which every natural body consists of two intrinsic principles, one potential, namely, primary matter, and one actual, namely, substantial form. It was the central doctrine of Aristotle's philosophy of nature
هایلومورفیسم: ( ساخته شده از هایلی:ماده /و مورفی : صورت) نظریه ایست در بخش متافیزیک فلسفه که بر طبق آن هر جسم طبیعی از دو قسمت ذاتی تشکیل شده است : یکی قوه ، یعنی همان ماده ی اولیه ، و دومی فعلیت ، یعنی صورت جوهری . این نظریه ی مرکزی طبیعت ارسطو بود.
ترجمه حمید خسروانی
Free Will: the capacity of rational agents to choose a course of action from among various alternatives
اراده آزاد: توانایی عوامل عقلی برای انتخاب یک مسیر از میان گزینه های مختلف.
.Men learn while they teach . Seneca the Younger
انسان در حال آموزش دادن یاد میگیرد . سنکای جوان .
حمید خسروانی
امروز این جمله ی بسار آموزنده را از یک فیلسوفی که تا حالا نمیشناختم به اسم سنکای جوان در یک وب سایت خارجی دیدم . پس بر ما باد آموزش دادن .
لوکیوس سِنِکا «Lucius Annaeus Seneca» (که به سنکای جوان مشهور بود)، (۶۵ پیش از میلاد) اهل رم، فیلسوف رواقی، سیاستمدار، نمایشنامه نویس،معلم و مشاور نرون. که مجبور شد به اتهام همدستی در توطئه قتل امپراتور خودکشی کند، پدر وی سنکای بزرگ نام داشت.
از سنکا ۹ نمایشنامه تراژدی و یک کمدی به جا ماندهاست.
هرکول دیوانه – زنان تروا – زنان فینیقی – مدیا – فدرا – اودیپوس (اودیپ) – توئستس – آگامنون و هرکول در اوتا
سنکا نیز همچون نویسندگان هم عصر خود به شدت تحت تأثیر هنر و ادبیات یونان بود.
او معتقد بود که طبیعت معیاری است که انسان باید هماهنگ با آن زندگی کند و اصل برابری انسانها را قبول داشت.
Free thought: the general philosophical viewpoint that holds that beliefs should be formed on the basis of science and logic, and should not be influenced by emotion, authority, tradition, or dogma
اندیشه آزاد: دیدگاه کلی فلسفی است که باورها باید بر مبنای علم و منطق شکل بگیرند و نباید تحت تاثیر احساسات، اقتدار، سنت و یا اخلاق باشند.
Forms (Platonic Forms): the universal concepts or ideas which make all of the phenomenal world intelligible (the essences of objects, rather than their physical forms or appearances
( نظریه مثل ) صور یا مثل افلاطونی (با ضم ص وفتح و) : مفاهیم یا صور کلی که منشا همه ی پدیده ها ی محسوس اند. (ذات اشیاء ، حقیقت صور یا ظهورات فیزیکی ومادی.)
ideas و forms مترادف اند به معنای (مثل یا عکس یا صورت )
Formal Language: an organized set of symbols which can be precisely defined in terms of just the shapes and locations of those symbols, without any reference to any meanings or
. interpretations
زبان رسمی: مجموعه ای از نمادها است که می تواند صراحتا فقط از نظر شکل و مکان آن نمادها تعریف شود، بدون اشاره به هر معنی و تفسیری.
Fallacy: any sort of mistake in reasoning or inference(essentially, anything that
.( causes an argument to go wrong
مغالطه / خطا (ی منطقی) : هر گونه اشتباه در استدلال یا استنتاج .( اساسا هرچیزی که سبب استدلال خطا شود. )
کلمات مهم :
reasoning: استدلال
argument : استدلال . مترادف با reasoning
inference : استنتاج
wrong: خطا . مترادف با : fallacy
.God is not willing to do everything, and thus take away our free will and that share of glory which belongs to us
خدا حاضر به انجام همه چیز نیست . بنابراین اختیار و این سهم باشکوه را که متعلق به ماست ، ازبین میبریم.
ماکیا ولی . (1469 - 1527)
کلمات مهم :
free will : اختیار یا اراده آزاد
take away : از بین بردن
حمید خسروانی
(Existence: the state or fact of existing or being (the continuance in being or life
وجود: حقیقت هستی یا موجود (تداوم در هستی یا حیات).
existing: موجود
being : هستی
continuance: تداوم در حیات یا وجود
life : حیات
Essence: the attributes that make an object or substance what it fundamentally is, and that it has necessarily
ذات ( جوهر ، اساس) : ویژگی هایی که یک موضوع یا جوهر را می سازد ،( آنگونه که در اساس است و ضرورت دارد .)
این کلمه مترادف با جوهر (substance) است که در مقابل آن عرض (accident ) و جود دارد.
حمید خسروانی
.Happiness is not an ideal of reason but of imagination
(Immanuel Kant)
شادی نظریه ی اثبات شده ایی نیست ، بلکه تخیل است.
ایمانوئل کانت
(زاده ۲۲ آوریل ۱۷۲۴ - درگذشتهٔ ۱۲ فوریه ۱۸۰۴).
توضیح :طبق تعریف کانت می شود گفت شادی در جایی است که کسی دنبالش نیست، یعنی شما اگرمسیری را دنبال کرده و در آن فداکاری کنید و مقتضیات اخلاقی را هم رعایت کنید و خودتان را وقف آن کنید، شادی هم خواهید داشت.
. Entity: something that has a distinct and separate existence, although not necessarily a material existence
هویت: چیزی که دارای یک موجودیت مجزا و جداگانه است، گرچه لزوما یک وجود مادی نیست.
تسامحا، مترادف با being یا existence (وجود یا هستی ).
ظهور : نحوه بروز و بیرون آمدن الگوه ها وسامانه های پیچیده از درون فعل و انفعالات نسبتا ساده چندگانه .
In philosophy, emergence is often understood to be a claim about the etiology of a system's properties An emergent property of a system
در فلسفه ، ظهور ، ادعایی درباره ی علم به سببیت خواص سامانه هاست .
#اصطلاح فلسفه اسلامی:
دوستان عزیز برای کلمه روح سه اصطلاح مهم وجود دارد که نباید آنها را باهم خلط کرد:
1.soul: نفس
2.spirit: روح
3: self: خود(من)
4. Ego: خود در روانشناسی
سه تای اول بیشتر در فلسفه
و چهارمی در روانشناسی به کار میرود.
حمید خسروانی
-Dialectic: (dʌɪəˈlɛktɪk) the exchange of arguments and counter-arguments, respectively advocating propositions (theses) and counter propositions (antitheses), in arriving at a conclusion synthesis
دیالکتیک : مبادله ی استدلال و ضد استدلال ،به ترتیب : دفاع کردن از مدعا(تز) و مخالفت با ضد مدعا (آنتی تز ) ، برای رسیدن به نتیجه ( سنتز).
اصطلاحات مهم :
argument: استدلال
conclusion : نتیجه
حمید خسروانی
Deductive Reasoning: reasoning that proceeds from general principles or premises to derive particular
(information.(what follows necessarily from given premises
استدلال قیاسی : استدلالی که از مقدمات یا اصول کلی ( مبادی تصوری و تصدیقی ضروری {بدیهی} ) ساخته شده است ، برای استخراج اطلاعات خاص ( آنچه که به الضروره از مقدمات استنتاج میشود.)
اصطلاحات مهم : premises : مقدمات قیاس
general principles : اصول کلی ( مبادی تصوری و تصدیقی ضروری {بدیهی} )
ترجمه: حمید خسروانی
بین دلیل ومدعی 5 حالت جاری است:
1.دلیل اعمّ از مدعی باشد، مثل اینکه برای اثبات تسلط خود بر منطق بر تسلط خود بر فلسفه استدلال کنیم؛ اظهر من الشمس است که این دلیل اعم از مدعی است زیرا علاوه بر اثبات تسلط بر منطق باید تسلط بر فلسفه خود را نیز اثبات کنیم.
2.دلیل اخص از مدعی باشد، مثل اینکه برای اثبات تسلط خود بر منطق بر تسلط خود بر جزئی از منطق مثل قسمت تعریف استدلال کنیم.
3.دلیل مساوی با مدّعی باشد، مثلا با آوردن تعریف و مثال های از هر بخش منطق بر تسلط خود بر کل منطق استدلال کنیم.
4.دلیل عین مدّعی باشد، مثل اینکه برای اثبات تسلط خود بر منطق بر تسلط خود بر منطق استدال کنیم. که به این (مصادره به مطلوب گویند) که نوعی مغالطه است.
5.دلیل بیگانه از مدّعی باشد، مثل اینکه برای اثبات تسلط خود بر منطق بر فوتبالیست بودن خود استدلال کنیم.
توضیح ومثال از حمید خسروانی
Contingency: the status of facts that are not logically necessarily true or false (the possibility of something happening or not happening
احتمال (احتمالی): وضعیت حقایقی که به لحاظ منطقی ، ضرورتا ، درست یا غلط نیستند (یعنی : امکان وقوع یا عدم وقوع یک چیز).
شاید همان امکان خاص در فلسفه اسلامی است. (امکان خاص آن است که از طرفین، هم از طرف سلب و هم از طرف ایجاب، ضرورت را سلب مىکند. بنابراین وقتى مىگوییم انسان دو سر ممکن است (به امکان خاص)، منظور آن است وجود انسان دو سر محال نیست؛ چنانکه عدمش هم محال نمىباشد؛ ولى اگر بگوییم واجب الوجود ممکن است (به امکان خاص)، غلط است؛ زیرا واجب الوجود هرچند که وجودش محال نیست، ولى عدمش محال است.
حمید خسروانی
.What is rational is actual and what is actual is rational” hegel
آنچه که عقلانی است واقعی است و آنچه که واقعی است عقلانی است. هگل
.which means that all reality is capable of being expressed in rational categories
که بدین معنی است تمام واقعیت ها قادر به جای گرفتن در تقسم بندی عقلی است.
حمید خسروانی
Consciousness: the faculty which perceives and identifies things that exist, and the relationship between oneself and one's environment
آگاهی ( خرد) :قوه ایی است که چیز هایی که وجود دارند را، وارتباط خودش با محیط را ادراک میکند و تشخیص میدهد.
مترادف : the ability to experience or to feel, wakefulness توانایی تجربه یا احساس کردن / هوشیاری
اصطلاح مهم در تعریف : faculty است به معنای قوه و توانایی
. The life of man (in a state of nature) is solitary, poor, nasty, brutish, and short”
tomas habz
زندگی انسان (در حالت طبیعی) تنها ، فقیر، تند و زننده، خشن و کوتاه است .توماس هابز
اصطلاح 6
ترجمه : علیت: قائده ایی که بیان می کند ، هر علتی دارای یک اثر خاص است و این اثر وابسته به عینیت ابتدائی عوامل مؤثر ( علل معده) است.
باسلام . در این متن در نظر دارم منابع دسته اول دکتری فلسفه غرب و توضیحات مکفی رو خدمت دوستان معرفی کنم . در نظر داشته باشید که منابعی که در فضای مجازی دست به دست میشود در عین اینکه تقریبا درست می باشند اما به دلیل اختلاف و هم چنین کثرت منابع ، دانشجو به جای ذوق کردن دچار حیرت و وحشت میشود . بنابراین سعی دارم شما رو از این سرگردانی نجات بدهم انشالله .
A posteriori : where knowledge is possible only subsequent, or posterior, to certain sense experiences, in addition to the use of reason empirical
دلیل پسین (پسینی) : معرفت وقتی حاصل میشود که متعاقب یا بعد از یک تجربه حسی مشخص به علاوه ی استدال (تجربی) صورت بگیرد.
مثلا : این گزاره (بعضی دانشجویان فلسفه ، منطق بلد نیستند .) نیاز به اثبات و دلیل دارد.
A priori: where knowledge is possible independently of, or prior to, any experience, and requires only the use of reason non-empirical
دلیل پیشین ( پیشینی) : وقتی معرفت مستقل و قبل از هر تجربه حاصل میشود ، و تنها نیاز به استدلا دارد. (غیر تجربی)
مثلا : این گزاره ( همه کسانی که مرده اند سخن نمیگویند.) نیاز به اثبات ندارد وبه صورت قبلی مورد پذیرش است .
یا مثلا سه به اضافه ی دو پنج میشود.
توضیحات و ترجمه از حمید خسروانی.
دو ستان عزیز وقتی ما به یک مفهوم فکر میکنیم ، یا به یک شی نظر میکنیم در عالم فلسفه برای آن مفهوم یا شی ۴ وجود فرض می کنیم که آنهارا با لغات معادل آنها در ذیل مشاهده می فرمایید:
👇👇
۱.fact : امر واقع( یعنی حقیقت آن مفهوم یا شی /آنگونه که هست)
۲ . language : امر زبانی (در عالم زبان وجود دارد.)
۳ . subjective : امر ذهنی (در عالم ذهن وجود دارد)
۴ . objective: : امر عینی (در عالم خارج وجود دارد اما حقیقت آن نیست.)
Agency: the capacity for humans to make choices and to impose those choices on the world
Axiom: a proposition that is not proved or demonstrated but considered to be self-evident and taken for granted
1substance: the unchanging essence of a thing, that exists by itself
and which has attributes and modes which, however, may change.
این کلمه به معنای جوهر هست. اما در تعریف فلسفی این جمله چنین آمده: ذات غیر قابل تغییر یک چیز ، که به الذات وجود دارد. صفات و کیفیاتی دارد که آنها قابل تغییر اند.
در این تعریف کلمه essence : به معنای ذات / حاق/ اساس / چکیده ی یک چیز.کلمه by itself : به معنی به الذات .یعنی واسطه در عروض ندارد. کلمه attributes and modes: به معنی صفات و ویژگی ها .تسامحا به معنی عرض.
کد رشته کنکور کارشناسی ارشد (فلسفه غرب) با رشته (فلسفه و کلام اسلامی) متفاوت هست . عزیزانی که میخوان در کنکور ارشد فلسفه اسلامی شرکت کنن باید کد رشته ایی رو که مقابلش نوشته (فلسفه وکلام اسلامی) انتخاب کنن.
کلا ۴ عنوان درس برای این رشته وجود داره که با ضرایب میبینید : عربی : ۴ / فلسفه و کلام :۴ / زبان انگلیسی تخصصی و عمومی :۳ / منطق : ۳
1. عربی: ببینید عزیزان من خواهش میکنم در مورد عربی دنبال منبع خاصی نگردید ، چون همش بسته به اطلاعات شما داره . به طور مثال مبادی العربیه ۴ با شرح و ترجمه حسینی و کتب دیگری رو معرفی میکنند که این کتاب برای کسی مثل من که عربی بسیار ضعیفی داره بسیار سنگین هست در ضمن کلی وقت مفید شما رو از بین میبره . بنابراین سعی بکنید از کتاب های ساده شروع کنید وصرف و نحو خودتون رو در حد متوسط قوی کنید ، بعد از اون سعی کنید ترجمتون رو قوی کنید . که برای این کار میتونید همون نهایه الحمه ی علامه طباطبائی رو با ترجمه ی شیروانی خط به خط تطبیق بدید که با یک تیر دو نشون میزنید . یکی فلسفه تون قوی میشه ویکی بخش ترجم ی عربیتون.
اما اگر بخوام کتاب هایی رو که خودم خوندم و بسیار مفید هست معرفی کنم : صرف ساده و نحو متوسط از حمید محمدی انتشارات دار الفکر. و کتاب تست هم دو جلد تست عربی آقای مجتبی حیدری رو بگیرید که فوق العاده است.
نکته : ببینید چون در کنکور تعداد افرادی که عربی بلدند خیلی کم هستند اگر کسی بتونه فقط عربی رو در حد 30تا 40 بزنه و فلسفه هم تقریبا 50 درصد بزنه و دو درس دیگرو صفر بذاره قطعا رتبه دو رقمی میاره .
2. فلسفه وکلام : برای این درس خواهش میکنم سراغ هیچ منبعی رو به غیر از نهایه الحکه مرحوم علامه طباطبائی نگیرید . چون تنها منبع برای سوال اوردن توسط طراحان از حدودا 20 سال گذشته تا حالا این کتاب هست. که برای ترجمه و شرحش میتونید به شرح علی شیروانی و آقای فیاضی مراجعه کنید . البته شرح اقای شیروانی به نظر بنده خیلی ضعیف و بعضی جاها از خود متن کتاب هم سنگین تر میشه شرحش . اگر شرح اقای فیاضی رو بگیرید بخونید عالیه . ممکنه بپرسید کتاب های دیگه مثل شرح منظومه سبزواری یا معاد سبزواری چی . خب باید توضیح بدم که ببینید عزیزان سوالات فلسفه که حدود 10 سوال هست و 10 سوال دیگه مربوط به کلام میشه شاید کلا یک یا نهایتا دو سوالش مربوط به منظومه سبزواری میشه . و بقیه از نهایه میاد . اما کلام هم باید عرض کنم تنها کتابی که منبع هست کتاب کشف المراد علامه حلی است که آقای شیروانی ترجمه کرده و از ده سوال حدود هشتاش از خود این کتابه .
نکته: ببینید این درس تنها درسیه که تقریبا همه میزنن . اما اگر کسی بر نهایه و کشف المراد به نحو احسنت مسلط بشه اکان نداره که زیر 80 بزنه .
3: منطق : منطق مظفر تنها کتابیه که حدود 18 سوال از 20 سوال از اون طرح میشه . گول کسایی که کتاب جوهر النضید رو معرفی میکنن رو نخورید لطفا . چون تنها منبع اصلی مظفر هست و جوهر النضید برای دکتری مفیده .
4: زبان اگلیسی : 15 سوال تخصصی هست که برای اون من کتاب قلب فلسفه اسلامی نوشته ویلیام چیتیک رو معرفی میکنم که ترجمه هم در بازار داره . که خودم متن انگلیسیش رو در وبلاگ گذاشتم میتونید دانلود کنید . کتاب شیعه در اسلام سید حسین نصر رو به دلیل اینکه متنش ساده است و لغات تخصصیه فلسفی کم داره پیشنهاد نمیکنم بخونید. چون زیاد به درد من نخورد.
15 سوال بعدی عمومی هست که اون بستگی به دایره لغاتتون داره که من کتاب 504 واژه و گرامر عباس فرزام رو معرفی میکنم .
اما در مورد تست عرض کنم که دو جلد تست پردازش وجود داره که به دلیل غلط های بسیار زیاد و فاحشی که در اونها هست اصلا توصیه نمیکنم و شما رو به تستهای 20 سال اخیر کنکور ارجاع میدم که به راحتی به همراه پاسخ نامه در اینترنت یافت میشوند.
نکته مهم : من خودم از جزوات کمکی آقای علی رستمیانی که ایشون زحمت کشیدن و به صورت رایگان در سایتشون به آدرس rostamiani.ir گذاشتن واقعا بهره بردم و از خدا برای ایشون طلب سلامتی و بخشش میکنم. که میتونید از جزوات موجود در سایت ایشون هم بهره مند بشید.
اگر نهایتا سوالی باقی موند میتونید با بنده از طریق پل های ارتباطی در میون بذارید .